مدادسیاه

مدادسیاه

استفاده از مطالب این وبلاگ با ذکر منبع آزاد است.
مدادسیاه

مدادسیاه

استفاده از مطالب این وبلاگ با ذکر منبع آزاد است.

بابا گوریو


بالزاک در اوج شهرت در سال ۱۸۴۰ استاندال را مفتخر کرد و مقاله ای اساسی در نقد صومعه ی پارم او نوشت. در آن نقد او سه گرایش بزرگ را در رمان بر می شمارد؛ نخست ادبیات اندیشه ها که ادبیات عقل باور فرانسه است و ولتر و استاندال به آن تعلق دارند؛ دوم ادبیات تصویرها که رمانتیک ها  و از جمله ویکتور هوگو و شاتوبریان را شامل می شود و سوم؛ التقاطی گری ادبی( که در روز گار ما اسمی نامناسب و با بار منفی است) که والتر اسکات، جورج ساند و خود بالزاک در آن جای می گیرند. بالزاک در بیان اختلاف سبک خود با ادبیات اندیشه ها می گوید« من ترسیم جامعه ی مدرن را با روش های جامد ادبیات قرن هفدهم و هجدهم امکان پذیر نمی دانم. به نظر من به کارگیری عنصر نمایشی، تصویر، تابلو، توصیف و ادبیات گفتگو در ادبیات مدرن ناگزیر است.»*

چنان که از این گفته پیداست هدف بالزاک از نوشتن، ترسیم جامعه ی خویش است و روش او، به کارگیری عناصر نمایشی، تصویر سازی، توصیف جزئیات و گفتگو،  یعنی همان ترکیبی است که در خلق اکثر قریب به اتفاق آثار شاخص اش از جمله بابا گوریو به کار بسته است.

بابا گوریو داستان پدری و شاید پدرانه ترین همه ی رمان هاست. این داستان که همچون دیگر کارهای بالزاک به صورت کاملاً پیوسته (بدون هرگونه بخش بندی) نوشته شده علاوه بر گوریوی رشته فروش سابقاً ثروتمند ولی اکنون ندار که شخصیت اصلی آن است، دو شخصیت محوری مرد دیگر دارد که سرنوشت آنها در پانسیون ارزان قیمت و محقر خانم ووکر در پاریسِ روزگار تجدید سلطنت(در ۱۸۱۹) با گوریو و با یکدیگر تلاقی می کند. این دو شخصیت که بالزاک بعد تر آنها را در داستان های دیگر خود به کار گرفت به ترتیب ایفای نقش عبارتند از اوژن دو راستینیاک، جوان دانشجوی اهل شهرستان از خانواده ای نجیب زاده اما کم درآمد و ووترنِ مرموز.

بابا گوریو چنان که شیوه ی بالزاک است با توصیف بسیار دقیق و همراه با جزئیات فراوانِ محیط، به ترتیبِ محله، کوچه، نمای بیرونی ساختمان پانسیون و دست آخر داخل آن، با این جملات آغاز می شود« خانم ووکر، که اسم دختری اش دوکنفلان بوده، پیر زنی است که از چهل سال پیش در پاریس، در کوچه ی نووـ سنت ژنه ویو، میان محله های «فوبور سن مارسو» و «کارتیه لاتن» یک پانسیون خصوصی را اداره می کند. این پانسیون، معروف به «سرای ووکر»، درش به روی مرد و زن، جوان و پیر باز است و هرگز شنیده نشده که در باره ی محیط اخلاقی این مؤسسه ی آبرومند کسی بدی گفته باشد.»

بعد از توصیف پانسیون نوبت به  معرفی یک به یک ساکنین آن می رسد. شیوه ی شخصیت پردازی در آثار بالزاک و از جمله بابا گوریو قدری اغراق آمیز و نمایشی(به قول سامرست موام با استفاده از رنگ های ابتدایی و تند ولی زنده و جاندار**) است. آخرین نفری را که بالزاک به خواننده معرفی می کند بابا گوریوست. او از شش سال پیش ساکن پانسیون است. گوریو ابتدا در گرانترین اتاق پانسیون اقامت داشته اما به تدریج و به تناسب کاهش دارائیش به اتاقهای بد و بدتر رانده شده است.

گوریو دو دختر دارد؛ کنتس دورستو و بارونس دونوسینگین. اوژن که قصد دارد مدارج ترقی را به سرعت بپیماید و می داند برای این کار نیازمند حمایت زنان محافل سطح بالا است، به کمک بانویی سرشناس از بستگان دور خود به نام مادام دو بوسئان با دختران گوریو آشنا می شود .

تمهید بالزاک برای ایجاد انرژی پیش برنده ی داستان هایش فشرده کردن چندین فاجعه در زمان و مکان محدود، یا ترسیم سلسله ای از فاجعه ها از پی یکدیگر است. بابا گوریو بر اساس روش دوم یعنی آوردن چندین فاجعه از پی یکدیگر نوشته شده است. هر سه زن شخصیت محوری داستان؛ دختران گوریو و کنتس دوبوسئان یکی پس از دیگری دچار مصیبت می شوند. گوریوی پیر و ندار با آخرین توان خود و با کمک اوژن در صدد حل مشکلات دختران عزیز و دلبندش که زندگی او وابسته به خیر و سعادت آنهاست بر می آید و ...

بالزاک مایل بود "دهقانان" که از آخرین کارهای اوست و به گفته ی خودش آن را در طی هشت سال نوشته و صد بار از نوشتن آن دست کشیده و باز از نو آغازش کرده، مهم ترین اثرش باشد*. اما تاریخ این عنوان را به بابا گوریوی او اعطا نمود که مشهور است آن را تنها در چهل روز (در۱۸۴۳) نوشته است.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

* «جامعه شناسی رمان» اثر جورج لوکاچ.

** نقل به مضمون از «در باره ی رمان و داستان کوتاه» اثر سامرست موام.

مشخصات کتاب: بابا گوریو، انوره دو بالزاک، ترجمه ی مهدی سحابی، نشر مرکز.

مدرک


مدرک دومین کتاب از سه گانه ی دوقلوهای آگوتا کریستوف و ادامه ی کتاب اول (دفتر بزرگ) است. در پایان کتاب اول، دو قلوهای نوجوان پدرشان را به کشتن می دهند و یکی از آنها با استفاده از فرصتی که مرگ پدر فراهم نموده از مرز می گذرد. در شروع مدرک، برادر مانده در سرزمین مادری (مجارستان دوره ی کمونیستی بدون ذکر نام) به خانه بر می گردد و بلافاصله توسط نظامیانی که جنازه ی پدرش را یافته اند مورد باز جویی قرار می گیرد. او کمی بعد مادر و فرزندی را تحت حمایت خود می گیرد و...

مدرک در برگیرنده پانزده سال از زندگی برادر باقی مانده در وطن، پیش و پس از انقلاب ناکام ۱۹۵۶ مجارستان است و ویژگی های آن در قیاس با دفتر بزرگ چنین است:

۱.     نثر کماکان ساده و مینیمال

به رغم تغییر راوی، نثر مدرک همچون دفتر بزرگ بسیار ساده، خیلی مینیمال و شدیدأ روایی است.

۲.     راوی دانای کل

دفتر بزرگ توسط راوی جمعی (دوقلوها) روایت می شد  اماراوی مدرک دانای کل و از آن نوعی است که به دانای کل محدود شهرت یافته است.*

۳.     آدم های با اسم

بر خلاف دفتر بزرگ که همه چیز و از جمله آدم هایش بدون اسم بودند، آدمها ی مدرک که تعداد زیادی از آنها همان اشخاص دفتر بزرگ اند اسم دارند. در مدرک از جمله معلوم می شود اسم برادران دوقلو لوکاس و کلاوس است. 

۴.     زمان حال:

زمان روایت در مدرک همچون دفتر بزرگ زمان حال است و پرش های تقویمی آن نوعأ نشانه گذاری نشده است .

۵.     کودک نابغه:

در پایان دفتر بزرگ، دو قلوهای نابغه ی شخصیت اصلی، دوران کودکی را پشت سر گذاشته اند. کریستوف که علاقه ی ویژه ای به کودکان نابغه دارد، در مدرک کودک نابغه ی دیگری را وارد داستان می کند. نام این کودک که لوکاس از او و مادرش نگهداری و حمایت می کند ماتیاس است. ماتیاس بر خلاف دوقلو های زیبا و دوست داشتنی، پسر بچه ای زشت و ناقص الخلقه است.

۶.     آدم ها ی در انتظار

 

دفتر بزرگ داستان جنگ و مصائب آن بود و مدرک را می شود گفت داستان انتظار است. شخصیت اصلی مدرک لو کاس، و دو تن از شخصیت های محوری، ماتایس و کلارا، هر کدام منتظر کسی هستند. لوکاس منتظر برادر به خارج رفته اش کلاوس است؛ ماتیاس بازگشت مادرش، یاسمین را انتظار می کشد، و کلارا چشم انتظار بازگشت شوهر اعدام شده اش، توماس است.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

مشخصات کتاب: مدرک، آگوتا کریستوف، ترجمه ی اصغر نوری، انتشارات مروارید، چاپ دوم، خرداد ۱۳۹۲.

دفتر بزرگ


دفتر بزرگ اثر نویسنده ی مجار تبارِ فرانسوی نویسِ سوئیسی، آگوتا کریستوف که توسط  اصغر نوری به فارسی ترجمه شده، اولین کتاب از سه گانه ی "دوقلوها"ی او و اثری است که نویسنده اش را به شهرت جهانی رسانده است.

 دفتر بزرگ به طور خلاصه داستانی اعتراضی است که آثار مخرب جنگ را بر روی شخصیت در حال شکل گیری دو برادر نوجوانِ باهوش شهری، در یک روستا در کشوری جنگ زده به تصویر می کشد. این رمان نه چندان طولانی و به ظاهر ساده دارای ویژگی هایی است که در مجموع از آن اثری جالب و خواندنی ساخته اند. برخی از این ویژگی ها بدون رعایت ترتیب اهمیت اینها هستند:

۱.     نثر به شدت ساده و مینیمال:

 کریستوف خود در مصاحبه با اصغر نوری گفته علت سادگی نثر دفتر بزرگ، عدم تسلط کافی او به زبان فرانسه در زمان نگارش آن بوده است. کریستوف این نقیصه را با انتخاب درستِ راوی (یا راوی های) کم سن و سال که خود یکی دیگر از ویژگی های جالب توجه کتاب است جبران کرده است.

۲.     روایت دو نفره:

 به یاد نمی آورم تا کنون داستانی با چنین شیوه روایتی خوانده باشم. راوی های دفتر بزرگ، برادران دوقلوی بدون نام شخصیت اصلی هستند که تمام داستان را بدون حتی یک مورد استثنا به طور مشترک و همزمان روایت می کنند. آنها همانند فردی واحدند که از ضمیر "ما" و افعال جمع استفاده می کند.

۳.     شیوه اسم گذاری:

 شیوه اسم گذاری در دفتر بزرگ مبتنی بر اسم نگذاری است. آدمهای داستان به جای اسم با عناوینی مثل کشیش، زن همسایه، لب شکری، کتاب فروش، مأمورپلیس و افسر خارجی معرفی می شوند؛ مکانها کشور همسایه، شهر بزرگ اند؛ زبانها زبان خودمان و زبان خارجی هستند و ...

۴.     زمان روایت:

 دفتر بزرگ یکسره در زمان حال روایت می شود، چنان که به قول نویسنده انگار اتفاقات آن در لحظه ی نوشتن رخ می دهند.

۵.     فصل بندی و نام گذاری فصل ها:

 دفتر بزرگ که اسم داستان است، دفتری است که برادران دوقلوی بدون نامِ راوی، مشترکاَ خاطرات روزانه ی خود را در آن می نویسند. داستان به همین علت به  فصل های کوتاه  یکی ـ دوصفحه ای تقسیم شده است که هر کدام عنوانی دارند.

۶.     واقعیت گرایی مستقیم ادراکی:

 برادران راوی در خانه  با یکدیگر درس می خوانند و برنامه ی خاصی برای تحصیل دارند. آنها در زنگ انشا موضوعی را برای دیگری تعییین می کنند و بعد از تمام شدن کار، هر کدام انشای دیگری را می خواند و معلوم می کند که آیا خوب نوشته شده یا بد. اگر انشا بد باشد آن را در آتش می اندازند و اگر خوب باشد در دفتر بزرگ رونویسی می کنند. آنها معیار روشنی برای قضاوت خوبی یا بدی یک انشا دارند که بر آن اساس نوشته باید واقعی و شامل چیزهایی باشد که مستقیماَ قابل ادراک اند. آنها مجازند که بنویسند:« مردم مادر بزرگ را جادوگر صدا می کنند.» چرا که این عین واقعیت است، اما نمی توانند بنویسند:« مادر بزرگ شبیه یک جادوگر است.»، زیرا جادوگر معنای روشن و قابل ادراکی ندارد. نوشتن جملاتی مثل یا « گماشته مهربان است.» یا « ما گردو دوست داریم.» مجاز نیست به جایش باید نوشت: « گماشته به ما پتو می دهد.» و« ما زیاد گردو می خوریم.».

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

مشخصات کتاب: دفتر بزرگ، آگوتا کریستوف، ترجمه ی اصغر نوری، انتشارات مروارید، چاپ سوم، بهار ۱۳۹۲


شمال


« آنچه سلین ترسم می کند واقعیت نیست. وهم و هذیانی است که واقعیت بر می انگیزد.» آندره ژید*

 

 شمال آخرین اثر منتشر شده در زمان حیات از لویی فردینان سلین(۱۹۶۱-۱۸۹۴) و دومین رمان از سه گانه ای است که در آن ها به ماجرای فرارش از فرانسه پس ازسقوط حکومت ویشی(در سال ۱۹۴۴) و تبعید خود خواسته اش به آلمان و دانمارک و به زندان افتادنش در آنجا می پردازد. دو اثر دیگر از این سه گانه قصر به قصر و ریگادون اند که اولی توسط مهدی سحابی به فارسی برگردانده شده است.

سلین در زمان نوشتن شمال شصت و چند ساله است. این را در همان اولین سطرهای داستان می گوید. دو سه صفحه بعد و پس از آن که هشدار می دهد که نباید دست کم اش گرفت به سال ۱۹۴۴ می رود؛ زمانی که او به همراه همسرش لی لی، گربه شان به بر و یک دوست هنرپیشه به اسم لاویگ به تازگی از پاریس که به تصرف نیروهای فرانسه ی آزاد در آمده به بادن بادن در آلمان گریخته اند که هنوز تحت سلطه ی نازی هاست.

شمال مطابق معمول کارهای سلین، به خصوص آخرین کارهای او، شلوغ و سر سام آور است؛ با روایتی بدون پیرنگ و از هم گسیخته، و در قالب جملاتی کوتاه و فاقد انسجام که در میان سه نقطه ها و علامتهای تعجب فراوان ریخته شده اند.**

سلین در چندین جای شمال در باره ی شیوه ی روایتش توضیح داده است:

« به من خرده نگیرید از این این همه نابسامان و پس و پیش می نویسم و پایان را پیش از آغاز می آورم!... نکته ی باریکتر از موی قضیه در همین جاست، چون این تنها حقیقت است که اهمیت دارد!... حقیقتی که شما خود را در آن خواهید یافت! من هم خودم را به خوبی در آن یافته ام!...کافی است کمی حسن نیت داشته باشید، همین و بس!...برای دیدن  یک تابلوی نقاشی امروزی هم ناگزیرید کمی به خود زحمت دهید!...» ۲۱

« خدا کند شما شیرازه ی داستان را از دست ندهید، آن هم به شیوه ای که من دارم [ آن را] پیش می برم... پس و پیش و معوج و گاه از قلم افتادن برخی چیزها! ... اوف! گیج و گم شدن در لحظه ها، آدم ها و سالها... به هر رو نتیجه ی دست اندازی من به رویدادها همین سمساری و آشفته بازاری ست که می بینید... »۵۵

شمال همه ی ویژگی هایی که سلین به آنها شناخته شده را در خود جمع دارد، از جمله دست انداختن و توهین به خواننده :

« به راستی شما با این همه که می نویسم سرگرم می شوید؟ با این همه روایت های خشک و بی روح و یکنواخت از آدم های مسخ شده؟ آن هم به هنگامی که این همه سرگرمی دارید؟... به سادگی پای تلویزیون می نشینید و همراه با جامی که بالا می اندازید چشم  به برنامه های سرگرم کننده می دوزید...

... به راستی با این همه برنامه دیگر جریمه شدن و خواندن اجباری آنچه من می نویسم دلچسب نیست... به هر رو [به] جهنم که وقت دارید یا نه؟»۲۵۹

سلین در شمال  به شکلی بسیار گذراعشق را پاس می دارد گرچه به قول خودش« پانصد میلیون سال است که شکم و زیر شکم همه چیزمان شده و عشق از شماره ی انگشتان فراتر نمی رود.» و استثنائاَ آینده ای خوش را برای اروپا پیش بینی می کند؛ آینده ای که سالهاست تحقق یافته است:« اما شما دوباره پاریس را می بینید... مطمئن باشید!... و برلن و پاریس را در کمتر از یک ساعت خواهید پیمود!... این نوید پیشرفت فرداست!... پس از پایان جنگ!... با تنها یک واحد پولی و با هواپیما!... یک ساعت!... دیگر به گذرنامه هم هیچ نیازی نخواهد بود!»۲۸۹

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

*مقدمه ی مرگ قسطی.

** این پست حاوی مطلبی در باره شیوه ی استفاده ی سلین از سه نقطه است.

مشخصات کتاب: شمال، لویی فردینان سلین، ترجمه ی محمود سلطانیه، انتشارات جامی، چاپ اول، ۱۳۹۲.


آوای آلاباما


آوای آلاباما اثر نویسنده فرانسوی ژیل لوروا، شبه زندگی نامه ی زلدا سایر، همسر نویسنده مشهور آمریکاییِ خالق گتسبی بزرگ، اسکات فیتز جرالد است.

 زلدا و اسکات در ۱۹۱۸ در زادگاه زلدا، آلاباما با یک دیگر آشنا شدند و دو سال بعد ازدواج کردند. زلدا که اسکات به او لقب نخستین پسر دختر نمای آمریکایی داده است، اشتیاقی سودایی به بالرین شدن داشت، نقاشی می کرد و همانند اسکات دست به قلم بود؛ و معروف است که اسکات از خاطره نویسی های او به خصوص برای پرداخت شخصیت های زن داستانهای خود استفاده می کرد.

 سالهای نخست زندگی زلدا و اسکات در اوج شهرت و محبوبیت در نیویورک گذشت. آنها پس از یک سفر چند ماهه درسال ۱۹۲۱، در سال ۱۹۲۴ به قصد اقامت راهی اروپا شدند. در اروپا به رغم شهرت و محبوبیت اولیه ی اسکات، تنشهای زندگی زناشویی زوج جوان و اعتیاد اسکات به الکل باعث شد زلدا در سال ۱۹۳۰ برای نخستین بار راهی آسایشگاه روانی شود.

در ۱۹۳۱ زلدا و اسکات به آمریکا بازگشتند. زلدا در سال ۱۹۳۲ روایت خود از زندگی مشترک با اسکات را که تدارک آن را در دوره ی اقامت در آسایشگاه روانی دیده بود، در رمانی به اسم "این والس را بر من ببخشید" به چاپ رساند. اقدام زلدا نارضایتی و خشم اسکات را بر انگیخت و او به عنوان مقابله مثل درسال ۱۹۳۴روایت متفاوت و گاه متضاد خود از زندگی با زلدا را در داستانی با عنوان "چه لطیف است شب" منتشر کرد.

در بازگشت به آمریکا اسکات به هالیوود رفت  تا بخت خود را در نمایش نامه و فیلم نامه نویسی بیازماید و زلدا پس از چندی(در سال۱۹۳۶) دوباره راهی آسایشگاه روانی شد. اسکات در ۱۹۴۰ در اوج تنگدستی و تیره روزی در هالیوود از دنیا رفت و زلدا در ۱۹۴۸ در یک سانحه ی آتش سوزی در بیمارستان روان ای که در آن بستری بود درگذشت.

آوای آلاباما رمانی۱۸۰ صفحه ای و شامل پنج بخش و یک اختتامیه ی حدوداَ شش صفحه ای به اسم "راس نیمه شب" است. بخش های پنج گانه ی داستان علاوه بر شماره، هر یک اسمی دارند، و همگی شامل چندین فصل کوتاهِ گاه در حد یک صفحه ای، و همگی با نام هستند. داستان به جز اختتامیه ی آن از زاویه دید زلدا، و نه لزوماَ به وسیله او، روایت می شود و( شاید در تبعیت از وضعیت روحی زلدا) ساختاری ویژه دارد که از مهمترین نقاط قوت آن است.

آوای آلاباما در سال ۱۹۱۸ با آشنایی زلدا و اسکات در آلاباما شروع می شود، بعد به سال ۱۹۱۹ و ماجرای باز گشت اسکات به زادگاهش نیویورک و خواستگاری مکاتبه ای او از زلدا می ر سد و سپس با خیزی بلند و ناگهانی به سال ۱۹۴۰ دوره اقامت زلدا در بیمارستان روانی هایلند می رود. زمان سپس به سال ۱۹۱۹ باز می گردد، در ادامه به ۱۹۲۰ می رسد، و بار دیگر به ۱۹۴۰، و همان محل قبلی می جهد.

داستان در واقع در دو بازه ی زمانی مختلف، (اگر اشتباه نکرده باشم) یکی در محدوده ی سال های ۱۹۱۸ تا ۱۹۳۴ و دیگری در حد فاصل سالهای ۱۹۴۰ تا ۱۹۴۳، و به شکلی  روایت می شود که انگار بخش های مربوط به دومی در لابلای اولی بُر خورده است. علاوه بر این، ترتیب زمانی در محدوده ی اول هم رعایت نشده است؛ یعنی زمان بدون پرش از محدوده اول به دوم، در همان محدوده ی اول هم پس و پیش  می شود.

اختتامیه

 راوی اختتامیه، نویسنده، و تاریخ آن، زمان انتشار کتاب یعنی سال ۲۰۰۷ است. نویسنده در اختتامیه در پایان تحقیقات مفصل خود در اروپا و آمریکا از یکی از محل های سکونت متعدد زلدا و اسکات در آلاباما که اکنون به موزه تبدیل شده است خارج می شود، در حالی که پوشه ای حاوی  بریده ی جراید روز پس از مرگ زلدا را در دست دارد:

« دیروز راس ساعت دوازده نیمه شب، زلدا سایر، همسر نویسنده، اسکات فیتز جرالد، در آسایشگاه روانی، که در آن بستری بود در گذشت. او بیش از ده سال، برای درمان اختلالات روانی خود به این بیمارستان مراجعه می کرد. او در میان همشهرهای ما، به یکی از شگفت انگیزترین زیبارویان جنوب، در بین نسل خود مشهور بود. به عنوان رمان نویس، نقاش و الهام بخش عصر جاز شناخته شد و با همسرش در بیست سالگی طعم افتخار را چشید، اما هردو در میانه ی ده ی سی* ، به دست فراموشی سپرده شدند.»

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

مشخصات کتاب: آوای آلاباما، ژیل لوروا،ترجمه سعیده بوغیری، انتشارات افراز.

* در متن ده ی سی و دو چاپ شده که نمی تواند صحیح باشد.

پی نوشت ۱: ماجراهای زلدا و اسکات فیتز جرالد بی شباهت به زندگی سیلویا پلات و تد هیوز نیست.

پی نوشت ۲: داستان های متفاوت و متقابل زلدا و اسکات فیتز جرالد از زندگی مشترکشان من را به یاد  ماجرای روابط میرچا الیاده و مئیتری دِوی و داستانهای متقابل آن دو از روابط شان، شبهای بنگال و"Does Not Die  It " انداخت.

پی نوشت ۳: ژیل لوروا در سال ۲۰۰۷ برای آوای آلاباما نامزد دریافت چهار جایز معتبر فرانسه شد که از آن میان مهمترین آنها، گنکور را دریافت کرد.