مدادسیاه

مدادسیاه

استفاده از مطالب این وبلاگ با ذکر منبع آزاد است.
مدادسیاه

مدادسیاه

استفاده از مطالب این وبلاگ با ذکر منبع آزاد است.

پنین


کم تعدادند نویسندگانی که به زبانی به جز زبان مادری شان شاهکار خلق کرده باشند. ولادیمیر ناباکف بی شک یکی از این نویسندگان است و پنین دومین اثر به زبان انگلیسی و نخستین شاهکار اوست.

شخصیت اصلی جالب و فراموش نشدنی داستان تیموفی پنین است. او همانند خود نویسنده یک مهاجر روس مقیم آمریکاست که به دلیل بروز انقلاب اکتبر از کشورش گریخته و مثل  ناباکوف در دانشگاهی نه چندان مشهور در بخش زبان های خارجی، زبان روسی تدریس می کند. او آدمی گیج، ساده لوح و بسیار خوش قلب است.

ژان پل سارتر در جایی گفته مهاجر کسی است که جای واقعی اش را در دنیا گم کرده است. این تعبیر در مورد پنین کاملاً صادق است. او که همانند ناباکوف پیش از ورود به آمریکا چند سالی را چند کشور اروپایی گذرانده و چند زبان می داند، تسلط چندانی به زبان انگلیسی ندارد و نتوانسته جای خود را در سرزمین میزبانش پیدا کند. پنین مرتبأ از این خانه به آن خانه ـ یا بهتر است گفته شود از این اتاق به آن اتاق ـ اجاره ای  نقل مکان می کند و هیچ کجا چندان که باید راحت نیست. زمانی هم که بالاخره تصمیم می گیرد خانه ای برای خود دست و پا کند به دلیلی که خواهد آمد ناگزیر از ترک شغل و شهر محل اقامتش می شود. پنین ازدواجی ناموفق با زنی عجیب و هوسباز داشته که از تبعاتش در امان نیست و عشقی قدیمی داشته که در یکی از رویاهای در بیداریش او و مرگ تأثر انگیزش در اردوگاه بوخنوالد را به خاطر می آورد.

داستان را شخصی روایت می کند که از آشنایان سابق پنین است. موقعیت او نسبت به پنین دانای کل و نسبت به دیگران راوی شخصیت است. او از سال ها پیش از زمان داستان ( اوایل دهه ی پنجاه قرن بیستم) هیچگونه تماس و ارتباطی با پنین نداشته است. در واقع پنین پس از شنیدن خبر واگذاری مسئولیت بخش زبان های خارجی دانشگاه محل تدریسش به راوی و جهت اجتناب از هرگونه ارتباط و تماس با اوست که شهر خود را ترک می کند. زمان داستان نسبت به زمان روایت تمامأ گذشته است و در پایان کتاب معلوم می شود روایت از جایی شروع شده که داستان به انتها رسیده است.

زبان روایت که از نقاط اصلی قوت اثر است، طنز آمیز و توصیفی است و ناباکف در آن در تلفیق گفتمان شخصیت ها در گفتار راوی علاوه بر استفاده فراوان از نقل قول های مستقیم و غیر مستقیمِ به شکل معمول، اینجا و آنجا از روش نقل قول مستقیم آزاد استفاده کرده است. برای نمونه: «... و یکی دو ماه بعد نامه ای از لای در افتاد از دکتر ویند، به زبان آلمانی و حاکی از مراتب مودت و معذرت که به لیبر هر پنین[آقای پنین عزیز] اطمینان می داد که او، دکتر ویند، مایل است با « زنی که از زندگی شما وارد زندگی من شده است» ازدواج کند.»62 و نمونه ای دیگر: « ... هر شب لا به لای شر شر حمام و درق و دروق درها، دو مجسمه ی عظیم الجثه با پایه های ابتدایی سنگی به طرز وحشتناکی پا می کوبیدندـ که اصلأ با قد و قواره ی ظریف همسایه های واقعی طبقه بالا جور در نمی آمد که معلوم شد آقا و خانم استار هستند، از گروه هنرهای زیبا(« من کریستوفرم و این هم لوئیز»).85

پنین هفت فصل دارد. ارتباط این فصل ها با یکدیگر و اساساً طرح داستان چنان ضعیف و نامحسوس است که برخی معتقدند این اثر نه یک رمان بلکه مجموعه داستان هایی است که شخصیت اصلی آن یک نفر است. کتاب را رضا رضایی به فارسی ترجمه و نشر کارنامه در چاپ و منتشر کرده است

زندگی واقعی سباستین نایت


زندگی ادبی ولادیمیر ناباکوف شامل هجده رمان، هشت مجموعه داستان کوتاه، هفت مجموعه شعر و نه نمایش نامه که در زمان حیات او منتشر شده اند به لحاظ زبانی به دو نیمه ی روسی و انگلیسی تقسیم می شود. زندگی واقعی سباستین نایت که او آن را در اواخر ۱۹۳۸ و اوایل ۱۹۳۹ در پاریس نوشته و در۱۹۴۱منتشر کرده است، نخستین اثر به زبان انگلیسی و یکی از آثار مشهور وی است.

 زندگی واقعی سباستین نایت ماجرای مرد جوان بدون نام روس تباری است که تصمیم دارد زندگی نامه ی واقعی (و موکداً واقعیِ) برادر ناتنی بزرگ تر خود (از پدری مشترک)را بنویسد. راوی داستان مرد جوان است؛ سباستین اسم برادر راوی است و نایت اسم فامیل مادری اوست. تاریخ و محل تولد سباستین همانند ناباکوف ۱۸۹۹ و روسیه است و او همچون ناباکوف با فرارسیدن انقلاب ۱۹۱۷ به همراه خانواده خود از روسیه گریخته است. سباستین که نویسنده ی نسبتاً سرشناسی بوده نیمه ی دوم عمرش را عمدتاً در انگلستان زیسته و آثارش را به انگلیسی نوشته است. او در۱۹۳۶درگذشته و راوی تنها وارث وی است.

راوی تلاش برای کشف واقعیات زندگی برادرش را از جستجو در خاطرات خود آغاز می کند اما چیز زیادی نصیبش نمی شود، چرا که آن دو در دوازده سالگی راوی از یکدیگر جدا شده اند و از آن پس نیز ندرتاً یکدیگر را دیده اند: «من تلاش کرده ام تصویر روشنی از آن چه از برادر ناتنی ام در آن سال های کودکی دیده ام ... نقش کنم. ولی انجام این کار از من گریزان است. تصویر سباستین به عنوان قسمتی از بچگی من ظاهر نمی شود... از طرف دیگر، به شکل توالی خیال های آشنا نیز به من رو نمی کند، بلکه همچون تعداد کمی لکه ی روشن بر من ظاهر می شود، گویی او عضو دائمی خانواده ی ما نبود، بلکه مهمانی غریبه بود که در عرض اتاقی نورانی گذر کرده و پس از مدتی طولانی در شب محو شده است.»۳۹

تنوعِ در عین محدودیت و پراکندگی منابع در دسترس راوی، شامل داستان های منتشر شده ی سباستین، مقالات موجود درباره ی او و آثارش، دایه ی پیری که در یک آسایشگاه سالمندان در سوییس زندگی می کند، معدود دوستان و آشنایان وی که هر کدام در یک کشور زندگی می کنند و نوعاً با یکدیگر بی ارتباط اند و... کتاب را به اثری معمایی تبدیل کرده است. نقطه ی اوج داستان تلاش راوی برای حل معمای رابطه ی عاشقانه ی سباستین با زنی روس تبار است که هیچ اطلاعی از هویت او وجود ندارد.

 راوی برای یافتن معشوقه ی سباستین از یک کاراگاه خصوصی مرموز و دوست داشتنی کمک می گیرد. اطلاعاتی که کارگاه به دست می آورد راوی را به زنی می رساند که ابتدا گمان می شود دوست نزدیک شخص مورد نظر است اما بعد به طور جدی این احتمال مطرح می شود که او نه دوست وی بلکه خود اوست. جابجایی دوست معشوقه ی سباستین با خود او مقدمه ای است بر یک جابجایی اساسی دیگر که ناباکوف داستان را با آن به پایان می رساند:« و آن گاه مهمانی با لباس های مبدل به پایان می رسد. نور صحنه که به آرامی ضعیف می شود، متن رسان کچل کوچک اندام دفترش را می بندد. پایان. پایان. همگی آن ها به زندگی روزمره شان باز می گردند ... ولی قهرمان می ماند، چون با تمام کوششم نمی توانم نقش خودم را رها کنم: نقاب سباستین به چهره ام چسبیده، تشابه را نمی توان فروشست. من سباستین هستم یا سباستین من است، یا شاید هر دوی ما کسی باشیم که هیچ یک از ما نمی شناسدش.»

 از زندگی واقعی سباستین نایت دوترجمه ی فارسی وجود دارد که توسط امید نیک فرجام و بهمن خسروی انجام شده است. کتاب من دومی است که توسط نسل نو اندیش منتشر شده است.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

 پی نوشت: اسم فامیل سباستین (Knight)  اسم انگلیسی مهره ی اسب شطرنج است. به علاوه در داستان چند جا از شطرنج اسم برده شده است.