شانزدهمین رمان ماریو بارگاس یوسا، قهرمان عصر ما، داستانی معمایی ـ پلیسی و مثل دیگر کارهای او پر جنبوجوش و پرماجراست.
داستان دو روایت مجزا دارد که یکدرمیان در فصلهای فرد و زوج آمدهاند و در پایان فصل 16 با یکدیگر تلاقی میکنند. روایت اول در شهر کوچک پیورا در پرو و روایت دوم در پایتخت آن کشور میگذرد. یوسا بخشهای زیادی از داستان را بهصورت فلاشبک و بهاینترتیب روایت میکند که ماجرای اول را تا آستانهی ماجرای دوم پیش میبرد، اما بعد بهجای پرداختن به ماجرای دوم، به سراغ ماجرای سوم میرود و در خلال روایت این ماجرای جدید، با پرشهایی به قبل، ماجرای دوم را روایت میکند.
هر دو روایت شروعی کلاسیک دارند. فیلیسیتو یانکه شخصیت اصلی روایت اول که صاحب یک بنگاه ترابری است مثل هر صبح دیگر پس از ورزش، گرفتن دوش و خوردن صبحانه خانه را به مقصد محل کارش ترک میکند. همهچیز مثل همیشه است بهجز یکچیز؛ کسی نامهای را به در چسبانده؛ نامهای که حاوی باجخواهی توأم با تهدید فیلیسیتو است و پای آن بهجای امضا طرح کجوکولهای به شکل عنکبوت گذاشتهشده است. فلیسیتو تنها فرزند مردی فقیر و زحمتکش است که پیش از مرگ از پسرش قول گرفته که به هیچ ترتیب زیر بار زور نرود. فیلیسیتو که قصد ندارد خلاف وصیت پدر خود عمل کند بهرغم آنکه در نامه از او خواستهشده موضوع را باکسی در میان نگذارد مصمم به دفتر پلیس میرود و موضوع را با افسر مربوطه در میان میگذارد.
فیلیسیتو همسری دارد که سالها پیش در ماجرایی که یادآور داستان پانسیون جیمز جویس است، مجبور به ازدواج با او شده است. او از همسرش دو پسر جوان دارد که اولین آنها که سببساز ازدواج فلیسیتو با مادرش بوده، کمترین شباهتی به وی ندارد. فیلیسیتو بهمنظور پیچیدهتر شدن طرح داستان، زندگی عشقی مخفی هم دارد که راز آن در ماجرای باجخواهی از پرده بیرون میافتد.
در روایت دوم دون اسماعیل کاره را، مالک ثروتمند یک شرکت بیمه، پیرانهسر تصمیم میگیرد تا با خدمتکارش ازدواج کند. اسماعیل دو پسر رذل و بدنام دارد که برای مردن او و تصاحب میراث کلانش روزشماری میکنند. اسماعیل برای ثبت ازدواج خود به دو شاهد فداکار و قابلاعتماد نیاز دارد، چراکه میداند پسرانش آنها را آسوده نخواهند گذاشت. او برای این کار دو تن را در نظر گرفته است؛ رانندهی مورد اعتمادش و دوست و کارمند عالیرتبهی شرکتش ریگوبرتو که شخصیت اصلی روایت دوم است. ریگوبرتو مردی ظریف اندیش و هنرشناس است که بار روشنفکری داستان بر دوش اوست. او دو بار ازدواجکرده و از همسر نخست مرحومش پسر نوجوانی بسیار باهوش، خوش سروشکل و حساسی دارد به اسم فونچیتو.
ریگوبرتو در شروع داستان و پیش از درگیر شدن در ماجرای اسماعیل در آستانهی بازنشستگی است و برای شروع بازنشستگی سفری رؤیایی به اروپا را تدارک دیده است. مشکلات ریگوبرتو در طول داستان اما منحصر به مواردی مثل ممنوعیت خروج از کشور نیست که پسرهای اسماعیل در پی ازدواج پدرشان برای او ایجاد میکنند و سفر رؤیایی او را به تعویق میاندازد. او مشکل بسیار بزرگتر و دردناکتری دارد که فونچتو موجب آن است؛ مشکلی که نه روانشناس و نه کشیش مورد اعتماد ریگوبرتو هیچکدام قادر به حل آن نیستند.
قهرمان عصر ما که میتوانست هماسم اثر مشهور تورگنیف، پدران و پسران باشد، داستانی خوشعاقبت است که تمامی گرههای آن پس از پیوستن دو روایت به یکدیگر به نفع شخصیتهای اصلی آن گشوده میشود. این رمان ساده و خوشخوان در قیاس با آثار دورهی اوج یوسا چیز زیادی برای گفتن ندارد و بعید است کسانی که با اثر قبلی او، رؤیای سلت، به بازگشتش بهروزهای اوج امید بستند را راضی کند.
بهمن 1395
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
مشخصات کتاب: قهرمان عصر ما، ماریو بارگاس یوسا، ترجمه ی خجسته کیهان، کتاب پارسه.