مدادسیاه

مدادسیاه

استفاده از مطالب این وبلاگ با ذکر منبع آزاد است.
مدادسیاه

مدادسیاه

استفاده از مطالب این وبلاگ با ذکر منبع آزاد است.

اسرار گنج دره جنی


اسرار گنج دره جنی که این روزها به جهت ارتباطش با فیلم اژدها وارد می شود* اسمش بر سر زبان ها افتاده، نام فیلم و رمانی است از چهره ی سرشناس سینما و ادبیات کشورمان، ابراهیم گلستان.

فیلم اسرار گنج دره جنی در سال 1350 ساخته شد و به دلیل محتوای سیاسی آن به فاصله ای اندک پس از شروع نمایش توقیف شد. گلستان سپس در اقدامی عکس رویه ی مرسوم، فیلم نامه را در 1353 به داستان تبدیل و منتشر کرد.

اسرار گنج دره جنی داستان مردی دهاتی است که حین شخم زدن زمین به طور تصادفی چاهی را پیدا می کند که به محوطه ای باستانی شامل گورهایی همراه با اشیایی عمدتاً از طلا راه می برد.

مرد که اسمی از او برده نمی شود همسر و پسری خردسال دارد. او بلافاصله پس از یافتن گنج، گاو خود را به شکرانه ی کشف بزرگش قربانی می کند. مردم ده که فکر می کنند مرد دیوانه شده پس از آن که او را کتک می زنند، گاو قربانی را می برند و بین خود تقسیم می کنند. 

مرد اشیایی گور را به طور مخفیانه به شهر می برد و می فروشد و از این راه ثروتی به هم می رساند. او که نمونه بارز آدمی تازه به دوران رسیده است پولش را خرج کارهایی احمقانه از جمله خرید لوازم و وسایلی مثل یخچال، کولر، ماشین لبا سشویی و تلویزیون می کند که در روستایی که نه آب لوله کشی دارد و نه برق به هیچ کاری نمی آیند. او به واسطه ی زنی فرصت طلب تجدید فراش می کند و خانه ای مجلل در روستا می سازد و دور آن را چند لایه سیم خاردار می کشد تا مانع از ورود هم ولایتی هایش به آنجا شود.

داستان که به رغم حجم کم(در حدود 180 صفحه) به 59 فصل تقسیم شده، راوی دارد که گویا بناست تنها نسبت به شخصیت اصلی دانای کل باشد، اما اینجا و آنجا به درون ذهن دیگر شخصیت ها هم سرک می کشد و گاه با خارج شدن از جریان داستان عقایدش را در بعضی امور با خواننده در میان می گذارد. افراد داستان به جز پسر مرد دهاتی و معلم سپاه دانش همگی بدون نامند و با عناوینی مثل زن، کدخدا، زرگر، ژاندارم، قهوه چی و همسر زرگر از آنها یاد می شود. از جمله نکات جالب داستان فهرست های بلندی است که گلستان از اشیای مختلف در چند جای داستان از جمله در فصل بیستم ردیف کرده است. فهرست اشیای این فصل چیزی در حدود یک صفحه را شامل می شود.

داستان پیامی آشکارا انتقادی نسبت به تصمیمات حکومت و شخص شاه دارد که اصرار داشت ثروت باد آورده ی ناشی از افزایش ناگهانی قیمت نفت در آن سال ها را فارغ از ظرفیت اقتصادی کشور به مملکت تزریق کند. در پایان داستان تعدادی از اشخاص محوری به سرنوشتی غمبار دچار می شوند و خانه ی عجیب و غریب مرد دهاتی در اثر لرزشی ویران می شود. در گفتگویی که پس از خرابی خانه بین معلم و دوست او، نقاش در می گیرد نقاش می گوید علت فروریختن خانه سستی پایه و قلابی بودن آن بوده. معلم می گوید علتش این بوده که زمین لرزیده. نقاش در جواب می گوید:« لرزوندنش. نلرزید خودش.» معلم می پرسد چه فرقی دارد در حالی که نتیجه ی هر دو یکی است؟ و نقاش پاسخ می دهد:« فرق داره. خرابی اولی یه فاجعه س، مصیبته. تو دومی فاجعه نیس. گاهی هم میشه که مضحکه س.»

                                                  تیر 1395

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 

* فیلم ساخته مانی حقیقی است که نوه ی دختری ابراهیم گلستان است.