مدادسیاه

مدادسیاه

استفاده از مطالب این وبلاگ با ذکر منبع آزاد است.
مدادسیاه

مدادسیاه

استفاده از مطالب این وبلاگ با ذکر منبع آزاد است.

نشان سرخ دلیری


استیفن کرین یکی از نوابغ جوان درگذشته ی داستان نویسی است، و نشان سرخ دلیری شاهکار او و یکی از شاخص ترین رمان های آمریکایی است.

زمان رخدادهای اصلی داستان دوـ سه روز در اثنای جنگ های داخلی آمریکا و مکان آن خطوط تماس ارتش های شمال و جنوب است. داستان تماماً توسط دانای کل روایت می شود و زبان آن به اقتضای مطلب گاه موشکافانه و تحلیلی و گاه شور انگیز و حماسی است.

اسم شخصیت اصلی داستان هنری فلمینگ و لقبی که با آن از او یاد می شود سرباز جوان است. دیگر اشخاص داستان هم لقب هایی مثل دراز، جیغو و ژنده پوش دارند. هنری سرباز داوطلب در ارتش شمال است. او هنگام ترک خانه برای پیوستن به ارتش، انتظار دارد تا مادرش همچون مادران اسپارتی او را با این جمله ی مشهور که «فرزند یا با سپر و یا بر سپر برگرد» بدرقه کند، اما در عوض توصیه هایی مثل این می شنود که مبادا کارش به مشروب خوری و فحاشی بکشد یا این که هر وقت جورابهایش سوراخ شد آنها را بفرستد تا برایش رفو کند.

با چنین شیوه ی بدرقه ای  نباید انتظار داشت که اوضاع بر وفق مراد هنری پیش برود، و چنین نیز نمی شود. در شروع داستان او و دیگر سربازان در انتظار درگیر شدن در یک عملیات جنگی روزهایشان را به بطالت می گذرانند و در این اثنا هنری که به قصد کسب باشکوه ترین افتخارات داوطلب خدمت شده بود، به دلیل ترس از کشته شدن سعی می کند تا به خود بقبولاند که جنگ به معنای قدیمی آن دیگر وجود ندارد، چرا که آدم ها از سابق متمدن تر و ترسوتر شده اند و اقتصادیات محکم و قوی خشم و شهوت مردم را مهار کرده و به آن ها مجال نمی دهد کینه توزی را به حدود قدیم برسانند.

جنگ امّا به رغم امیدهایی که هنری به خود داده است شروع می شود و از همان ابتدا ابعادی هولناک به خود می گیرد. او دور اول نبرد از صحنه می گریزد امّا پس از ساعاتی دربدری و پشت سرگذاشتن حوادثی تکان دهنده، گیج و مبهوت و با سری مجروح به یگان خدمتی خود باز می گردد. دوستان او به اشتباه  فکر می کنند زخم سرش جراحتی جنگی( به تعبیر کرین نشان سرخ دلیری) است و با او همچون هم رزمی دلیر و جانباز برخورد می کنند. هنری دوستانش را از اشتباه در نمی آورد امّا در دورهای بعدی نبرد که به فواصل اندک و پیایی در می گیرد از هیچ تلاشی فروگذار نمی کند تا همان سربازی شود که بنا بود باشد.

از نکات جالب توجه در مورد نشان سرخ دلیری این است که کرین آن را سن 24 سالگی و بدون هیچگونه تجربه ای از جنگ نوشته است*. مترجم در مقدمه ی خوب و مفصل خود در مورد سبک این داستان قوی و جاندار می گوید: « کرین به جای آن که یک منظره ی کلی و پانورامیک از میدان جنگ بدهد، قطعات مجزایی از آن را با آب و رنگ های واقعی برای خواننده مجسم می کند ... روش او مرکب است از یک مشت جملات از هم گسسته، یک رشته اثرات حسی غیر مربوط به هم و مقداری سایه روشن های گوناگون که اهمیت حادثه را مجسم تر می سازد.»

هربرت جورج ولز در مقایسه ی این داستان با جنگ و صلح  گفته است در آن بیشتر تأثیر نقاش معروف، ویسلر، مشهود است تا تولستوی.

                                                     آبان 1395

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

* کرین برای نوشتن داستان از خاطرات یکی از فرماندهان ارتش شمال و عکس های عکاس معروف معاصرش متیو بریدی بهره برده است که رد بعضی از آنها در توصیف برخی صحنه های داستان مشهود است. برای مثال یکی از صحنه های مهم و پایانی داستان(درفصل22) شباهتی غیر قابل چشم پوشی به عکسی از بریدی دارد که اجساد کشته شدگان را در کنار حصارهای یک مزرعه نشان می دهد.

مشخصات کتاب: نشان سرخ دلیری، استیفن کرین، ترجمه ی غفور آلبا، انتشارات امیرکبیر.

برفک(نویز سفید)


برفک نام رمانی روشنفکرانه و فلسفی است با محوریت مسئله ی مرگ از دان دلیلو.

شخصیت اصلی و راوی داستان استاد دانشگاهی است به اسم جک گلدنی. او که پنج بار با چهار زن*ازدواج کرده، در زمان داستان به همراه همسرش بابت و چهار فرزند که هیچکدام فرزند مشترک آنها نیست خانواده ای را تشکیل می دهند. نکته ی جالب در مورد همسران سابق جک این است که تمام آنها جاسوس از کار در آمده اند.

 فرزندان خانواده، دو دختر و دو پسر در سنین کودکی تا نوجوانی اند. یک دختر و یک پسر فرزندان جک و یک دختر و پسری دیگر فرزندان بابت هستند. از میان چهار فرزند، هاینریش که پسری چهارده ساله است، نوجوانی است نابغه که در زمان داستان به طور غیر حضوری در حال بازی شطرنج با یک محکوم به حبس ابد است که شش نفر را به قتل رسانده است. او دوست همکلاسی دارد به اسم اورست که قصد دارد رکورد بیشترین مدت حضور در بین تعداد زیادی مار بسیار سمی را بشکند.

جک استاد دانشگاه در رشته ی هیتلر شناسی است که خودش بنیان گزار آن بوده است. دانشگاه محل کار جک اسم ندارد و با عنوان دانشگاه بالای تپه از آن یاد می شود. محل کار و زندگی جک شهرکی کوچک به اسم بلک اسمیت است که در همسایگی آن هیچ شهر بزرگی وجود ندارد.

ساختار برفک شامل سه بخش با اسم، جمعاً در چهل فصل شماره دار است. داستان شامل مقدار زیادی گفتگو در قالب جملات نقل قولی مستقیم و به شکل محاوره ای، عمدتاً بین جک و دیگران، شامل بابت، هاینریش و یکی از همکاران جک به اسم موری جی زیسکیند است که بار نظریه پردازی های روشنفکرانه ی داستان که مقدارش کم هم نیست عمدتاً بر دوش اوست.

جک و بابت عاشق یکدیگر و هر دو دچار هراس از مرگ اند. بین آنها مدتهاست بازی «من دوست دارم زودتر از تو بمیرم»در جریان است.

 بابت از چندی پیش گهگاه دچار فراموشی می شود. دختر او دنیس اولین کسی است که متوجه این موضوع می شود. او که از این بابت نگران است، توجه جک را به وضعیت مادرش جلب می کند. موتور محرک داستان، تلاش جک برای کشف علت فراموشی های بابت است.

در میانه های بخش اول، به دلیل ابتلای ناگهانی و جمعی بچه های مدرسه به سردرد و چشم درد مدرسه را تعطیل می کنند. آدم های ماسک زده با پوشش های نایلونی سر و کله شان پیدا می شود تا علت را کشف کنند و بعد تر معلوم می شود یکی از آنها به عللی نامعلوم مرده است.

در بخش دوم  که اسمش واقعه ی هوای سمّی است، اهالی بلک اسمیت مجبور می شوند به دلیل نشت گاز سمّی از یک تانکر قطار باری شهر را ترک کنند. ابتدا گفته می شود افرادی که در معرض گاز مزبور قرار می گیرند دچار عوارضی از جمله تپش قلب و آشناپنداری(دژاوو) می شوند، اما بعد تر مشخص می شود گاز ماده ای مرگبار است که قربانی خود را به تدریج از پا در می آورد.

در بخش سوم جک می فهمد که علت فراموشی بابت مصرف قرصی است که محصول پروژه ای بسیار محرمانه(و چنان که در اواخر داستان معلوم می شود، شکست خورده) برای از بین بردن ترس از مرگ است. اسم این بخش که طولانی ترین بخش داستان است دایلارماست که همان اسم قرص کذایی است. جک در تلاش برای حل معمای دایلارما به اطلاعاتی دست پیدا می کند که فضای داستان را معمایی و انگیزه ی او را برای پیگیری مسئله دو چندان می کند.

برفک از شاخص ترین و تفسیر برانگیز ترین آثار دلیلو است. کتاب را پیمان خاکسار  ترجمه و نشر چشمه منتشر کرده است.

                                                   آبان 1395

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

* ازدواج های اول و چهارم جک با یک زن(دانا بریدلاو) بوده است.

پی نوشت: این کتاب با ترجمه ی نوشین ریشهری و با عنوان نویز سفید نیز به چاپ رسیده است.

تبصره ی 22


تبصره ی 22 نخستین و مشهورترین اثر نویسنده ی آمریکایی، جوزف هلر و یکی از شاخص ترین رمان های ضد جنگ است. این داستان نسبتاً حجیم که اخیراً با حذف قسمت هایی از آن  به فارسی منتشر گردیده، اثری بسیار هجو آمیز با طنزی سیاه از نوع طنز موقعیت است که حاصل تجربه ی حضور نویسنده در جنگ دوم جهانی است و نوشتن آن هشت سال به طول انجامیده است.

زمان داستان سال های نیمه ی دوم جنگ یاد شده و مکان اصلی آن یکی از پایگاههای هوایی آمریکا در ایتالیا ست. داستان به شکلی غیر خطی توسط دانای کل روایت می شود و در نگاه نخست اثری بدون طرح، آشفته و اتفاقی به نظر می رسد.

کتاب شامل چهل و دو فصل با نام، عمدتاً  به اسم یکی از اشخاص محوری داستان است. دوربین روایت در هر فصل، شخصیتی که فصل به نام اوست را تعقیب می کند. آخرین فصل به نام یوساریان است که شخصیت اصلی است.

یوساران که جوانی آشوری تبار است، ستوان(و سپس سروانِ) مسئول انداختن بمب از هواپیماست. بارزترین ویژگی او این است که حاضر نیست برای هیچ چیز یا در راه هیچ کس کشته شود. جنگ در نظر او فاقد هرگونه توجیه ملی و میهنی، و صرفا اقدامی جنایت کارانه است که هدف نهایی آن به کشتن دادن اوست. یوساریان دلایل محکمی برای این باور خود دارد؛ از جمله این که هر بار که برای بمباران غریبه هایی که نه او آنها را می شناسد و نه آنها او را، عازم مأ موریت می شود، با ضد هوایی به طرفش شلیک می کنند!

 یوساریان در شروع داستان دست به تمارض زده و در بیمارستان نظامی پایگاه بستری است. هر بار که تعداد پروازهای او به سقف تعداد پرواز برای خاتمه ی خدمت و بازگشت به آمریکا نزدیک می شود، بنا به دستور فرمانده ی پایگاه، تعداد پروازهای لازم افزایش داده می شود. یوساران که هیج امیدی ندارد که پروازهایش به انتها برسد، در جستجوی راههای دیگری برای خاتمه دادن به خدمت خویش است. به نظر می رسد تنها راه قانونی برای این کار استفاده از تبصره ی 22 است؛ و این تبصره چیست؟  تبصره ی 22 که به عنوان استعاره ای از موقعیت ها و امور غیر معقول به فرهنگ اصطلاحات انگلیسی راه یافته*، قانونی ساخته ی نویسنده است که بر اساس آن اگر کسی بخواهد از جنگ معاف شود باید بتواند اثبات کند که از سلامت عقل برخوردار نیست؛ اما اگر بتواند چنین چیزی را اثبات کند معلوم می شود از سلامت عقلی بهره مند است؛ چرا که اقدام برای معافیت از جنگ به معنی تلاش برای زنده ماندن است و تلاش برای زنده ماندن فعالیتی است که نشانگر عقل سالم است.

آدم های تبصره ی22 همگی افرادی مسخ شده و به لحاظ روانی و رفتاری  گروتسک هستند که برای مثال می توانند وقتی همرزم تیر خورده و در حال خون ریزی شان درخواست کمک می کند، خود را به نشنیدن بزنند و این شوخی ترسناک و باور نکردنی را تا آخر ادمه دهند. یکی از جالب ترین اشخاص داستان، که ضمناً بیش از یک فصل را نیزبه خود اختصاص داده، مایلو مایندر بایندر است. مایلو با هواپیماهای جنگی که در اختیارش گذاشته شده هر چیزی را از هر کجای دنیا می خرد و در هر کجا به هرکس از جمله به دشمن می فروشد و در نهایت ارتش های درگیر در جنگ را به شرکت هایی تعاونی تبدیل می کند که مجبورند از خود چیز بخرند تا به خود سود برسانند. او حتی تا آنجا پیش می رود که برای کسب سود بیشتر، با تأ یید و حمایت ضمنی فرماندهان ارشد، پایگاه محل خدمت خود را بمباران می کند.  

تبصره ی 22 که بسیار تحت تأثیر شاهکار لویی فردینان سلین، سفر به انتهای شب است، با شروع جنگ ویتنام در آمریکا به اثری چنان مشهور و همه جاگیر تبدیل شد که سربازان در جبهه ها آن را دست به دست می کردند و معترضین به جنگ در خیابان ها نام شخصیت اصلی اش را فریاد می زدند.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

مشخصات کتاب: تبصره ی22، جوزف هلر، ترجمه ی احسان نوروزی،نشر چشمه،چاپ اول: 1394.

*مثالی که در ویکیپدیا برای تبصره ی 22 ذکر شده این است که وقتی فردی در خواست شغلی می کند از او سابقه ی کار می خواهند؛ اما سابقه ی کار تنها وقتی به دست می آید که فرد مشغول به کار باشد.

 

عصر بی گناهی


ادیت وارتون نخستین بانوی نویسنده ای است که موفق به دریافت جایزه ی معتبر پولیتزر در داستان نویسی شده است و شاهکار او عصر بی گناهی همان اثری است که این جایزه به دلیل خلق آن به وی تعلق گرفته است.

عصر بی گناهی رمانی واقع گرایانه (از نوع پیش از مدرن) با موضوع عشق نافرجام است. پیرنگ داستان (همانند اثر دیگر او، ایتان فروم که چندی قبل در باره ی آن نوشتم) از نوع کلاسیک است و مقدمه ی آن واجد تمامی خصوصیاتی است که از داستانی با چنین پیرنگی انتظار می رود. در این مقدمه نخست پس زمینه داستان شامل زمان، مکان و موقعیت مشخص می شود و سپس اشخاص اصلی و محوری به ترتیب اهمیت و میزان نقشی که در داستان ایفا خواهند کرد به خواننده معرفی می شوند.

عصر بی گناهی شروعی بدون عجله و آرام دارد. داستان با خبر آواز خواندن خواننده ای مشهور در اوایل ژانویه ی یکی از روزهای اوایل ده ی هفتاد قرن 19 در اپرای قدیمی نیویورک شروع می شود، بعد در باره ی لزوم ساختن یک اپرای جدید برای شهر که باید با اپراهای پایتخت های بزرگ اروپا رقابت کند صحبت می شود و سپس(در حدود یک صفحه بعد) شخصیت اصلی داستان، نیولند آرچر که مرد جوانی در آستانه ی ازدواج است، پا به اپرا و داستان می گذارد. ورود نیولند به سالن و لژ مخصوص با تأخیر نسبت به شروع برنامه و درست در زمانی صورت می گیرد که پرده بالا می رود و صحنه ی باغی نمایان می شود.

محل شروع داستان به هیچ عنوان اتفاقی انتخاب نشده است. اپرا تفریحی گران قیمت است و داشتن لژ مخصوص خانوادگی در آنجا بسیار پر هزینه است. این ها نشان می دهد اشخاص داستان از طبقه ی اعیان نیویورک هستند.

در یک تقارن زمانی دیگر(علاوه بر تقارن ورود نیولند با صحنه ی باغ)، درست در لحظه ای از نمایش که نگاه بازیگر نقش اول زن به بالا و به چهره ی تیره ی فاوست می افتد، توجه نیولند در لژ مقابل که متعلق به یکی از خانواده های سرشناس نیویورک است به می ولاندِ جوان و زیبا رو می افتد که قرار است به زودی نامزدی او و نیولند به طور رسمی اعلام شود. انتخاب نمایش فاوست( آدمی که روحش را باشیطان معامله کرده) برای شروع داستان اتفاقی نیست و ذکر عبارت چهره ی تیره ی فاوست نشان از تیرگی ها و کدورت های آتی در مناسبات نیولند و می دارد.

 کمی بعد از صحنه ی معرفی می، مثلث عشقی داستان با حضور الن اولسکا در لژ خانوادگی می کامل می شود. او که دختر دایی می و همسر یک کنت لهستانی است یکی دو روز قبل بطور ناگهانی و بدون اطلاع همسرش از اروپا آمده و شایع است که با منشی جناب کنت که در تدارک سفر به او کمک کرده، سر و سری داشته است.

الن با معیارهای زمانه ی خود( قرن نوزدهم که همان عصر بی گناهی است) اقدامی جسورانه و غیر قابل پذیرش انجام داده و از آن بدتر درصدد است این اقدام را با جدا شدن از همسرش کامل کند. نیولند که شغل او وکالت است، به رغم افکار پیشرو و روشنفکرانه ای که در مورد زنان دارد، در همراهی با بزرگ تر های خانواده الن  و به خصوص مادربزرگ متنفذ او که مادر بزرگ می هم هست، به وی توصیه می کند از طلاق صرف نظر کند و خود در حالی که نامزدی اش با می به طور رسمی به اطلاع عموم رسیده، به وی دل می بندد. موتور محرک داستان، کشاکش عاطفی نیولند بین تعهداتش به عنوان نامزد و سپس همسر نسبت به می و احساسش نسبت به الن است.

عصر بی گناهی پر از تقارن های زمانی و بزنگاه هاست. برای مثال درست زمانی که نیولند می خواهد نزد می  به عشقش نسبت به الن اعتراف کند، می خبر می دهد که خانواده اش با ازدواج پیش از موعد آنان موافقت کرده است. یا دقیقاً هنگامی که او تصمیم می گیرد تا زندگی دوّمی را با الن به عنوان معشوقه شروع کند، خبر دار می شود که می باردار است.

داستان که عمدتأ در یکی دو سال نخست  دهه ی هفتاد قرن نوزدهم می گذرد، در پایان جهشی سی ساله دارد به آغاز قرن بیستم. نیولند که در این زمان در آستانه ی پیری است، سال ها قبل آرد عشق و عاشقی اش را بیخته و الک آن را به دیوار آویخته است. نسلی نو که فرزند ارشد نیولند، دالاس، نماینده ی آن است پا به صحنه گذاشته است و با ظهور و حضور خود، به قول نویسنده، مرزهای قدیم و به همراه آن تمام علامت های راهنما و خطری که مانع از تحقق عشق هایی نظیر عشق نیولند به الن می شد را جارو کرده است.

پایان بندی خوب ـ یا اگر بخواهیم بر اساس نظر ای. ام. فورستر که معتقد است پایان همه ی رمان ها ناگزیر ضعیف است بگوییم ـ کمتر بد، یکی از نقاط قوت رمان های وارتون از جمله عصر بی گناهی است. در پایان داستان نیولند به همراه دالاس به سفر اروپا می رود و سر از پاریس در می آورد که الن سال هاست در آنجا ساکن شده است. دالاس که از طریق مادرش از عشق قدیمی نیولند به الن اطلاع دارد مایل است ترتیبی دهد تا این دو با یکدیگر ملاقات کنند. پاسخ نیولند به فرزندش و حرکت بعدی او، پایان جالب توجهی را برای داستان رقم می زند.

                                                 اردیبهشت1394

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

مشخصات کتاب: عصر بی گناهی، ادیت وارتون، ترجمه ی پرتو اشراق، انتشارات جار، چاپ اول: فروردین 1373.

پی نوشت: زندگی شخصی ادیت وارتون بی شباهت به وضعیت الن نبوده است. او که خود از خانواده ای ثروتمند بود و شوهری از طبقه ی خود داشت بدون آن که از همسرش جدا شود در مسیری عکس الن، آمریکا را به مقصد اروپا ترک کرد و سال ها در آنجا زندگی کرد. 

 

  

نوشته‌های آسپرن


رمان کوتاه نوشته‌های آسپرن(یا یادداشت‌های آسپرن) یکی از معمایی‌ترین داستان‌های هنری جیمز است. هری. تی مور، شرح حال نویس جیمز می گوید او این دستان را بر اساس دو حکایتی که در یک روز در فلورانس شنیده نوشته است. یکی از آن دو در باره‌ی سوزاندن نامه‌ی عاشقانه‌ای از بایرون بود و دیگری در باره‌ی زنی که دوست مشترک بایرون و شلی و سپس معشوقه‌ی بایرون بوده و نامه‌هایی از بایرون و شلی خطاب به یکدیگر را در اختیار داشته است. جیمز در یادداشت‌هایش نوشته که یک کاپیتان کشتی اهل بوستون که از ارادتمندان شلی بوده به قصد دست یافتن به نامه‌ها چند روزی را در منزل زن مذکور که سن وسالی از او می گذشته ساکن می شود و بالاخره پس از زمینه‌چینی لازم از دختر برادر او درخواست می‌کند تا  نامه‌ها را در اختیارش قرار دهد. دخترِ برادر یاد‌شده در پاسخ کاپیتان می‌گوید در صورتی نامه‌ها را به او خواهد داد که با وی ازدواج کند.

شخصیت اصلی و راوی بدون نام  نوشته‌های آسپرن، ناشری است که در جستجوی نامه‌های شاعری معروف به اسم آسپرن( که می‌تواند همان بایرون باشد) به ونیز می‌رود و با هم‌دستی یکی از آشنایان خود، با هویتی جعلی چند اتاق را به قیمتی گزاف از معشوقه‌ی سابق او جولیانا بوردرو، که اکنون زن کهنسالی با حدود صد سال سن است اجاره می کند و مترصد فرصتی مناسب باقی ماند. بهانه‌ی عجیب و مضحکی که راوی برای تمایلش به ساکن شدن در خانه‌ی جولیانا می‌آورد،علاقه به باغچه و گلکاری است. علت استفاده‌ی راوی از هویت جعلی این است که جولیانا پیش از این به درخواست کتبی او برای ملاقات و گفتگو در مورد نامه‌ها پاسخ منفی داده است.

جولیانا زنی طماع و پول دوست است. او آدمی اسرار‌آمیز است که در معدود ملاقات‌هایش با راوی همواره ماسکی بر چهره دارد. جولیانا(همانند زن حکایت بالا) برادر زاده‌ای دارد به اسم دوشیزه تیتا که با او زندگی می کند. تیتا از هر جهت نقطه‌ی مقابل عمه‌ی خویش است. او زنی بسیار ساده‌دل و پاک‌طینت است که زندگی‌اش را وقف نگهداری از جولیانا کرده است.

راوی پس از ماهها اتلاف وقت بی نتیجه و پرداخت هزینه‌ی سنگین اجاره بها، تصمیم می‌گیرد با جلب اعتماد و بلکه محبت تیتا از او برای دستیابی به منظور خود استفاده کند و در این راه تا جایی پیش می رود که تیتای ساده‌دل را به اشتباه می اندازد که براستی دوست‌دار اوست.

داستان به رغم فضای بسته و شخصیت های معدود آن اثری پر کشش است. بخشی از این کشش به دلیل شناخت خوب و استفاده ی ماهرانه ی جیمز از راوی شخصیت است. راوی داستان که هیچ ابایی از بیان دورویی‌ها، دروغ‌ها و پستی‌هایی که در رسیدن به مقصود مرتکب می شود ندارد، ماجرا را تا وضعیتی دلهره‌آور و نفس‌گیر پیش می‌برد، اما در حساس‌ترین زمان دچار تردیدی فلج کننده می‌شود.

نوشته های آسپرن ترجمه محمد رضا شکاری و چاپ نشر کوله است. امید است در آینده ترجمه‌ی حرفه‌ای‌تری از این شاهکار کوچک در دسترس علاقه مندان قرار گیرد. 

                                                      اسفند 1394