افی بریست که در ردیف مادام بوآری، نانا و آناکارنینا از آن نام برده میشود، رمانی است مشهور از نویسندهی آلمانی قرن نوزده، تئودور فونتانه.
شخصیت اصلی داستان که نام او بر کتاب گذاشته شده، دختر هفدهسالهای زیبا، شاد و به لحاظ روحی و فکری بیثبات، از خاندانی سرشناس و اشرافی است که در شروع داستان با مردی عصاقورتداده و بهمراتب بزرگتر از خود به اسم بارون فن اینشتتن که زمانی خواستگار مادر او بوده ازدواج میکند. افی بهاتفاق اینشتتن که بخشدار شهر کوچک و کسالتبار کسین است به محل خدمت او میرود و در خانهی او ساکن میشود. خانهی اینشتتن منزلی دوطبقه و استیجاری است که طبقه دوم آن خالی و بلامصرف است. افی در همان اولین روزهای اقامت در منزل جدید شبهنگام و در حالی اینشتتن در منزل نیست صدایی از طبقهی بالا میشنود و متعاقب آن به نظرش شبهی میبیند که موجب وحشت او میشود. افی پس از بازگشت اینشتتن موضوع را با او در میان میگذارد. پاسخ اینشتتن در کمال تعجب دوپهلوست. انگار او بی میل نیست که افی فکر کند در خانهی آنها روحی سرگردان پرسه میزند.
افی در بدو ورود باگیزهوبلر داروخانهدار آشنا میشود که آدمی مبادیآداب و شاعر مسلک و با اندامی ناموزون است. گیزهوبلر بلافاصله به افی ارادتی دوستانه و محترمانه پیدا میکند.
اگر بناست افی بریست در ردیف آن سه داستان دیگر قرار بگیرد باید منتظر مرد دیگری هم بود. فونتانه بدش نمیآید خواننده آن مرد را با پسرعموی افی اشتباه بگیرد. اما مرد موردنظر او نیست. بلکه سرگرد فن کرامپاس است که پس از سپری شدن حدود یکسوم از داستان، از او اسم برده میشود. برای آنکه بدانیم کرامپاس بناست در زندگی افی نقشی مهم ایفا کند، نویسنده به نحوی حسابشده نام او را از خلال نامهی افی به مادرش و به این شکل به میان میآورد:«... وقتی اوایل آوریل شنیدیم سرگرد فن کرامپاس ـ این نام فرد جدید [جایگزین فرمانده قبلی ارتش ذخیره] است ـ اینجاست، یکدیگر را در آغوش گرفتیم، گویی در این کسین عزیز* دیگر هیچ اتفاق بدی برای ما نمیافتد.»152
سرگرد فن کرامپاس که از دوستان قدیم دوران خدمت نظام اینشتتن است، متأهل است و دو فرزند دارد. او مردی لاقید و دون ژوان مسلک است که زندگی خانوادگی افتضاحی دارد. کرامپاس بلافاصله پس از آشنا شدن با افی تلاشش را برای جلبتوجه و دلبری از او شروع میکند.
در میانههای داستان، در گفتگویی که بین کرامپاس و افی درمیگیرد، افی از وجود روحی سرگردان در خانهاش و عکسالعمل اینشتتن در قبال این موضوع میگوید. کرامپاس با توجه به شناختی که از پیش از اینشتتن دارد، گرچه بااحساس شرم و اکراه از اینکه پشت سر دوستش صحبت می کند، میگوید اینشتتن دو دلیل دارد که وجود روح را در خانهاش تکذیب نکند؛ نخست آنکه خانهی آنها بدون روح خانهای معمولی میشود که درخور شأن و مرتبهی او نیست و دوم؛ او باور دارد که این مسئله در آموزش(وبهعبارتدیگر بازدارندگی) افی نقشی مثبت خواهد داشت. این گفتگو نظر افی را نسبت به شوهرش منفیتر ازآنچه بود میکند و به نحوی نامحسوس تبدیل به نقطهی عطفی در روابط او و کرامپاس میشود. پسازآن تنها یک اتفاق لازم است تا افی که زندگی قراردادی و بدون عشق را با اینشتتن میگذراند به کرامپاس دلبسته شود و این اتفاق در فصل 19 و درصحنهای میافتد که شبهنگام کرامپاس در اثر یک تصادف در کنار افی در سورتمه عازم خانهی اوست.
فونتانه پس از صحنهی سورتمه، ماجرای افی و کرامپاس را پی نمیگیرد. افی چندی پسازآن بچهدار میشود و کمی بعد اینشتتن ترفیع مقام پیدا میکند و بهعنوان مشاور وزیر به برلین فراخوانده میشود. افی به دلایلی نهچندان آشکار از این اتفاق بسیار خرسند میشود و هنگامیکه برای پیدا کردن خانه به برلین میرود خود را به بیماری میزند تا دیگر مجبور نباشد ولو برای چند روز اثاثکشی به کسین برگردد.
در برلین زمان داستان حدود پنج سال به جلو میرود. در این مدت هیچ اتفاق ناخوشایندی در زندگی زن و شوهر رخ نداده و آنها بیش از همیشه در کنار هم احساس خوشبختی میکنند.
پیداست که افی بریست با شباهتی که گفته شد با آن سه داستان دیگر دارد، نمیتواند به این شکل خاتمه پیدا کند و چنین نیز نمیشود. هنگامیکه افی برای سفری درمانی خانه را ترک کرده است اتفاقی میافتد که زمینه ساز اتخاذ تصمیمی خطرناک از سوی اینشتتن میشود. او تصمیمش را در بحثی جالب با دوست محرمش در میان میگذارد و بهرغم مخالفت وی آن را عملی میکند تا پایانی تراژیک را برای داستان رقم بزند.
افی بریست نخستین رمان ترجمه شده به فارسی از فونتانه است. کتاب را کامران جمالی ترجمه کرده و انتشارات نیلوفر به چاپ رسانده است.
بهمن 1395
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
* تنها جایی که افی چیزی چنین مثبت دربارهی کسین میگوید همینجاست.
«صبر کردم.
دیشب شوهرم را کشتم. با مته ی دندان پزشکی کاسه ی سرش را سوراخ کردم. صبر کردم ببینم از جمجه اش کبوتر می پرد بیرون یانه، اما به جای کبوتر یک کلاغ سیاه بزرگ بیرون پرید.»
این شروع تکان دهنده و مؤثر رمان نه فرشته نه قدیس اثر ایوان کلیما است.
مکان داستان شهر پراگ و زمان رخدادهای اصلی آن، سال های پس از فروپاشی شوروی و برچیده شدن حکومت کمونیستی چک اسلواکی(ده ی نود قرن بیستم) است.
داستان از سه روایت متداخل از زبان سه راوی شخصیت تشکیل شده است. تنوع تیپ، سن و سال و موقعیت اجتماعی راوی ها و همپوشانی روایت های آنها با یکدیگر به داستان حجم داده و این امکان را برای خواننده فراهم کرده تا به آدم ها و اتفاقات از زوایای مختلف بنگرد.
جمله ی آغاز داستان، یکی از کابوس های شخصیت اصلی آن، کریستینا است. کریستینا زنی میانسال و مبتلا به افسردگی است. او که در همزمانی نمادین، در روز فوت جوزف استالین به دنیا آمده، دندان پزشک است و چند سالی است که از همسرش جدا شده است. همسر سابق کریستینا معلم دبیرستان بوده و در زمان روایت مبتلا به سرطان است. افسردگی کریستینا ریشه های عمیقی خانوادگی و تاریخی دارد. مادر بزرگ و بسیاری از بستگان مادری او به جرم یهودی بودن در دوره ی اشغال چک اسلواکی توسط نازی ها کشته شده اند. او معتقد است بعد از دوش های گاز اردوگاههای مرگ نازی ها، جهان دیگر نمی توانست و نمی تواند به شکل سابق باشد.
کریستینا دختر پانزده ساله ای دارد به اسم یانا که یکی دیگر از راوی هاست. یانا که شاگرد دبیرستان است با پانک ها معاشرت دارد و به تدریج به انواع مواد مخدر اعتیاد پیدا کرده است. یانا دروغگویی حرفه ای است و اعتیادش را از مادرش پنهان کرده است.
داستان چنان که گفته شد سه راوی دارد. راوی سوم، مرد جوانی از شاگردان سابق همسر سابق کریستینا ست به اسم یان. یان ( که مذکر یاناست) در همزمانی نمادینی دیگر متولد بهار پراگ(1968) و در آستانه ی سی سالگی است. یان زمانی که در بیمارستان به ملاقات همسر سابق کریستینا می رود کریستینا را می بیند و به او دل می بازد. یان به دلیل اختلاف سن زیاد می تواند فرزند کریستینا باشد، با این وجود کریستینا برای گریز از تنهایی و ترمیم اعتماد به نفس آسیب دیده از طلاقش، گرچه با تردید و احتیاط عشق او را می پذیرد. یان عضو کمیسیون مسئول رسیدگی به جنایات دوره ی حکومت کمونیست هاست. او برای جدی گرفتن شغل خود انگیزه ای قوی دارد چرا که پدرش از ناراضیان و زندانیان سیاسی دوره ی کمونیستی بوده. پدر کریستینا به عکس، از کمونیست های وفادار و از مقامات حکومت سابق بوده است.
نه فرشته نه قدیس داستانی تلخ، سرد و خاکستری است که درونمایه ی اصلی آن تنهایی آدم هاست. همه ی اشخاص داستان، چه آنها که مثل مادر کریستینا و همسر او تنها زندگی می کنند و چه آنهایی که مثل کریستینا و دخترش، و یان و مادرش در یک سقف با دیگری شریک اند، عملاً و در اصل تنها هستند. آنها چنان که کشیش دوست داشتنی تحت معالجه ی کریستینا می گوید، فاقد اراده یا هنر کنار آمدن با اوضاع و احوال و دچار فقدان ایمان، امید و از همه مهمتر دچار کمبود عشق اند.
بسیاری از حوادث داستان برگرفته از زندگی پر فراز و نشیب خود کلیماست. او در کودکی چند سالی را در اردوگاه نازی ها به سر برده، در جوانی طرفدار حکومت کمونیستی بوده، سپس به صفوف مخالفین پیوسته، به زندان افتاده و انتشار آثارش در کشورش ممنوع بوده است.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
مشخصات کتاب: نه فرشته نه قدیس، ایوان کلیما، ترجمه ی فروغ پوریاوری، نشر آگه.
پی نوشت: این رمان با همین نام با ترجمه ی حشمت کامرانی نیز به چاپ رسیده است.
شانزدهمین رمان ماریو بارگاس یوسا، قهرمان عصر ما، داستانی معمایی ـ پلیسی و مثل دیگر کارهای او پر جنبوجوش و پرماجراست.
داستان دو روایت مجزا دارد که یکدرمیان در فصلهای فرد و زوج آمدهاند و در پایان فصل 16 با یکدیگر تلاقی میکنند. روایت اول در شهر کوچک پیورا در پرو و روایت دوم در پایتخت آن کشور میگذرد. یوسا بخشهای زیادی از داستان را بهصورت فلاشبک و بهاینترتیب روایت میکند که ماجرای اول را تا آستانهی ماجرای دوم پیش میبرد، اما بعد بهجای پرداختن به ماجرای دوم، به سراغ ماجرای سوم میرود و در خلال روایت این ماجرای جدید، با پرشهایی به قبل، ماجرای دوم را روایت میکند.
هر دو روایت شروعی کلاسیک دارند. فیلیسیتو یانکه شخصیت اصلی روایت اول که صاحب یک بنگاه ترابری است مثل هر صبح دیگر پس از ورزش، گرفتن دوش و خوردن صبحانه خانه را به مقصد محل کارش ترک میکند. همهچیز مثل همیشه است بهجز یکچیز؛ کسی نامهای را به در چسبانده؛ نامهای که حاوی باجخواهی توأم با تهدید فیلیسیتو است و پای آن بهجای امضا طرح کجوکولهای به شکل عنکبوت گذاشتهشده است. فلیسیتو تنها فرزند مردی فقیر و زحمتکش است که پیش از مرگ از پسرش قول گرفته که به هیچ ترتیب زیر بار زور نرود. فیلیسیتو که قصد ندارد خلاف وصیت پدر خود عمل کند بهرغم آنکه در نامه از او خواستهشده موضوع را باکسی در میان نگذارد مصمم به دفتر پلیس میرود و موضوع را با افسر مربوطه در میان میگذارد.
فیلیسیتو همسری دارد که سالها پیش در ماجرایی که یادآور داستان پانسیون جیمز جویس است، مجبور به ازدواج با او شده است. او از همسرش دو پسر جوان دارد که اولین آنها که سببساز ازدواج فلیسیتو با مادرش بوده، کمترین شباهتی به وی ندارد. فیلیسیتو بهمنظور پیچیدهتر شدن طرح داستان، زندگی عشقی مخفی هم دارد که راز آن در ماجرای باجخواهی از پرده بیرون میافتد.
در روایت دوم دون اسماعیل کاره را، مالک ثروتمند یک شرکت بیمه، پیرانهسر تصمیم میگیرد تا با خدمتکارش ازدواج کند. اسماعیل دو پسر رذل و بدنام دارد که برای مردن او و تصاحب میراث کلانش روزشماری میکنند. اسماعیل برای ثبت ازدواج خود به دو شاهد فداکار و قابلاعتماد نیاز دارد، چراکه میداند پسرانش آنها را آسوده نخواهند گذاشت. او برای این کار دو تن را در نظر گرفته است؛ رانندهی مورد اعتمادش و دوست و کارمند عالیرتبهی شرکتش ریگوبرتو که شخصیت اصلی روایت دوم است. ریگوبرتو مردی ظریف اندیش و هنرشناس است که بار روشنفکری داستان بر دوش اوست. او دو بار ازدواجکرده و از همسر نخست مرحومش پسر نوجوانی بسیار باهوش، خوش سروشکل و حساسی دارد به اسم فونچیتو.
ریگوبرتو در شروع داستان و پیش از درگیر شدن در ماجرای اسماعیل در آستانهی بازنشستگی است و برای شروع بازنشستگی سفری رؤیایی به اروپا را تدارک دیده است. مشکلات ریگوبرتو در طول داستان اما منحصر به مواردی مثل ممنوعیت خروج از کشور نیست که پسرهای اسماعیل در پی ازدواج پدرشان برای او ایجاد میکنند و سفر رؤیایی او را به تعویق میاندازد. او مشکل بسیار بزرگتر و دردناکتری دارد که فونچتو موجب آن است؛ مشکلی که نه روانشناس و نه کشیش مورد اعتماد ریگوبرتو هیچکدام قادر به حل آن نیستند.
قهرمان عصر ما که میتوانست هماسم اثر مشهور تورگنیف، پدران و پسران باشد، داستانی خوشعاقبت است که تمامی گرههای آن پس از پیوستن دو روایت به یکدیگر به نفع شخصیتهای اصلی آن گشوده میشود. این رمان ساده و خوشخوان در قیاس با آثار دورهی اوج یوسا چیز زیادی برای گفتن ندارد و بعید است کسانی که با اثر قبلی او، رؤیای سلت، به بازگشتش بهروزهای اوج امید بستند را راضی کند.
بهمن 1395
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
مشخصات کتاب: قهرمان عصر ما، ماریو بارگاس یوسا، ترجمه ی خجسته کیهان، کتاب پارسه.