مدادسیاه

مدادسیاه

استفاده از مطالب این وبلاگ با ذکر منبع آزاد است.
مدادسیاه

مدادسیاه

استفاده از مطالب این وبلاگ با ذکر منبع آزاد است.

مرحوم ماتیا پاسکال


«ما جز گذشته هامان صاحب قطعی هیچ چیز نیستیم»

                         اولین وو، باری دیگر برایدز هد


مرحوم ماتیا پاسکال، اثر لوییجی پیراندلو، رمانی است طنز آمیز و جذاب با پرسش هایی فلسفی در مورد آزادی، هویت و ارتباط هر فرد با گذشته ی خویش. 

شخصیت اصلی و راوی داستان که نویسنده در پرداخت سر و شکل و شخصیت او سنگ تمام گذاشته، مرد جوانی است به اسم ماتیا پاسکال.

 داستان دو مقدمه دارد. در شروع مقدمه اول ماتیا اعلام می کند تنها چیزی که از آن مطمئن است این است که اسمش ماتیا پاسکال است و می افزاید اما زمانی به اهمیت همین اطمینان اندک پی برده که دیگر نمی توانسته مانند گذشته خود را به این نام معرفی کند.

ماتیا در شروع روایت دستیار مسئول کتابخانه ی شهرداری و در حال نوشتن سرگذشت خویش است. در انتهای مقدمه ی اول او وصیت می کند که نوشته هایش پنجاه سال پس از سومین و آخرین مرگ قطعی اش خوانده شود چرا که پیش از این دوبار مرده است!

در مقدمه دوم که عنوانش«(فلسفی) اما بدون بهانه» است او در حال بحث و گفتگویی جالب با رئیس کتابخانه، دون اه لیجیوپه است که بناست دست نوشته ی سرگذشتش را پس از اتمام آن به او بسپارد. خلاصه این که در این بخش دون اه لیجیوپه ماتیا را تشویق می کند که سرگذشتش را بنویسد. ماتیا معتقد است پس از کوپرنیک که با نظریه ی گردش زمین «بشر را طوری خراب کرد که دیگر آبادی بردار» نیست، دیگر خود آدم هم اهمیتی ندارد چه رسد به شرح اعمالش. اما از آنجایی که آدم از نعمت فراموشی برخوردار است و این امر باعث می شود وضعیت اسفناکش به عنوان موجودی ناچیز بر روی دانه ی شنی گردنده را چنان از یاد ببرد که برای تصاحب قطعه زمینی بر روی همین ذره شن با دیگری بجنگد، او می رود سر مطلب و داستانش را شروع می کند.

ماتیا در خانواده ای مرفه بدنیا آمده و در کودکی پدرش را از دست داده است. وضع مالی خانواده پس از مرگ پدر ماتیا اندک اندک رو به وخامت گذاشته و در بزرگسالی او به کلی خراب شده است. ماتیا در جوانی ازدواجی فاجعه بار می کند. بدبختی او وقتی به اوج خود می رسد که مادرش را از دست می دهد. ماتیا در این زمان از نظر مالی فقیر و مقروض، و از لحاظ روانی در آستانه ی فروپاشی است. او با اندک پولی که برادرش برای مخارج کفن و دفن مادر فرستاده پا به فرار می گذارد و از قضای روزگار از یک قمارخانه در مونت کارلو سر در می آورد. او که از بازی رولت هیچ نمی داند پولش را در آن بازی به قمار می گذارد و به مدد بخت و اقبال، پس از چند دور به ثروتی کلان دست پیدا می کند؛ ثروتی که می تواند تا پایان عمر زندگی او را تامین کند.

ماتیا تصمیم می گیرد برای اثبات عرضه و لیاقت خود به مادرزنش به خانه بازگردد، اما در مسیر بازگشت با قطار، در یک روزنامه ی محلی با خبر مرگ خود مواجه می شود. او پس از کمی تردید فکر می کند اکنون  که در اثر یک سوء تفاهم او را مرده پنداشته اند فرصتی پیدا کرده تا خود را از شر گذشته ی ناجورش خلاص کند. بنابر این اسم و سابقه ی خانوادگی جدیدی برای خود انتخاب می کند و سر و شکل خود را تغییر می دهد تا زندگی تازه را آغاز کند.

او که به آدریانو مه ایس تغییر نام داده مدتی را در سفر خارجی می گذراند و سپس به کشورش باز می گردد. همه چیز بر وفق مراد اوست تا این که در شبی سرد وبارانی به مرد کبریت فروش با توله سگی نالان و لرزان از سرما برخورد می کند. ماتیا که دلش به حال توله سگ سوخته به مرد پیشنهاد خرید آن را می دهد. مرد موافقت می کند اما ماتیا فکر می کند برای نگاه داشتن سگ باید عوارض بپردازد و برای این کار باید به لحاظ قانونی خود را به ثبت رسانده و رسمیت پیدا کرده باشد؛ کاری که به کلی دور از احتیاط است. او که اکنون با جنبه ی دیگری از آزادی بی حد خود مواجه شده از خرید سگ منصرف می شود و برای نخستین بار پس از تغییر هویت با خود می اندیشد«آزادی با این دامنه ی وسیع گرچه دلنشین است ولی کمی هم ستمگرانه است زیرا حتی اجازه ی خرید توله سگی را نیز به آدم نمی دهد.»

پیش از نیمه ی کتاب، ماتیا که از خانه به دوشی خسته شده در رم مستقر می شود و تصمیم می گیرد نزد خانواده ای پانسیون شود. مالک پانسیون، پاله آری مردی مسن با عقایدی است که زمینه ساز بحث های مفصلی در مورد مرگ و زندگی و ماده و روح  بین او و ماتیاست. خانواده ی میزبان مشکلاتی دارند که ابعاد آن در فضایی پلیسی ـ معمای اندک اندک بر ماتیا روشن می شود. او که پیش از این تصمیم داشت به دلیل شرایط خاصش به زندگی دیگران نزدیک نشود و از هر صمیمیتی بگریزد، درگیر مشکلات آنان می شود و در یک قدمی ازدواج مجدد قرار می گیرد. او اکنون با این پرسش مواجه است که آدمی بدون گذشته چگونه می تواند در آینده فرد دیگری سهیم شود؟ و آیا اساسا بدون داشتن گذشته ای هرچند ناجور و خراب می توان آینده ای داشت؟ این پرسش زمینه ساز مرگ دوم ماتیا این بار تحت نام آدریانو مه ایس می شود و او را در آستانه ی بازگشت به گذشته ی خویش قرار می دهد.

از نکات گفتنی در مورد مرحوم ماتیا پاسکال مطلبی است که پیراندلو تحت عنوان « تذکری در باب بازی های خیال» در پاسخ به منتقدینی که داستانش را غیر قابل باور ارزیابی کرده اند نوشته  و ضمیمه ی کتاب است. 

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

مشخصات کتاب: مرحوم ماتیاپاسکال، لوئیجی پیراندلو، ترجمه ی بهمن محصص،  انتشارات امیرکبیر.

وقت سکوت


رمان پرمایه  و پر آوازه ی وقت سکوت، نخستین اثری است که از نویسنده ی طبیب و روانشناس اسپانیایی، لوییس مارتین سانتوس به فارسی منتشر شده است.

وقت سکوت داستانی واقع گرایانه، روشنفکرانه و اجتماعی است. شخصیت اصلی اثر، پدرو، پزشک جوان محققی است که رویای تبدیل شدن به رامون کاخال ثانی و دریافت جایزه ی نوبل را در سر می پروراند. کار او تحقیق بر روی گونه ای موش واراداتی از آمریکاست. موش ها  اما در آزمایشگاه زاد و ولد نکرده اند و ذخیره شان در حال اتمام است و همین موضوع است که پدرو و داستان را به حرکت در می آورد.

پدرو که از گذشته و خانواده ی او چیزی نمی دانیم ساکن پانسیونی نسبتا ارزان قیمت است که توسط سه زن از سه نسل پیاپی اداره می شود.او همکاری دارد به اسم آمادو که آدمی پیچیده و حقه باز است. آمادو با مردی به اسم موئه کاس که ساکن بیغوله ای در یکی از حلبی آبادهای مادرید است نسبتی فامیلی دارد. خانواده ی موئه کاس شامل خود او، همسری ظاهرا عقب مانده و دو دختر جوان و نوجوان است که متخصص پرورش موش هایی از همان گونه ای هستند که پدرو روی آنها آزمایش می کند. آمادور پدرو را در سفری که بی شباهت به سفر به دنیای زیرزمینی مردگان نیست نزد موئه کاس می برد و از همین جاست که دردسر های پدرو آغاز می شود.

سانتوس وقت سکوت را در سال های میانی حاکمیت استبدادی فرانکو بر اسپانیا نوشته است و اینجا و آنجا نشانه هایی گذاشته که حاکی از نارضایتی او از اوضاع و احوال زمانه ی خویش است.

وقت سکوت طرحی ساده و شیوه ی روایت و زبانی پیچیده دارد که از علل اصلی  تشخص و شهرت آن است. ساختار روایی داستان ترکیبی است از روایت دانای کل و تمامی تکنیک های روایی معمول در داستان نویسی جریان سیال ذهن، شامل دانای کل محدود، حدیث نفس و تک گویی درونی مستقیم و غیر مستقیم . یکی از اشکال حضور دانای کل در داستان که مترجم (از قول منتقدی) از آن با عنوان دانای کل سرمقاله گونه یاد کرده است، شامل تأ ملاتی گوناگون در موضوعات مختلف است. ارتباط مباحث این بخش ها با موضوعاتی که در پی آنها می آید به تدریج بر خواننده روشن می شود.

داستان فاقد هرگونه بخش بندی است و قسمت های مختلف آن تنها با یک سطر فاصله از یک دیگر جدا می شود. پس از شروع هر قسمت تازه، غالبا مدت زمانی طول می کشد تا خواننده دریابد مطلب از ذهن کدام شخصیت روایت می شود یا موضوع چیست. ورود راویان به داستان، بدون اعلام قبلی و از طریق نقل تک گویی درونی آنها صورت می گیرد.

 وقت سکوت با تک گویی درونی پدرو، به شکلی خاص( ناشی از بکار بردن افعال به شکل ماضی نقلی) شروع می شود:«تلفن زنگ می زد و صدایش را شنیده ام. گوشی را کج گذاشته ام. گفته ام «آمادور.» با آن لب های کلفتش آمده گوشی را برداشته است...» 

زبان داستان بسیار خاص است. برای مثال گاهی یک کلمه ( در اینجا قید بس) در جملاتی پیاپی و گاه تو درتو به دفعات تکرار می شود: شهرهایی هست بس ناقص، بس محروم از جوهره ی تارخی، بس سرگشته ی ظهور و سقوط حاکمان مستبد، بس هوسبازانه ساخته شده در بیابان ها، منزلگاه ادامه دهندگان بس قلیل نسل خاندان های بومی در گذشته، بس دور از دریایی یا رودخانه ای، بس متظاهر در به نمایش گذاشتن فقر نکبت بارشان، ...

این بخش بیش از یک و نیم صفحه به همین ترتیب ادامه میابد و چنان که مترجم توجه داده است در آن بیست و هفت نهاد، تنها به یک گزاره ی ساده ی:« که کلیسای جامع ندارد»ختم می شود.

از دیگر ویژگی های بارز زبانی وقت سکوت آن است که نویسنده در آن هر کجا که لازم دیده برای بیان مقصود کلمات یا عباراتی را از زبان های دیگر وام گرفته یا با ترکیب کلمات یا اجزایی از کلمات در زبان های مختلف دست به واژه سازی زده است.

وقت سکوت ترجمه ی ونداد جلیلی و چاپ نشر چشمه است. کتاب دارای مقدمه ای کوتاه و موخره ای مفصل و ارزشمند در باره ی زندگی و آثار مارتین سانتوس و ویژگی های سبکی و ساختاری داستان است.

کفچه ماهی


آنچه در مورد آثار گونتر گراس عمومیت دارد این است که هیچکدام ساده و سردستی نیستند و آنچه به خصوص در مورد کفچه ماهی می توان گفت این است که حتی در قیاس با آثار گراس هم کار خاصی است.

 این اثر نسبتاً حجیم به طور خلاصه داستان چگونگی شکل گیری تاریخ و تمدن بشری و ادعا نامه ای است علیه  شکل کنونی آن.

زمان داستان شامل گذشته ی تاریخی و هنگام روایت است که به خصوص در بخش تاریخی به شدت غیر خطی (از نوع رفت و برگشتی با بازگشت های متعدد به رخدادی واحد) است. مکان رخدادهای تاریخی عمدتاً زادگاه نویسنده، دانتزیک و محل حوادث دوره ی روایت، کشور آلمان است.

کفچه ماهی شروعی غیر معمول دارد* که مصادف می شود با بارداری ایلزه بیل، همسر راوی. تعداد فصل های کتاب که هر کدام به چندین بخش با نام تقسیم شده با عدد ماههای بارداری ایلزه بیل برابر است و راوی در هر کدام از آنها، داستان فصلی از تاریخ بشر ـ حداقل انسان اروپایی ـ  را با نگاهی انتقادی و زبانی طنز آمیز برای همسرش تعریف می کند.

راوی که علاقه مند به آشپزی است در وجود خود نه زن آشپز دارد که هرکدام فصلی از تاریخ را نمایندگی می کند. نخستین زن آوا است؛ بزرگ مادر عصر حجر. در این زمان بشر به تازگی آتش را کشف کرده ( به تعبیر اسطوره ای آوا آن را از آسمان آورده) و مردان هنوز هیچ کاره اند. زنان این دوران پس از شیر دادن به اطفال خردسال، شیرشان را در اختیار مردان بزرگسال می گذارند « که آنها از جنب و جوش بیفتند و دیگر نظراتی تثبیت شده عنوان نکنند و ساکت چرت بزنند.»27

ویژگی بارز این عصر آن است که مردان هنوز نمی دانند در تولید مثل نقشی دارند و در نتیجه حقوق پدری وجود ندارد. در همین زمان است که کفچه ماهی سخن گو و همه چیز دان ـ که از یکی از داستان های برادران گریم وام گرفته شده ـ خود را به سبد نخستین مرد می اندازد. کفچه ماهی به مرد قول می دهد تا در صورتی که او را آزاد کند، هر زمان که صدایش زد نزد او برود و اطلاعاتی را که از سراسر جهان گرد آورده در اختیارش بگذارد.

باری کفچه ماهی نسل از پی نسل و فصل از پی فصل این بازی را با مردان تکرار می کند و بشر به کمک او از اعصار حجر، برنز، آهن، اوان مسیحیت ، گوتیک، رفرماسیون، باروک، روشنگری و از سوسیالیسم و کاپیتالیسم و انقلابها و ضد انقلابها عبور می کند تا می رسد به قرن بیستم و آستانه ی بحران نفتی اوایل دهه ی هفتاد.

او که در این زمان دیگر حوصله اش از مردان و آنچه بر سر جهان آورده اند سر رفته و اعتقاد پیدا کرده که« آقایان ورشکسته اند. سوء استفاده از قدرت ، توانایی آنها را کاسته است.» و «از هیچ محرکی دیگر کاری ساخته نیست.»71 این بار خود را به قلاب ماهیگیری یک زن بند می کند به این امید که با کمک به زنان آنان را به قدرت برساند و از این طریق جهان را نجات دهد.

زنان اما وقتی متوجه نقش کفچه ماهی در به قدرت رسیدن مردان می شوند دادگاهی بین المللی راه می اندارند  و او را با رعایت تمام تشریفات به محاکمه می کشند.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 

*« ایلزه بیل متعاقبا نمک زد. اوایل اکتبر بود، بنابر این غذا، کتف گوسفند با لوبیا سبز و گلابی.»

مشخصات کتاب: کفچه ماهی، گونتر گراس، ترجمه ی عبدالرحمن صدریه، نشر فردوس.