مدادسیاه

مدادسیاه

استفاده از مطالب این وبلاگ با ذکر منبع آزاد است.
مدادسیاه

مدادسیاه

استفاده از مطالب این وبلاگ با ذکر منبع آزاد است.

نشان سرخ دلیری


استیفن کرین یکی از نوابغ جوان درگذشته ی داستان نویسی است، و نشان سرخ دلیری شاهکار او و یکی از شاخص ترین رمان های آمریکایی است.

زمان رخدادهای اصلی داستان دوـ سه روز در اثنای جنگ های داخلی آمریکا و مکان آن خطوط تماس ارتش های شمال و جنوب است. داستان تماماً توسط دانای کل روایت می شود و زبان آن به اقتضای مطلب گاه موشکافانه و تحلیلی و گاه شور انگیز و حماسی است.

اسم شخصیت اصلی داستان هنری فلمینگ و لقبی که با آن از او یاد می شود سرباز جوان است. دیگر اشخاص داستان هم لقب هایی مثل دراز، جیغو و ژنده پوش دارند. هنری سرباز داوطلب در ارتش شمال است. او هنگام ترک خانه برای پیوستن به ارتش، انتظار دارد تا مادرش همچون مادران اسپارتی او را با این جمله ی مشهور که «فرزند یا با سپر و یا بر سپر برگرد» بدرقه کند، اما در عوض توصیه هایی مثل این می شنود که مبادا کارش به مشروب خوری و فحاشی بکشد یا این که هر وقت جورابهایش سوراخ شد آنها را بفرستد تا برایش رفو کند.

با چنین شیوه ی بدرقه ای  نباید انتظار داشت که اوضاع بر وفق مراد هنری پیش برود، و چنین نیز نمی شود. در شروع داستان او و دیگر سربازان در انتظار درگیر شدن در یک عملیات جنگی روزهایشان را به بطالت می گذرانند و در این اثنا هنری که به قصد کسب باشکوه ترین افتخارات داوطلب خدمت شده بود، به دلیل ترس از کشته شدن سعی می کند تا به خود بقبولاند که جنگ به معنای قدیمی آن دیگر وجود ندارد، چرا که آدم ها از سابق متمدن تر و ترسوتر شده اند و اقتصادیات محکم و قوی خشم و شهوت مردم را مهار کرده و به آن ها مجال نمی دهد کینه توزی را به حدود قدیم برسانند.

جنگ امّا به رغم امیدهایی که هنری به خود داده است شروع می شود و از همان ابتدا ابعادی هولناک به خود می گیرد. او دور اول نبرد از صحنه می گریزد امّا پس از ساعاتی دربدری و پشت سرگذاشتن حوادثی تکان دهنده، گیج و مبهوت و با سری مجروح به یگان خدمتی خود باز می گردد. دوستان او به اشتباه  فکر می کنند زخم سرش جراحتی جنگی( به تعبیر کرین نشان سرخ دلیری) است و با او همچون هم رزمی دلیر و جانباز برخورد می کنند. هنری دوستانش را از اشتباه در نمی آورد امّا در دورهای بعدی نبرد که به فواصل اندک و پیایی در می گیرد از هیچ تلاشی فروگذار نمی کند تا همان سربازی شود که بنا بود باشد.

از نکات جالب توجه در مورد نشان سرخ دلیری این است که کرین آن را سن 24 سالگی و بدون هیچگونه تجربه ای از جنگ نوشته است*. مترجم در مقدمه ی خوب و مفصل خود در مورد سبک این داستان قوی و جاندار می گوید: « کرین به جای آن که یک منظره ی کلی و پانورامیک از میدان جنگ بدهد، قطعات مجزایی از آن را با آب و رنگ های واقعی برای خواننده مجسم می کند ... روش او مرکب است از یک مشت جملات از هم گسسته، یک رشته اثرات حسی غیر مربوط به هم و مقداری سایه روشن های گوناگون که اهمیت حادثه را مجسم تر می سازد.»

هربرت جورج ولز در مقایسه ی این داستان با جنگ و صلح  گفته است در آن بیشتر تأثیر نقاش معروف، ویسلر، مشهود است تا تولستوی.

                                                     آبان 1395

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

* کرین برای نوشتن داستان از خاطرات یکی از فرماندهان ارتش شمال و عکس های عکاس معروف معاصرش متیو بریدی بهره برده است که رد بعضی از آنها در توصیف برخی صحنه های داستان مشهود است. برای مثال یکی از صحنه های مهم و پایانی داستان(درفصل22) شباهتی غیر قابل چشم پوشی به عکسی از بریدی دارد که اجساد کشته شدگان را در کنار حصارهای یک مزرعه نشان می دهد.

مشخصات کتاب: نشان سرخ دلیری، استیفن کرین، ترجمه ی غفور آلبا، انتشارات امیرکبیر.