مدادسیاه

مدادسیاه

استفاده از مطالب این وبلاگ با ذکر منبع آزاد است.
مدادسیاه

مدادسیاه

استفاده از مطالب این وبلاگ با ذکر منبع آزاد است.

لینکلن در باردو


در اثنای جنگ داخلی آمریکا، در شبی که رئیس جمهور فقید آمریکا آبراهام لینکلن و همسرش میزبان ضیافتی باشکوه در کاخ سفید بودند، پسر یازده ساله آنان  ویلی، در اثر ابتلا به ذات الرّیه درگذشت. پیکر ویلی را در هوایی بارانی طی مراسمی باشکوه به طور موقت به  سردابه ای در گورستانی بزرگ منتقل کردند. در منابع تاریخی آمده که لینکلن که دلبستگی شدیدی به ویلی داشت دو نوبت شبانه به تنهایی به گورستان رفت و بر پیکر فرزند دلبند هنوز به خاک نسپرده اش به عزاداری پرداخت.

نویسنده ی معاصر آمریکایی، جورج ساندرز، این ماجرای کوچک تاریخی را دست مایه ی خلق نخستین داستان بلند گوتیک ـ سوررئالِ تجربی و متفاوت خود، لینکلن در باردو کرده است.

داستان در دو سطح واقعیت و خیال می گذرد. در سطح واقعییت نویسنده با مطالعه انبوهی منابع تاریخی که در پایان داستان آمده به توصیف جزئیات تاریخی به ویژه موارد مربوط مهمانی کاخ سفید از اسامی میهمانان، دکوراسیون سالن پدیرایی، انواع نوشیدنی ها، غذاها ، شیرینی جات، قطعات موسیقی به اجرا در آمده و ... می پردازد و در سطح خیالی که مکان اصلی آن گورستان محل دفن ویلی است با الهام از باورهای بودایی در مورد زندگی پس از مرگ، انبوهی از ارواح را که بنا به دلایلی مرگ خود را نپذیرفته و در اطراف پیکر های نوعاً پوسیده خود در گشت و گذارند در گونه ای برزخ یا به تعبیر بودایی  باردو، به تصویر کشیده است.

داستان که پر است از قال و مقال ارواح، راویان متعدد و بعضاً غیر قابل شناسایی دارد که سه تن از آنان از ارواح سرگردان گورستانند؛ جوانی که خودکشی کرده، چاپچی که فوت او در اثر حادثه ای به وقوع پیوسته و کشیشی مسن که به مرگ طبیعی درگذشته و در میان ارواح تنها کسی است که مسیر بی بازگشت پس از برزخ را رفته و از ترس و وحشت آنچه در تشریفات داوری پس از مرگ مشاهده کرده به باردو بازگشته است. ماجرای اصلی داستان شرح تلاش این سه تن برای قانع کردن ویلی که دلبستگی متقابلش به پدر مانع از پذیرش مرگ خویش است، به ترک گورستان و طی ادامه ی تشریفات پس از مرگ است.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

مشخصات کتاب: لینکلن در باردو، ترجمه ی شیما آبیاری، نشر آناپنا.