مدادسیاه

مدادسیاه

استفاده از مطالب این وبلاگ با ذکر منبع آزاد است.
مدادسیاه

مدادسیاه

استفاده از مطالب این وبلاگ با ذکر منبع آزاد است.

بی سرنوشت


بی سرنوشت مشهورترین اثر ایمره کرتیس نویسنده نوبلیست مجاری است. این رمان، کتاب اول از سه گانه شبه خود زندگی نامه نویسنده است. کرتیس در بی سرنوشت که نخستین رمان او نیز هست، تجربه اسارت و حضور یک ساله خود در اردوگاههای کار آلمان نازی، منتهی به پایان جنگ دوم جهانی درسال ۱۹۴۵ را بازسازی کرده است. کرتیس زاده بوداپست و یهودی تبار است. او در زمان اسارت تنها ۱۴ سال داشته است.

روایت بی سرنوشت ساده و خطی است و داستان در زمان گذشته نزدیک روایت می شود. فاصله زمان روایت و زمان داستان از چند ساعت تا چند روز، یا  چند ماه در تغییر است و سر در آوردن از آن کار ساده ای نیست: « امروز بعد از ظهر هم با هم به اتاق دیگر رفتیم تا ماهی های تز ئینی عمو فیلشمان را تما شا کنیم... بعد از آن ما زود با هم خداحافظی کردیم، چون من باید روز بعد سر کار بر می گشتم. ... با این حال روز بعد او رفتار عجیبی از خودش نشان داد...»۳۵*

راوی بی سرنوشت، شخصیت اصلی آن گئورگی است. داستان در بوداپست و با اعزام پدر گئورگی به اردوگاه کاری ای در آلمان شروع می شود: « امروز مدرسه نرفتم. یعنی رفتم، اما فقط برای این که از معلم ام برای غیبت امروز اجازه بگیرم. نامه ای هم برای اش بردم که در آن پدرم خواهش کرده بود بن «دلایل خانوادگی» امروز را به من مرخصی بدهد. معلم ام پرسید این«دلیل خانوادگی» چیست و من جواب دادم که پدرم برای کار اجباری احضار شده است. این را که شنید رضایت داد و دیگر چیزی نگفت.»

کمی بعد از اعزام پدرگئورگی، خود او نیز به کار اجباری، البته نه در آلمان بلکه در یک کارخانه حومه بوداپست، فرا خوانده می شود: « از آن روز که با پدر خداحافظی کردیم دو ماه می گذرد... از دو هفته پیش خود من هم مجبور شده ام سر کار بروم. » آنها با یک نامه رسمی به من خبر دادند که «شما به یک کارگاه دائمی فرا خوانده شده اید.»»۳۰

اعزام گئورکی به کار اجباری(که اعزام او به اردوگاهای آشویتس، بوخنوالد و زیتس را در پی دارد)  قاعدتا فاجعه است، با این وجود دقت کنید او این خبر را چقدر راحت و خنثی اعلام می کند:« از دو هفته پیش خود من هم مجبور شده ام سر کار بروم.» گئورگی در این ماجرا حتی جنبه مثبتی هم برای خود یافته است:

«این مسئله باعث شد که من امتیاز جدیدی به دست بیاورم، چرا که در هر شرایط دیگری ستاره های زرد[ نشان یهودی بودن] به ما اجازه نمی دادند که از محدوده شهر خارج شویم. اما من مدارک شناسایی مخصوصی در دست دارم که مهر رسمی ... دارد و نشان می دهد که «می توانم از مرز گمرکی سپل عبور کنم.»»

لحن راحت و عاری از هیجان گئورگی ارتباطی به وجه مثبتی که او در ماجرای اعزام به کار اجباری یافته ندارد. لحن او در تمام داستان، حتی در بیان دردناک ترین و عجیب ترین ماجرا ها نیز همین گونه است. پاراگراف شروع داستان را دوباره بخوانید:« معلم ام پرسید این«دلیل خانوادگی» چیست و من جواب دادم که پدرم برای کار اجباری احضار شده است.»

ژان پل سارتر مطلب جالبی در مورد تفاوت بین زندگی و روایت آن دارد. او می گوید در زندگی واقعی ـ یعنی در حین زیستن ـ هیچ اتفاقی رخ نمی دهد. اتفاقات تنها وقتی به نظر می رسند که زندگی را برای خود یا دیگری روایت می کنیم. نکته بسیار جالب در مورد بی سرنوشت این است که کرتیس آن را نه به شکل روایت، بلکه به شکل خود زندگی نوشته است. در حالی که با معیارهای روایت، زندگی گئورگی باید پر از تغییر مسیرهای ناگهانی و پیچ های تند دیده شود، در هیچ کجای داستان خبری از چنین تغییر مسیرها و پیچ های سرنوشت سازی نیست.

بی سرنوشت در واقع اثری پوچ گرایانه است. کرتیس اساسا اعتقادی به سر نوشت ندارد، و بی جهت نیست که نام بی سرنوشت را برای داستان خود برگزیده است. او نظر خود در این باره را در پایان داستان، زمانی که گئورگی در پایان جنگ از اردوگاهی در آلمان به بوداپست باز گشته است، از زبان او این گونه بیان می کند:

«... این که بگوییم این اتفاق ها «پیش آمد» چندان درست نیست. چون ما هم همراه آن ها حرکت می کردیم. فقط حالا، بعد از همه ی آن اتفاق ها، وقتی به عقب برمی گردیم و به پشت سرمان نگاه می کنیم، به نظرمان می آید که همه چیز با آن سرعت سرسام آور و با آن ابهام وحشتناک «پیش آمده» ...

چرا آنها نمی خواهند بپذیرند که اگر چیزی به نام سرنوشت وجود داشته باشد، دیگر جایی برای آزادی نمی ماند؟ من در حالی که حالا دیگر خودم  هم از این همه هیجان خودم متعجب  شده بودم داد زدم: از طرفی اگر چیزی به اسم آزادی وجود داشته باشد، پس دیگر سرنوشتی نمی ماند.»۲۳۱ 

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

مشخصات کتاب: بی سرنوشت، ترجمه ی الهام کریمی بلان، چاپ نشر خورشید.