مدادسیاه

مدادسیاه

استفاده از مطالب این وبلاگ با ذکر منبع آزاد است.
مدادسیاه

مدادسیاه

استفاده از مطالب این وبلاگ با ذکر منبع آزاد است.

ساعت ستاره


رمان کوتاه ساعت ستاره اثر کلاریس لیسپکتور فراداستان یا متافیکشنی است که در آن نویسنده ای مرد به اسم رودریگو.اس. ام در حال نوشتن داستانی در مورد دختر جوانی شهرستانی است به اسم مکابئا.

رودریگو در شروع داستان اعلام می کند مادامی که سئوالاتی دارد که جوابی برایشان وجود ندارد، به نوشتن ادامه خواهد داد. او سپس مختصات داستان در حال نوشتنش را این گونه شرح می دهد که قرارنیست داستانی پیچیده باشد، باید هفت شخصیت داشته باشد که خود او یکی از آنهاست، همچون اثری کلاسیک باید آغاز و میانه و پایانی داشته باشد و...

به این ترتیب و با این مقدمات خواننده که وارد داستان رودریگو شده به موازات آن و به تدریج پا به دنیای دنیای مکابئا می گذارد. او دختر فقیری بیمار و بسیار ساده با سوادی اندک است. مکابئا ماشین نویس است و به همراه چهار دختر دیگر که ماریا اسم یا جزء اول اسم همگی آنهاست در یک اتاق محقر زندگی می کند. رودریگو دلیل خاصی برای انتخاب چنین کسی به عنوان شخصیت اصلی داستانش نداشته، جز این که چشمش به او خورده و ظاهر فقیرانه، نحیف و بیمار گونه اش توجه او را به خود جلب کرده است. از ان پس او نتوانسته مکابئا را فراموش کند یا بنا به تمثیلی قدیمی او را از شانه اش جدا کند و به زمین بگذارد و به راه خود برود.

با مقدماتی که گفته شد پیداست که در ساعت ستاره با دو خط داستانی مجزا و موازی رو به روییم. در شروع داستان خط پررنگ تر، متعلق به رودریگو است و شامل تأملاتی روشنفکرانه عمدتاً از انواع هنری و هستی شناسانه است اما هرچه داستان جلو می رود خط مکابئا پر رنگ تر می شود. مدت زمان  خط دوم چند هفته یا حد اکثر چند ماه است و مهمترین حادثه ی آن آشنا شدن شخصیت اصلی با پسر کارگر شهرستانی قلدر مآب، با سابقه ای مشکوک و اعتماد به نفس کاذبی بسیار بالاست. مکابئا چندی بعد دوست پسرش را از دست می دهد و بنا به توصیه ی همکار زنی که آن پسر را از دستش در آورده، به زنی فال بین مراجعه می کند تا سرنوشتش را پیشگویی کند. حضور فال بین لایه ای دیگر را به داستان اضافه می کند، چرا که با وجود او سرنوشت مکابئا در دستان دو نفر قرار می گیرد.

ساعت ستاره اثری تأمل برانگیز و در زمره ی آثار شاخص نویسنده است. ترجمه ی کتاب کار شکیبا محب علی است و انتشارات کتاب سده آن را به چاپ رسانده است.

نظرات 5 + ارسال نظر
باکونین 1402/04/15 ساعت 14:30

سلام

به وجد اومدم وقتی دیدم این کار لیسپکتور رو هم خوندید. درود به شما زنده باشید.
ای کاش با ترجمه خانم عبدالکریمی هم میخوندید چون تجربه خوانش براتون تا حدود زیادی متفاوت میشه.

جالب اینه که من در جستجو رو تموم کرده بودم و توی وبلاگ شما می‌چرخیدم که دوباره به یادداشتهای شما درباره دریای حاصلخیزی میشیما برخوردم! چند روزی هست که شروع کردم به خوندنش. هرچه پیش میرم عذابم بیشتر میشه، که چرا انقدر دیر میشیما رو شروع کردم.
اونم من که تقریبن همه کارهای شاخص ادبیات ژاپن رو سعی کردم بخونم‌.
در کنار این تترالوژی میشیما کتابی برام فرستادن به نام معبد طلایی که با معبد سپیده دم فرق می‌کنه. خواستم بگم اگه نخوندید سراغش برید چون بسیار تعریفش رو میداد دوستم.
و اینکه من از سه‌گانه‌ی کاواباتا که چاپ تمام شده به نام آوای کوهستان(نشر چشمه فقط قسمت اول رو بازچاپ کرده) دو نسخه دارم اگه با ترجمه خوب و قدیمی نخوندید بقیه رو میتونم یه نسخه رو هدیه بهتون بدم.

لیسپکتور را کمابیش دنبال هم خواندم و بعد از هر کار بلافاصله یادداشتم را نوشتم. ساعت ستاره را لابلای نوشته هایم از یاد برده بودم.
دریای حاصل خیزی از آن کارهاست که دوست دارم دوباره بخوانم. معبد طلایی را در سال های جوانی خوانده ام. از میشیما دو کار دیگر هم دارم که در نوبت گذاشته ام.
آوای کوهستان آخرین کاری از کاواباتاست که خوانده ام. فکر میکنم کتابم همان چاپی است که شما هم دارید. در هر حال از پیشنهادتان بسیار ممنونم. از قضا از دیشب به توصیه شما دریا و زهر را دست گرفته ام.

درود
چندتا سوال داشتم.
۱. طرح روی جلد دنبال رساندن چه پیامی است؟
۲. عنوان کتاب با محتوای متن کتاب تا چه اندازه سنخیت دارد؟
۳. در متن اشاره داشتید که ۷ شخصیت شاکله اصلی داستان را دارند. آیا همینها هستند؟
الف) مکابئا + رودریگو + ۴ هم اتاقی + دوست پسر مکابئا. = ۷ نفر. پس فال بین چه شد؟ و آن دو نفری که سرنوشت مکابئا در دستان آنها قرار میگیرد چه؟ همکار زنی که دوست پسر را ربوده از همان هم‌ اتاقیهاست یا نه؟
یک مدل شمارش دیگر هم هست.
ب) مکابئا + رودریگو + دوست پسر مکابئا + همکار زن رباینده + فال بین + ۲نفر دخیل در سرنوشت = ۷ عدد. در این سری شمارش ۴ هم اتاقی حذف شدند.
۴. شکل گیری داستان در دل داستان که انتهای داستان شخصیتها و لایه ها بهم پیوند بخورند چه نامیده میشود؟ منظورم سبک هنری نوشتار است.

سلام و درود فراوان
طرح روی جلد فکر کنم تصویر یک فرشته و اثر پل کلی باشد.البته نه آن فرشته معروفش که والتر بنیامین تفسیری بر آن نوشته. در این صورت شاید بشود گفت فرشته سرنوشت است.
در مورد شماره ی آدم های زندگی مکابئا فکر نکنم شیوه ی دوم را بشود ملاک گرفت. در شیوه ی اول اگر در تعداد هم اتاقی های مکابئا اشتباه نکرده باشم(که آن را کنترل خواهم کرد) وضعیت جالبی را می شود تصور کرد و آن این که فا ل بین خارج از اراده ی رودریگو وارد داستان شده!
فکر نمی کنم برای این شیوه پایان بردن داستان اسم خاصی وجود داشته باشد.
ممنون از توجه و دقت شما.

الهام 1402/04/17 ساعت 10:39 https://yanaar.blogsky.com/

سلام
به نظر می‌آید با همه‌ی کوچکی در حجم کتاب ارزشمندی باشد. شرح حال نویسنده را گوگل کردم و به نظرم آمد زندگی غنی‌اش احتمالا به او فرصت استفاده از خلاقیت درونی‌اش را داده است. حتماً سراغش خواهم رفت ولی با توجه به اینکه گویا ترجمه‌ها متعدد هستند کاش امکان مقایسه هم همین جا فراهم شود. راستی از ماریا به عنوان اسم آن دختر و هم‌خانه هایش یاد شعر معروف عرفان نظرآهاری افتادم لیلی نام تمام دختران زمین من است.
پ.ن: ضمناً خوشحالم که این‌جا درباره ی ادبیات ژاپن سرنخ‌های جالبی خواهم یافت.

سلام و درود
حدس تان درست است. لیسپکتور را یکی از دوستان در همینجا معرفی کردند. اولین کار او را که خواندم چنان جذبم کرد که بلافاصله دو کار دیگر موجود به فارسی اش را هم تهیه کردم و خواندم. فکر می کنم آثار برجسته ی ادبی غالباً در تلاقی مهارت حرفه ای و تجربه ی زیسته ی غنی نویسنده پدید می آید.
راستش ترجمه های دیگر را نمی شناسم. همان دوستی که ایشان را معرفی کردند گفته اند که ساعت ستاره با ترجمه ی خانم عبدالکریمی هم منتشر شده است.
چه تعبیر جالبی است نام تمام دختران زمین. جستجو کردم و فهمیدم نام اثری از ایشان است.
خوشحالم اگر یادداشت های اینجا به هر میزان بتواند مفید واقع شود.

میله بدون پرچم 1402/04/19 ساعت 15:20

سلام بر مداد گرامی
تا جایی که خاطرم هست سه ترجمه از این اثر موجود بود... یکی همین عنوان که شما خواندید و دیگر با عنوان ساعت سعد و نهایتا ترجمه خانم عبدالکریمی با عنوان دختری از شمال شرقی. من این سومی را دارم و ایشالا اگر موتورم دوباره روشن شود و روی دور بیفتم آن را خواهم خواند و برای مقایسه چند قسمت را با شما هماهنگ خواهم کرد.

سلام و درود فراوان
همین یکی دو روز پیش از طریق کامنت یکی از دوستان فهمیدم این کتاب ترجمه ی دومی هم دارد. امروز معلوم شد یک ترجمه ی دوم هم از آن وجود دارد. تا ببینیم فردا برایمان چه در چنته دارد.
امیدوارم موتورت همواره روشن باشد و با بیشترین دور ممکن کار کند. برای مقایسه در خدمتم.

درود فراوان بر شما دوست گرامی و سپاسگذارم به جهت پاسختان
معرفی نقاش و البته وبگردی مرا به سمت نمایشگاه "هنر فاسد" که توسط نازیها برگزار شد برد.
مقوله هنر با آزادی عجین است و هرچه تمامیتخواهی در سرزمین هنرمند بیش از حد گردد هنرمند اگر قادر به گریختن نباشد مجبور به سکوت و سرکوب خود میشود. یک نمونه مظلومیت بارز همواره در هنر وجود دارد که نه صاحب قدرت است و نه در سایه قدرت. در نتیجه اگر هنرمند خودفروخته شد و در دام اسارت قدرت و حاکمیت افتاد دیگر قادر به خلق اثر خودخواسته و پرورش خود نیست مگر در حالت خاص که نبوغ هنریش فراتر از عصر و زمان خود باشد.

سلام و درود فراوان بر شما.
داستان هنر منحط در دوره ی نازی ها در تاریخ هنر شناخته شده است. منحط ها از جمله شامل برجسته ترین هنرمندان اکسپرسیونیست می شد ند که امروزه آثارشان زینت بخش موزه های هنر مدرن در سراسر دنیا و به خصوص شهرهای عمده ی آلمان مثال برلین، مونیخ و فرانکفورت است. شانس تاریخ هنر این است که نازیها آن آثار را از بین نبردند بلکه ضبط و حبس کردند.
زیگفرید لنتس رمان جذابی دارد به اسم زنگ انشا که در هنرمند نقاش ی هست که در دوره ی نازی ها ممنوع الکار می شود. وقتی در داستان توصیف آثارش را می خواندم به نظرم آمد امیل نولده الگوی شخصیت یادشده بوده.
موافقم که استثنائات نادری وجود دارد که در چهارچوب قرائت رسمی چنان حاکمیت ها یی می گنجند و قادرند شاهکار بیافرینند. شولوخوف در ادبیات دوره ی شوروی یک نمونه از آن استثناهاست.

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد