مدادسیاه

مدادسیاه

استفاده از مطالب این وبلاگ با ذکر منبع آزاد است.
مدادسیاه

مدادسیاه

استفاده از مطالب این وبلاگ با ذکر منبع آزاد است.

شهرهای ناپیدا



شهرهای ناپیدا اثر ایتالو کالوینو کتابی بسیار جذاب و خواندنی است که نمی توان نامی بر آن گذاشت. این اثر در واقع "شهرانه"های کالوینو است. شهرهای ناپیدا، مجموعه شعر نیست اما بیش از هر چیز به یک مجموعه شعر شبیه است. کالوینو خود در مورد آن می گوید: «این کتاب قطعه به قطعه بوجود آمد؛ بعضی مواقع فاصله زمانی بین قطعات آن نیز بسیار طولانی بود، همانند اشعاری که بر روی صفحات می نوشتم، احساسات پراکنده خود را گرد می‏آوردم. در نویسندگی، روش طبقه بندی را انتخاب کرده‏ام: کلاسور های متعددی دارم که اوراق نوشته و حتی چرکنویس ها و دستنویس هایـی که در آینده خواهم نوشت را طبق آنچه در سر دارم، درون آنها همانند پوشه نگهداری می کنم. پوشه ای دارم از اشیاء، پوشه ای دیگر در مورد حیوانات، پوشه ای برای انسانها، ... در یکی از آنها، صفحاتی در مورد شهرها و برداشت خودم از آنها را جمع آوری می کنم و در پوشه دیگری شهرهای تخیلی، مدینه های فاضله که خارج از فضا و زمان هستند را متصور می شوم. وقتی پوشه ها به اندازه کافی پر ورق شدند، شروع می کنم به فکر کردن در مورد اینکه از میان آنها چه معجونی می توانم بیرون بیاورم. بدین طریق، نوشته های پراکنده شهرها را در طول سال‏های اخیر و تا مدت مدیدی به دنبال خود بردم و اینجا و آنجا، نوشته ای بر آنها افزودم. برای مدتی فقط شهر های مملو از غم و اندوه در نظرم مجسم می شد و برای مدتی دیگر، فقط شهرهای شاد و سرزنده
زمانی رسیده بود که شهر ها را با ستارگان آسمان مقایسه می کردم، زمانی دیگر چشمم بر آشغالدانی های هرچه بیشتری دوخته می شد که روز به روز، حومه شهرها را در خود فرو می برند. گویـی دفترچه خاطراتی شده بود که احوال و احساسات درونی مرا، روزانه دنبال می کرد؛ همه چیز بالاخره به تصویر شهرهایی خیالی تبدیل می شد... برای ما، شهر امروزی چه چیزی است؟ فکر می کنم در این کتاب چیزی همانند آخرین عاشقانه خود در مورد شهرها را نوشته باشم، البته این کار را زمانی انجام داده ام که زندگی در آنها مشکل تر از همیشه شده است.»

زمانی رسیده بود که شهر ها را با ستارگان آسمان مقایسه می کردم، زمانی دیگر چشمم بر آشغالدانی های هرچه بیشتری دوخته می شد که روز به روز، حومه شهرها را در خود فرو می برند. گویـی دفترچه خاطراتی شده بود که احوال و احساسات درونی مرا، روزانه دنبال می کرد؛ همه چیز بالاخره به تصویر شهرهایی خیالی تبدیل می شد... برای ما، شهر امروزی چه چیزی است؟ فکر می کنم در این کتاب چیزی همانند آخرین عاشقانه خود در مورد شهرها را نوشته باشم، البته این کار را زمانی انجام داده ام که زندگی در آنها مشکل تر از همیشه شده است.»

زمانی رسیده بود که شهر ها را با ستارگان آسمان مقایسه می کردم، زمانی دیگر چشمم بر آشغالدانی های هرچه بیشتری دوخته می شد که روز به روز، حومه شهرها را در خود فرو می برند. گویـی دفترچه خاطراتی شده بود که احوال و احساسات درونی مرا، روزانه دنبال می کرد؛ همه چیز بالاخره به تصویر شهرهایی خیالی تبدیل می شد... برای ما، شهر امروزی چه چیزی است؟ فکر می کنم در این کتاب چیزی همانند آخرین عاشقانه خود در مورد شهرها را نوشته باشم، البته این کار را زمانی انجام داده ام که زندگی در آنها مشکل تر از همیشه شده است.»

قالب شهرهای ناپیدا، گزارش مارکو پولو به خان مغول، قوبلای خان، از شهرهایی است که در طول سفر خود دیده است: «معلوم نیست که قوبلای خان سخنان سفیرش را در باره شهر هایی که به آنها سفر کرده است را باور دارد یا نه. اما مسلما امپراطور مغول به گزارشات جوان ونیزی با ولع و کنجکاوی بیشتری گوش می دهد  تا به سخنان دیگر سفیران  یا فرستدگان ویژه خود.»

تمام شهرهای این گزارش اسم های زنانه دارند و هر کدام در یک گروه پنج تایی با عنوانی جداگانه دسته بندی شده اند. برای مثال پنج شهر، گروه "شهرها و حافظه" یک تا پنج را تشکیل می دهند و پنج شهر دیگر در گروه "شهرها وآرزو" قرار دارند. اسامی بعضی از گروهای دیگر؛ شهرها و نشانه ها، شهرهای بلند بالا، شهرها و داد و ستدها، شهر های پیوسته ... وبالاخره شهرهای پنهان است. کتاب مجموعا نه فصل دارد که در هر فصل تعدادی شهر از گروها ی مختلف  بدون رعایت شماره از پی هم آمده اند. در ابتدا و انتهای هر فصل مارکوپولو و قوبلای خان را در موقعیتهای مختلف از جمله در حال تفکر و گفتگو با یکدیگر می بینیم.

پایان کتاب گفته ای از مارکوپولو است ـ که نویسنده می گوید تقریبا تمام منتقدین کوشیده اند آن را به عنوان جمع بندی کتاب به حساب بیاورند؛ نظری که کالوینو چندان با آن موافق نیست: « جهنم آدمها مربوط به آینده آنها نیست؛ ... همین است که در مقابل ما است، جهنمی که هر روز در آن زندگی می کنیم و با در کنار هم بودن آن را تشکیل می دهیم. برای رنج نبردن از این وضع ، دو راه حل وجود دارد. راه اول برای بسیاری از آدمها آسان است: جهنم را قبول می کنند، جزئی از آن می شوند و دیگر آن را نمی بینند. دومی راهی است پر خطر که نیازمند توجه ، شناخت و استمرار است: جستجو و توانایی تشخیص اینکه چه کسی و چه چیزی، در میان جهنم، جهنمی نیست، و اینکه آن را تداوم بخشید و برای آن جا باز کرد.»

تعداد شهرهای ناپیدا و رویایی کالوینو پنجاه و پنج تا است. داستان هر کدام از این شهرها که دو ـ سه صفحه بیشتر نیست را می توان از هر کجای کتاب به طور تصادفی ا نتخاب کرد و خواند و لذت برد.

ـ « می گویند [شهر زبیده] چنین بنا شده است: مردانی از ملل مختلف جملگی و در یک شب خوابی یکسان دیده اند: در دل شب، در شهری ناشناخته، زنی را به خواب دیدند که می دوید، با گیسوانی بلند و تنی فریبا. به دنبالش رفتند و در آخر همه او را گم کردند. پس از این خواب، آنها تصمیم گرفتند تا شهری بسازند همچون شهر رویاهایشان. هر یک در ساخت کوی و برزن از مسیر تعقیب آن زن در رویا پیروی کرد و در نقطه ای که رد زن را گم کرده بود فضا و دیوارها را متفاوت از رویا چنان ساخت که دیگر نتواند بگریزد.»(شهرها و آرزو۵)

ـ « واقعیت آن است که این شهر[آرمیلا] نه دیوار دارد نه سقف و نه کف: هیج چیز در آن نیست که آن را به یک شهر شباهت دهد مگر لوله های آب رسانی که به جای دیوار خانه ها به طور عمودی بالا می روند و در محلی که سقف طبقات باید باشد از هم جدا و شاخه شاخه می شوند: جنگلی از لوله ها که به شیرهای آب، دوشها، سیفونها و سرریزها منتهی می شوند. در برابر آسمان سفید، چینی دستشویی ، وان حمام یا چینی های دیگر می درخشند. مثل میوه هایی دیررس بر روی شاخه های بی برگ.»(شهرهای بلند بالا۳) 

ـ« این شالوده شهر [اکتاویا] است: توری که به عنوان محل عبور و حائل استفاده می شود. مابقی به جای این که به طرف بالا بروند، به زیرآویزان هستند: پله های طنابی، ننوها، خانه های کیسه ای شکل، چوب رختی ها، ایوان های شبیه قایق، مشک های آب ... تیرچراغ برق و گلدانها با برگ های آویزان.

معلق بر فراز پرتگاه، زندگی ساکنان اکتاویا بی ثباتی کمتری نسبت به دیگر شهرها دارد. آنها میدانن که مقاومت توری شان حدی دارد.»(شهرهای بلند بالا ۵)

ـ خدایانی از دو نوعُ شهر لآندرا را حمایت می کنند. ... نوع اول آنهایی هستند که دم در خانه ها، در ورودی ها ، نزدیک جالباسی ها و در محل نگهداری چترها جای دارند، در اسباب کشی خانواده را همراهی می کنند و به هنگام تحویل کلید، در خانه های جدید مستقر می شوند.

نوع دوم، در آشپزخانه ها جای دارند و ترجیح می دهند زیر قابلمه هایا در لوله دودکش اجاق ها یا درون پستوی انبارها پنهان می شوند. آنها جزئی از خانه اند و وقتی خانواده ای آنجا را ترک می کند، پیش ساکنان جدید می مانند.»(شهرها و اسامی۲)

_________________________________________

مشخصات کتاب: شهرهای ناپیدا، ایتالو کالوینو، ترجمه بهمن رئیسی، انتشارات کتاب خورشید.