مدادسیاه

مدادسیاه

استفاده از مطالب این وبلاگ با ذکر منبع آزاد است.
مدادسیاه

مدادسیاه

استفاده از مطالب این وبلاگ با ذکر منبع آزاد است.

مارش رادتسکی


مارش رادتسکی، شاهکار یوزف روت، رمانی واقع گرایانه، اجتماعی و شبه تاریخی است که وضعیت شش دهه ی پایانی امپراطوری اتریش ـ مجارستان (منتهی به جنگ جهانی اول) را از خلال سرنوشت سه نسل پیاپی از مردان خانواده ای  با عنوان اشرافی فون تروتا بازگو می کند.

زمان داستان منطبق با سال های حکومت قیصر فرانتس جوزف اول است. فون تروتای پدر بزرگ، یوزف، که اصالتاً اسلونیایی است عنوان فون را در آغاز داستان پس از آن به دست می آورد که در نبرد معروف سولفرینو، که از قضا سر آغازی بر زوال امپراطوری است، جان قیصر جوان را با پایین کشیدن او از اسب نجات می دهد.

یوزف که در آن زمان ستوان پیاده نظام بود در آن ماجرا از ناحیه ی شانه مورد اصابت گلوله قرار می گیرد و پس از بهبودی به درجه ی سروانی ارتقای مقام میابد. ماجرای نجات قیصر توسط یوزف به شکلی تحریف شده و حماسی از کتاب های درسی مدارس سر در می آورد. یوزف که مطلب یادشده را به طور تصادفی در کتاب فرزندش میابد با مراجعه به مقامات مربوطه و شخص قیصر مصرانه درخواست می کند که آن را از کتاب ها حذف کنند. مقامات مذکور با درخواست او موافقت می کنند اما او همچنان در اذهان قهرمان سولفرینو باقی می ماند. یوزف چندی بعد از خدمت نظام کناره می گیرد و به شغل مورد علاقه اش، زمین داری روی می آورد.

فون تروتای پسر، فرانتس، که نقش دوم را در داستان به عهده دارد غیر نظامی است. در هجدهمین کریسمس عمرش پدر به او می گوید:« از امسال دیگر سه گولدن نمی گیری! می توانی در ازای رسید نه تا از داخل صندوق برداری. مراقب دخترها باش!...» و سپس تصمیمش را برای آینده ی فرزندش به او ابلاغ می کند. بر اساس این تصمیم او حقوق می خواند و سپس بخشدار منطقه ای نسبتاً پرت می شود.

 آقای بخشدار آدمی بسیار خشک و رسمی با عاداتی به دقت رخدادهای نجومی است. او تنها فرزند پسرش، کارل یوزف، که شخصیت اصلی داستان است را از کودکی به مدرسه نظام می فرستد. کارل یوزف که چندان علاقه ای به نظامی گری ندارد با درجه ی ستوانی فارغ التحصیل می شود. او ابتدا در سواره نظام به خدمت مشغول می شود اما پس از درگیر شدن در ماجرایی که به مرگ نزدیک ترین دوستش می انجامد، بنا به میل خود به پیاده نظام منتقل می شود و خدمتش را در منطقه ای دور افتاده در مرز روسیه ( دراوکراین) پی می گیرد.

نام کتاب، مارش رادتسکی، برگرفته از قطعه ی بسیار معروف به همین نام است که یوهان اشتراوس پدر به افتخار ژنرالِ برجسته ی ارتش امپراطوری، ژوزف رادتسکی ساخته است. این مارش که در جای جای داستان مترنم می شود، به طور مرتب زیر بالکن خانه ی آقای بخشدار نواخته می شود و از همانجا به یکی از ماندگارترین خاطرات کارل یوزف تبدیل می شود. عنصر دیگری که در خاطرات کارل یوزف حضوری پررنگ دارد پرتره ای از پدر بزرگ او، قهرمان سولفرینو است.

چنان که در آغاز اشاره شد، اتفاقات زندگی  اشخاص اصلی داستان بر سرگذشت امپراطوری منطبق اند.  نقطه اوج داستان، یا حداقل نقطه ی عطف زندگی کارل یوزف، که در آن تصمیم می گیرد از نظامی گری استعفا دهد، جایی است که در حین مراسم جشن یکصدمین سالگرد تأسیس هنگ محل خدمت او، پس از وقوع طوفانی سهمگین، خبر قتل ولیعهد، فرانتس فردیناند در سارایوو که بهانه ی آغاز جنگ اول جهانی اول شد منتشر می شود. در این هنگام اتحاد اقوام مختلفی که امپراطوری را تشکیل می دهند چنان به سستی گراییده که خبر موجب شادمانی افسران بلند پایه ی مجار حاضر در میهمانی می شود.

مارش رادتسکی رمانی نسبتاً حجیم شامل سه فصل، جمعاً در بیست و یک بخش و یک پیگفتار است. داستان به زبانی بسیار شیرین و آیرونیک که نشانگر توانایی فوق العاده ی نویسنده در قصه گویی است، تماماً توسط دانای کل روایت می شود.

کتاب را محمد همتی به فارسی ترجمه کرده و نشر نو به چاپ رسانده است.

                                                            مرداد 1396

نظرات 7 + ارسال نظر

سلام
جالب است مردمان نظامی آن خطه در آن دوره زمانی علاقه زیادی به زمین داری دارند این را در جنگ و صلح و همچنین شیطان از تولستوی دیدم همچنین در زندگی من چخوف هم با اینکه فرد نظامی نبود علاقه فراوانی به کار یدی داشت.
اینگونه که معرفی این کتاب را شما به خوبی شرح دادید بنظرم متن شیرینی دارد ، از آن کتاب روسی های دلنشین که در شب های بلند زمستان با کمی سرما برای فضا سازی اقلیم می چسبد. مرا به یاد آندره و پی یر جنگ و صلح انداختید . متشکرم.

خانواده فون تروتا ریشه های دهقانی دارد یوزف روت هم به نظر می رسد دارای دیدگاههای ناتورالیستی است. نتیجه ای که از جمع این دو حاصل شده این است که فون تروتای پدر بزرگ و نوه هر دو درخود کششی نسبت به زمین و کار روی آن احساس می کنند.
جنگ و صلح را دو بار به فاصله ی حدود سی سال خوانده ام. برخی از جمله ای . ام. فورستر معتقدند در عرصه ی داستان نویسی چیزی به عظمت آن خلق نشده است.
ممنون از توجه شما

اینگونه که شما می گویید خانواده فون تروتا یک خانواده واقعی در تاریخ است؟
جنگ و صلح را یک بار خوانده ام اما زمانی که خوب درکش نکردم . خداوند توان و حوصله و عزم جزم عطا کند بزودی دوباره سراغش خواهم رفت

خانواده ی فون تروتا واقعی نیست.
خواندن دوباره ی جنگ و صلح برای من پروژه ای دو تا سه ماهه و با تمرکز بیشتر بر بعضی نکات بود که در مرتبه اول چندان توجهم را جلب نکرده بود.

داستانهای تاریخی رو دوس دارم. البته بیشتر این جور داستانها رو توی ادبیات روس دیدم مخصوصن اینکه خیلی هم حجیم و طولانی هستن

فکر می کنم آن را خواهید پسندید.

راستی اومدم بلاگ اسکای! اگه ممکنه لینک من رو اصلاح کنید
http://samuraii84.blogsky.com

اصلاح شد. ممنون از یادآوری.

مهرداد 1396/05/23 ساعت 19:19

سلام
برایتان در بخش ارتباط با مدیر پیامی فرستادم درباره انیمیشینی که گذاشته بودم . به دستتان رسید ؟
دوست داشتم شما هم ببینیدش.

مطلب را در وبلا گ تان خواندم اما هنوز فرصت نکرده ام آن را ببینم.
از لطف شما ممنونم.

سحر 1396/05/24 ساعت 18:58

تعریف این کتاب را شنیده بودم، اما قطعه ی اشتراوس را نه

نویسنده دوره ی تاثیرگذاری را انتخاب کرده است، الان فکر کردم و دیدم رمانی با محوریت این موضوع نخوانده ام یا دست کم یادم نمی آید. منظورم دوره ی پایانی این امپراتوری است.
اما نوع استفاده از اثر اشتراوس حسابی ذهنم را مشغول کرده است!

بعید است مارش رادتسکی را نشنیده باشید. شاید اسمش را نمی دانسته اید.
تصادفا به فاصله ای اندک پس از این کار، خاکستر گرم اثر شاندور مارای را خواندم که آن هم در اتریش _ مجارستان و کمابیش در همین دوره زمانی می گذرد.
توصیف روت از ساخته ی اشتراوس نشان دهنده ی شناخت او از موسیقی است.

میله بدون پرچم 1396/05/26 ساعت 11:39

سلام
فضای داستان مرا به یاد شوایک انداخت آن هم به همان دوران در امپراتوری اتریش مجارستان می‌پردازد.
البته با توجه به تعاریف شما اشتراکات بیشتری هم دارند.
شوایک را که بسیار دوست داشتم.

سلام و درود
این یکی هم دوست داشتنی است. جدا توصیه اش می کنم.

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد