مدادسیاه

مدادسیاه

استفاده از مطالب این وبلاگ با ذکر منبع آزاد است.
مدادسیاه

مدادسیاه

استفاده از مطالب این وبلاگ با ذکر منبع آزاد است.

امپراطوری خورشید


در دسامبر سال 1941 قوای نظامی ژاپن همزمان با  حمله غافل گیرانه به بندر پرل هاربر، در شهر در آن زمان بین المللی شانگهای به رزم ناوهای آمریکایی و انگلیسی حمله و آنها را تصرف یا منهدم کردند و متعاقب آن اتباع نظامی و غیر نظامی آمریکایی و انگلیسی را به اسارت گرفتند و اموال و املاکشان را مصادره کردند. امپراطوری خورشید، اثر مطرح جی. جی. بالارد، داستان چهار سال حضور پسر بچه ای انگلیسی به اسم جیم در اردوگاهی غیر نظامی در شانگهای است.

پیش از اسارت، جیم مدتی را درخانه ی خالی از سکنه ی خودشان می گذراند و با خوردن معدود کنسروهای موجود خود را سیر می کند. پس از ته کشیدن ذخیره ی آب و غذا همین کار را در آپارتمان های خالی دوستان خانوادگی انجام می دهد و سر انجام از جهنم گرسنگی و نا امنی شهر جنون زده که در آن برای سرقت ساعت مچی به سهولت دست آدم را قطع می کنند، به جهنم  اردوگاه ژاپنی ها پناه می برد. ژاپنی ها که به اندازه ی کافی زندانی دارند جیم کودک را نمی پذیرند اما او با هر ترفندی که هست راه خود را به اردوگاه باز می کند.

امپراطوری خورشید رمانی در باره ی شکنندگی جسم و آسیب پذیری روح  انسان و در عین حال انطباق پذیری و جان سختی اوست. بالارد در مصاحبه ای که ضمیمه کتاب است می گوید در دنیای روان پریش، شرط بقای داروینی انسان روان پریشی است. او معتقد است در حالی که مذهب و سیاست قدرت برانگیختن مردم را از دست داده اند، تنها راه، تهدید مستقیم جمعی است.

داستان برگرفته از تجربه شخصی نویسنده البته به شکلی متفاوت است. در حالی که بالارد دوره ی اردو گاه را در کنار خانواده بوده است جیم در داستان این دوره را به تنهایی می گذراند.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

مشخصات کتاب: امپراطوری خورشید، جی. جی. بالارد، ترجمه ی علی اصغر بهرامی، نشر چشمه. 

نظرات 2 + ارسال نظر
میله بدون پرچم 1400/07/20 ساعت 14:09

سلام بر مداد گرامی
یکی از شاهکارهایی است که درخصوص جنگ و بالاخص جنگ جهانی دوم خوانده‌ام همین کتاب است. از آن کتابهایی بود که دوست نداشتم تمام شود و در عین حال اضطراب خاصی هم داشتم که چگونه تمام می‌شود. نوع نگاه بالارد به اینکه انسانها در چنین شرایطی به بدویت سقوط می‌کنند چیزی است که در ذهن آدم طنین ترسناکی دارد.
بعد از خواندن کتاب (چند سال بعد) فیلم اسپیلبرگ را دیدم. صحنه‌های درخشانی داشت اما کتاب با فاصله بسیار خیلی بهتر بود.

بالارد با توجه به تجربه ی زیستی اش آدم بدبینی است با قلمی قدرتمند که به خوبی نشان می دهد چرا نگران انسان است.
راستش این است که خشونت داستان بیش از حد تحمل من بود.
تقریبا هیچ فیلمی ندیده ام که توانسته باشد حق داستان و به خصوص رمانی را که بر آن اساس ساخته شده ادا کند. علتش بحث مفصلی می طلبد و به نظرم اجمالش را می شود در تفاوت امکانات ادبیات و سینما برای توصیف دانست. یادم است چند سال پیش در مجله ی ادبیات و سینما مقاله ی مفلصلی با همین موضوع خوانده ام.

سلام
از بالارد فقط همین امپراطوری خورشید رو خوندم. و یادمه که حسین خان عزیز خودمان(میله) از کتاب به شدت تعریف کرد و ترغیب شدم به خوندنش. و چقدر خوب که خوندمش.
این رمان، خشونت و سبعیت جهان مدرن رو، به قوی ترین شکل ممکن ساخته و نشون داده. به ویژه که این کار رو به وسیله ی مواجهه ی یک بچه با این جهان انجام داده.
صحنه های پایانی رمان، و اثرات عمیقی که شرایط بر شخصیت جیم گذاشته به شدت تاثیرگذار بود.
چیزی که برام خیلی جالب بود، زبان بی طرف راوی و روایت توأم با خونسردی بالارد بود. انگار ما داریم زاویه ی نگاه یک دوربین(یا یک ماشین در مفهوم کلی اون) وقایع رو مشاهده میکنیم. یا با اون رو در رو میشیم.

سلام و درود
از بالارد پیش از این برج را خوانده بودم که اثری به کل متفاوت است. نمی دانم شما کدام ترجمه را خوانده اید . نسخه ی من مصاحبه ی جالبی با بالارد دارد که نشان می دهد نگاه او به دنیا چگونه است.
گرچه در داستان بارقه های ضعیفی از امید و خوشبینی وجود دارد اما اثر در مجموع تلخ و بدبینانه و هشداردهنده است و یکی از چیزهایی که این حس را تقویت می کند لحن خنثی و به دور از احساسات راوی است.

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد