مدادسیاه

مدادسیاه

استفاده از مطالب این وبلاگ با ذکر منبع آزاد است.
مدادسیاه

مدادسیاه

استفاده از مطالب این وبلاگ با ذکر منبع آزاد است.

شمال و جنوب


شمال و جنوب که به دلیل ویژگی های قوی دراماتیک آن دست مایه ی ساخت سریال های متعددی قرار گرفته، رمانی مشهوری است از بانوی نویسنده ی انگلیسی الیزابت گسکیل.

زمان داستان سالهای اوج اقتدار امپراطوری بریتانیا در قرن نوزده است؛ روزگاری که آفتاب در آن امپراطوری غروب نمی کرد. در آن دوران و تا چندین دهه بعد پنبه ی فراوان و ارزان هند تحت انحصار استعماری انگلستان به آن کشور سرازیر می شد و در کارخانه های متعدد بافندگی که منشإ ثروتی فراوان بودند به منسوجاتی تبدیل می شد که به شکلی انحصاری در مستعمرات آن کشور به فروش می رسید. ماشین بخار به تازگی اختراع شده و اثری معجزه آسا بر سرعت و سهولت بافت منسوجات بر جای گذشته بود. کارخانجات نساجی عمدتاً در شمال کشور مستقر بودند و شکل زندگی در آن نواحی را به کلی دگرگون کرده بودند. شهرهای شمال شهرهایی شلوغ؛ کثیف، و به دلیل مصرف ذغال سنگ مورد نیاز ماشین های بخار، دود گرفته بودند. در مقابل، جنوب هنوز به وضع سابق باقی بود. معاش مردمان آنجا همچون گذشته از طریق کشاورزی و دامداری تامین می شد.

شخصیت اصلی شمال جنوب که به دلیل قدرت و صلابت شخصیتش هم ردیف دورتا بروک، شخصیت محوری شاهکار جورج الیوت، میدل مارچ، و در زمره ی برجسته ترین زنان مخلوق ادبیات است، دختر جوانی است به اسم مارگارت هیل.

مارگارت زاده و اهل منطقه ای آرام و روستایی در جنوب است. در شروع داستان او ده سالی است که در لندن و در خانه ی خاله ی بیوه و ثروتمند خود خانم شاو ساکن است. مارگارت دختر خاله ی هم سن و سالی دارد به اسم ادیت. با ازدواج ادیت مارگارت خانه ی خاله ی خود را ترک می کند و نزد پدر و مادرش به روستا باز می گردد. مادر مارگارت زنی مریض احوال است و پدرش کشیش منطقه است.

 خانواده ی هیل علاوه بر مارگارت فرزند دیگری هم دارند به اسم فردریک که تا حدود یک چهارم داستان از او به شکلی سربسته و اسرار آمیز یاد می شود. فردریک ساکن اسپانیاست و به دلایلی که بعد تر روشن می شود قادر به بازگشت به کشورش نیست.

زندگی در سادگی و صفای روستا همان چیزی است که مارگارت به آن نیاز دارد. او به سرعت با زندگی تازه اش خو می گیرد و به آن عشق می ورزد.

پیرنگ شمال و جنوب ازنوع کلاسیک و پنج مرحله ای است. آنچه آرامش اولیه ی داستان را بر هم می زند و آن را وارد مرحله ی کشمکش یا بحران می کند تزلزل و تردیدی است که در ایمان آقای هیل رخ می دهد. او پس از کشمکش های فراوان ذهنی و روحی تصمیم به ترک حرفه ی خود می گیرد. ترک کسوت کشیشی توسط آقای هیل تبعات پردامنه ای دارد. خانواده ی هیل مجبورند خانه ی محل سکونت خود را که متعلق به کلیسا و در اصل محل اقامت کشیش منطقه است ترک کنند و از سوی دیگر از آنجایی که اقدام آقای هیل در نظر عموم اقدامی گناه آلود و نابخشودنی است آنان به علاوه باید به شهری دیگر مهاجرت کنند که در آنجا کسی از سابقه ی آقای هیل اطلاع نداشته باشد.

محل زندگی جدید خانواده ی هیل شهری در منطقه ی صنعتی شمال به اسم میلتون است. عمده ترین ویژگی های میلتون کارخانجات پر سرو صدای نساجی، هوای کثیف و دود آلود و جمعیت کثیر کارگران فقیر آن است که در محلات کثیف و فاقد امکانات حداقلی ساکن اند.

آقای هیل تحصیل کرده ی آکسفورد است و برنامه ی او برای تامین معاش خانواده تدریس ادبیات کلاسیک به داوطلبان است و همین برنامه است که پای مرد جوانی به اسم جان تورنتون را به داستان و زندگی مارگارت باز می کند. تورنتون مردی خود ساخته و کارخانه دار مشهوری است که طبقه ی اربابان یا سرمایه داران را در داستان نمایندگی می کند. مارگارت در مقابل به دلیل همدلی فراوان با ضعیفان و محرومان در سمت کارگران قرار دارد. البته جذب شدن او به این طبقه که او هیچ شناخت قبلی از آنان ندارد، روندی تدریجی است که یک تصادف آن را رقم می زند؛ مارگارت با دختر بیمارِِ مرد کارگری زمخت و بد زبان آشنا می شود و به واسطه ی او پایش به محله ی کارگری شهر باز می شود.

الیزابت گسکیل که سبک کار و قدرت قلمش با چارلز دیکنز قابل قیاس است، نویسنده ای اجتماعی و علاقه مند به زندگی طبقات پایین است. از قضا شمال و جنوب به صورت سریالی در مجله ای منتشر می شد که چارلز دیکنز سردبیر آن بود و چندان به بیراهه نرفته ایم اگر فکر کنیم دیکنز داستان روزگار سخت خود را که چند سال پس از شمال و جنوب منتشر شد و به زندگی مصیبت بار کارگران نساجی در شهری همچون میلتون می پردازد، تحت تاثیر گسکیل نوشته باشد.

آقای تورنتون که مردی بسیار مغرور است از بدو آشنایی با مارگارت به او دل می بازد امّا موفق به جلب نظر او نمی شود. مناسبات این دو که بر پس زمینه ی اجتماعی تعارض بین کارگران و اربابان شکل می گیرد مناسباتی پر تنش و از هر دو سو درد آلود و توأم  با فرازها و فرودهایی اساسی است که از جمله ی جذابیت های داستانند.

شمال و جنوب رمانی نسبتاً حجیم با پنجاه و یک فصل با نام است. هر فصل سرلوحه ای دارد که همچون نام آن متناسب با اتفاقات آن فصل انتخاب شده است.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

مشخصات کتاب: شمال و جنوب، الیزابت گسکیل، ترجمه ی ثمین نبی پور،نشر افق.