مدادسیاه

مدادسیاه

استفاده از مطالب این وبلاگ با ذکر منبع آزاد است.
مدادسیاه

مدادسیاه

استفاده از مطالب این وبلاگ با ذکر منبع آزاد است.

فاصله زیبا شناختی در رمان


 فاصله زیباشناختی یا فاصله استتیک (aesthetic distance)، در نقاشی به فاصله مناسب بیننده از تابلو اطلاق می شود. بیننده با حفظ فاصله زیباشناختی بهترین دید را از اثر خواهد داشت. کم کردن این فاصله باعث خواهد شد تا طرح و ترکیب بندی کار دیده نشود. در مقابل دورشدن ازتابلو و افزایش فاصله باعث خواهد شد تا امکان مشاهده جزئیاتی نظیر بافت اثرکاهش یابد.

من درتماشای یک تابلو ترجیح می دهم علاوه بر دید ازدور، از فاصله خیلی نزدیک هم به آن نگاه کنم. حتی با تغییر زاویه دید، انعکاس های مختلف نور را از سطح کار مشاهده کنم. با این وصف اگر از من بپرسید کلیتی که پس از چنین مشاهده ای در ذهنم شکل می گیرد از کدام دید است؟ راحت ترین پاسخی که می توانم بدهم، دید از فاصله زیباشناختی است!

 بدیهی است که این فاصله برای آثار مختلف متفاوت وتابع عواملی از جمله ابعاد تابلو، کیفیت طراحی، بافت اثر، و مایلم اضافه کنم توان بینایی و عادات مشاهده بیننده است.

در تعریفی که آمد، فاصله زیباشناختی در نقاشی مشخصأ دارای ماهیتی فیزیکی است. اما در رمان که موضوع بحث کنونی ما است، این فاصله نه فیزکی بلکه روانی است، و عبارت از فاصله ای است که تعیین کننده سطح تماس عاطفی و میزان درگیری روانی خواننده با اثر است.

 تئودورآدورنو مطلب خواندنی و جالبی دارد با عنوان "جایگاه راوی در رمان معاصر"*که  برای تشریح این فاصله در رمان، بخشی از آن را برگزیده ام :

 « آن‌جا که در رمان پروست، شرح و حاشیه چنان به تمامى با حادثه و کنش درهم مى ‏پیچد که تمایز میان آن دو رنگ مى‏بازد، راوى دست‏ اندرکار حمله به مؤلفه بنیانى رابطه خود با خواننده است: فاصله زیبای ى‏شناختى. در رمان سنتى این فاصله همواره ثابت ‏بود. ولى اکنون فاصله زیبایى‏ شناختى، همچون زاویه دوربین در سینما، مدام تغییر مى‏ کند: گاهى اوقات خواننده بیرون از صحنه باقى مى ‏ماند، و گاه به یارى شرح و حاشیه‏ نویسى به روى صحنه، پشت آن، و یا حتى به انبار لوازم هدایت مى‏شود. از جمله نمونه‏ هاى افراطى - که بسى بیشتر از نمونه ‏هاى نوعى ما را با ظرایف رمان معاصر آشنا مى ‏کنند - روش کافکا در حذف کامل فاصله است. کافکا با استفاده از شگرد شوک، امنیت نظرى و انفعالى خواننده در برابر متن را نابود مى‏ کند. رمانهای او البته اگر بتوان آنها را مصادیق این مقوله دانست، واکنشی پیش گویانه به وضعیت خاصی در جهان هستند، وضعیتی که در آن نگرش نظری ناب به مضحکه ای بدل شده است، زیرا اکنون تهدید دائمی وقوع فاجعه، دیگر به هیچ کس اجازه نمی دهد ناظری بی طرف باقی بماند؛ این تهدید تقلید زیبایی شناختی از این فاصله بی طرفانه را  نیز ناممکن ساخته است. »

در اظهار نظر آدورنو چند نکته قابل توجه وجود دارد. نکته اول آن که او در تعریف خود از فاصله زیبایی شناختی در رمان، از آن به عنوان مؤلفه رابطه نویسنده و خواننده یاد می کند. در حالیکه در تعاریف رایج ـ که احتمالا متأثر ازغلبه دیدگاههای اثر محور بر گرایشات مؤلف محور است ـ فاصله زیباشناختی به فاصله اثر هنری و ناظر، ودر بحث ما داستان و خواننده اطلاق می شود.

نکته دوم آن است که  آدورنو می گوید در رمان سنتی فاصله زیباشناختی همواره ثابت بوده است!

به نظر من چنین نیست. بلکه به عکس، هیچ رمانی نه در گونه سنتی و نه در انواع مدرن و پست مدرن وجود ندارد که فاصله خواننده از آن در تمام طول اثر ثابت و به یک اندازه باشد. در رمان سنتی گرچه نویسنده با  استفاده از تکنیک هایی تلاش می کند که خواننده را در فاصله دورتری از داستان نگاه دارد، اما شیوه استفاده از این تکنیک ها ـ که به صورت موردی و گه گاه است ـ  نشان می دهد که پیش از آن، خواننده در فاصله ای از داستان است که نویسنده لازم دانسته است با افزایش آن او را به جایی دورتر منتقل نماید و این یعنی تغییرات مکرر در فاصله زیباشناختی.

پس از آدورنو گرچه رمان مدرن به راه خود ادامه داد اما در کنار آن داستان پست مدرن پدید آمد که از ویژگی های بارز آن تلاش نویسنده برای ایجاد فاصله بیشتر بین خواننده و اثر است. تکنیک هایی که نویسنده پست مدرن برای این منظور مورد استفاده قرار می دهد همان ها است که نویسندگان شاخص رمان سنتی(یا پیش از مدرن)، از سروانتس که پایه گذار رمان است تا هنری فیلدینگ و لارنس استرن ودیگران ابداع  نموده و مورد استفاده قرارداده اند.

از داستانهای پست مدرن که اخیرا خوانده ام، زمان لرزه اثر کورت ونه گات است. مترجم این کتاب ـ مهدی صداقت پیام ـ در موخره آن از قول برایان مک هیل آورده است که ادبیات پست مدرن بیش از هر چیز به مسائل هستی شناسانه می پردازد، در حالیکه در ادبیات مدرن تاکید نویسنده بیشتر بر مسائل معرفت شناسی بوده است. اودر در ادامه می گوید: «چنین فاصله گذاری هایی در رمان[پست مدرن] باعث می شوند که خواننده به جای همذات پنداری با شخصیت های رمان، همواره نسبت به رمانی که می خواند خود آگاهی داشته باشد...» مترجم در در ادامه می افزاید: « رمان نویسان پسا مدرن برای پدید آوردن چنین خود آگاهی در آثارشان از تکنیکهای زیر بهره می گیرند:

مورد خطاب قراردادن مستقیم خواننده،

ترکیب کردن ژانرها و سبک های مختلف نگارش،

اظهار نظر در مورد سایر آثار داستانی،

استفاده از راوی که سیر طبیعی رمان را از بیرون قالب داستانی متوقف می کند،

شروع کردن و خاتمه دادن داستان با بحث هایی در باره قواعد داستان نویسی و مشکلات آنها،

...»

برای نشان دادن استفاده نویسندگان رمان سنتی از تکنیکهای فاصله گذاری، تام جونز ـ شاهکار هنری فیلدینگ ـ را انتخاب کرده ام که در آن نویسنده از تکنیکهای اول، سوم و پنجم  که در بالا آمد  به بهترین شکل استفاده نموده است.

 تام جونز شامل ۱۸ کتاب است که هر یک نامی بر خود دارند. هر کتاب از چند فصل تشکیل شده است که آنها نیز برای خود نامی دارند، و این درختواره این اثر حجیم بیش از ۷۰۰ صفحه ای است. فیلدینگ با استفاده از تکنیک اول، در ابتدای هر کتاب مطالبی نوشته است که عمدتا به موضو عاتی نظیر سبک نگارش خود، مقاصد نویسنده از از خلق کتاب، پیش بینی نظرات مخالف منقدین و پاسخ گویی به آنان اختصاص دارد. او به علاوه در چندجای کتاب به تحسین اثر خود پرداخته و جایگاه والای آن را در تاریخ ادبیات پیش بینی نموده است .

نمونه ای از استفاده فیلدیندگ از تکنیک دیگر، یعنی اظهار نظر در مورد سایر آثار داستانی را در آغاز فصل اول از کتاب چهارم می توان یافت آنجا که می گوید: « همچنان که پایبندی ما به حقیقت نوشته های ما را از داستانهای بی ربطی متمایز می کند که  پر است از غول و دیو و ... به همین دلیل ابا داریم از این که کوچکترین شباهتی میان  این اثر و آن نوع از تاریخ و داستانها وجود داشته باشد که شاعری شهیر می گوید برای منفعت مرد فقاعی نوشته شده است.»

و بالاخره نمونه ای از استفاده از تکنیک پنجم، که شروع کردن و خاتمه دادن داستان با بحث هایی در باره قواعد داستان نویسی و مشکلات آنهاست، از آغاز تام جونز: « نویسنده باید خود را جای شخصی بگذارد که مهمانخانه یی عمومی را می گرداند، و از هرکس در برابر پولش پذیرایی می کند، نه این که خیال کند که بزرگی است که می خواهد ضیافتی خصوصی راه اندازد و اطعام مسکین کند. در خصوص ضیافت ، همه می دانند که میزبان هر خوراکی بخواهد تدارک می بیند، و اگر هم به مذاق مهمانانش ناگوار ، یا کلا بدمزه و ناسازگار آمد، نباید زبان به بدگویی بگشایند که هیچ، برعکس ادب ایجاب می کند که میهمان، برای حفظ ظاهر هم که شده، از هر چه پیش رویش می گذارند تحسین و تمجید کند. اما عکس این حالت بر مهمانخانه دار می گذرد. کسانی که در برابر آنچه می خورند پول می دهند، به فرض هم که بسیار خوشرو و حتی بی خیال باشند. باز بر اطفای  میل خود به خوراک اصرار خواهند ورزید، و اگر همه چیز موافق سلیقه شان از آب در نیاید، حق اعتراض و، داد و بیداد، و فحش و بد و بیراه را هم برای خود قائلند.»

                                                                          دی ماه ۱۳۸۹ 

*منبع:www.dibache.com