مدادسیاه

مدادسیاه

استفاده از مطالب این وبلاگ با ذکر منبع آزاد است.
مدادسیاه

مدادسیاه

استفاده از مطالب این وبلاگ با ذکر منبع آزاد است.

زن شیر دوش ـ یان ورمر

  

 

زن شیردوش(the milkmaid)، یان ورمر، ۱۶۵۸،موزه ملی آمستردام، ۴۲.۵*۴۴ سانتیمتر

دور یا نزدیک؟

حتی اگر یان ورمر را با نقاش پر کاری مثل هم وطن او ونسان ونگوک که تنها در ۱۰ سال ۳۰۰۰ طرح و نقاشی پدید آورده است هم مقایسه نکنیم؛ خلق تنها ۳۷ تابلو ـ که تا کنون از او شناسایی شده اند ـ در مدت حدود ۲۰ سال، به هیچ عنوان آمار جالبی برای مردی نیست که تنها وسیله امرار معاش خود و خانواده پر جمعیتش نقاشی بوده است.

علت کم شمار بودن آثار ورمر چییست؟ پاسخ در شیوه نقاشی اوست. تابلوهای ورمر گرچه کوچک اندازه اند و در نگاه نخست ساده به نظر می رسند، اما با دقت فوق العاده و کم نظیری کشیده شده اند، که مستلزم صرف وقت بسیار است.  

زیبایی نقاشی های ورمر نه از نوع زیبایی های بزرگ و چشمگیر ـ چنان که در شاهکارهای ونگوک شاهد آنیم؛ بلکه از آن نوع کوچک و ظریفی است که باید با ذره بین بدنبال آن گشت. در حالی که زیبایی شب پرستاره ونگوک در دید خیلی از نزدیک محو می شود، کشف برخی زیبائیهای زن شیردوش ورمر، نیازمند مشاهده از خیلی نزدیک و دقت فراوان است.

صحنه های خانگی

ورمر نقاش صحنه های ساده خانگی است. در تابلو های او زنی درحال چرت زدن است؛ خانمی دارد نامه می خواند؛ بانویی در حال نامه نگاری است؛ دختری در حال بافتن تور است... و بالاخره در تابلوی موضوع این نوشته که برجسته ترین اثر او است؛ زن جوانی در حال ریختن شیر از یک پارچ به داخل ظرف دیگری است.

در هلند پروتستان، نقاشی های دینی خریداری نداشته و از ورمر نیز تنها سه تابلو با موضوع دینی باقی مانده است و جالب است که هیچ یک از آنها که مشهورترین شان تمثیل ایمان(The Allegory of Faith) نام دارد، در زمره آثار ممتاز او محسوب نمی شوند. ورمر در حالی که در خلق صحنه های متعالی دینی، هنرمندی معمولی است؛ در مقابل از معدود نقاشانی است که با قدرتی بی نظیر، ساده ترین موضوعات خانگی را با شکوهی هم پایه برجسته ترین نقاشی های دینی و حماسی به تصویر کشیده است. او در خلق زن شیر دوش به چنان اوجی از شکوه نمایش یک صحنه ساده خانگی دست یافته که این اثر را به یکی از شاهکارهای تاریخ هنر، تبدیل نموده است.

نور پردازی

زن شیردوش بیشتر ویژگی های شاخص بهترین آثار ورمر را یک جا در خود جمع دارد. صحنه این پرده اعجاب انگیز، همچون بسیاری دیگر از آثار او، از پنجره ای در سمت چپ تابلو نور می گیرد که ما بخشی، و نه تمام آن را می بینیم. از دیگر ویژگی پنجره ها در آثار ورمر آن است که ما قادر به دیدن سوی دیگر آن نیستیم. این شیوه نمایش پنجره و این  طرز نور پردازی ـ چنانکه در دختری با گوشواره مروارید هم گفته ام ـ ذهن تماشاگر را از فضای محدود و بسته درون تصویر به فضای گسترده و غیر قابل تخمین بیرون منتقل می کند.

پنجره در تابلوی زن شیردوش از رئالیستی ترین اجزاء آن است. بازتاب نور روی زهوار سمت راست قاب پنجره و سایه ملایم قیدهای افقی بر روی آن با دقتی فوق العاده تصویر شده اند. شیشه شکسته این پنجره هم ( قطعه چهارم از پائین در سمت راست) خود ازنکات قابل توجه آن است.

زمینه

مکان تابلو بیش از آن که به یک آشپزخانه شبیه باشد ـ که غالبا گفته می شود ـ به یک انباری متروکه شبیه است. برخی نام این محیط را آشپزخانه سرد گذاشته اند که گویا در هلند آن روزگار، آماده سازی غذاهای غیر پختنی در آنجا انجام می شده است. از این فضا، بخش کوچکی ازکف و دو دیوار ساده دوغاب مالی شده و چند کاشی از قرنیز دیوار روبرو دیده می شود که در دید از خیلی نزدیک، بر یکی از آنها نقش کوپیدِ تیر و کمان در دست، دیده می شود. بر روی زمین و در نزدیکی دیوار، جعبه ای با ظرف فنجان مانند بزرگی درون آن به چشم می خورد که یک پاگرمکن است. مصرف این شی این بوده که درون ظرفِ داخل آن، ذغال گداخته قرار می دادند و خانمها برای گرم کردن پای خود، در حال نشسته آن را زیر دامن خود می گذاشتند. این که چرا ورمر چنین شیئی را برای خالی نگذاشتن کف در آن محل انتخاب کرده خود نکته جالبی است. بخصوص که عکس برداری با اشعه ایکس نشان داده است که در لایه زیر، ورمر ابتدا سبد رختی را درمحل پاگرمکن کشیده و بعد تصمیم خود را تغییر داده است. برخی معتقدند ترکیب یک شی با مصرفِ زنانه و یک کاشی با نقش خدای عشق، اتفاقی نیست، و نقاش با این کار قصد داشته پیامی به بیننده بدهد.

ورمر از دیوار سفید ساده به عنوان زمینه در چند تابوی دیگر خود نیز استفاده کرده است. اما داستان دیوار در زن شیر دوش حکایت دیگری است. ورمر زمینه ای را که در نگاه نخست کاملا ساده و بدون جزئیات بنظر می رسد، با دقتی حیرت انگیز نقاشی کرده است. دیوار روبرو با ناهمواریها، جای میخ ها و ترکهای مویی آن، به طرزی مبهوت کننده واقعی و قابل لمس به نظر می رسد. دقت نقاش در نمایش ریختگی جزئی گچ دورِ جای میخ در سمت راست (تصویر) سر زن، و نحوه نمایش سایه میخی که در بالا و سمت چپ زن به دیوار فرو رفته است، مثال زدنی اند.

درست یا غلط؟

در پیش زمینه تابلو میزی پارچه پوش دیده می شود که از مناقشه برانگیز ترین عناصر زن شیردوش است. اگر دقت کنید عرض صفحه میز از جلو به عقب زیاد می شود؛ در حالی که میز در پرسپکتیو قرار گرفته و به عکس، باید در قسمت عقب کم عرض تر از جلو باشد. این شیوه نمایش تا همین اواخر به حساب خطای نقاش گذاشته می شد.

ورمر نقاشی نیست که مرتکب چنین خطای ناشیانه ای شود. رسم خطوط پرسپکتیوِ قید های افقی پنجره، کلاف زیر آن، و سبد و قاب آویخته به دیوار سمت چپ؛ نشان می دهد ـ به جز میز، با فرض اشتباه بودن آن ـ  هیچ نقص پرسپکتیوی در تصویر وجود ندارد. به علاوه، در تابلو جای سوزنی پیدا شده است که ور مر، نظیر برخی دیگر از آثار خود، (با بستن نخ) از آن برای تنظیم پرسپکتیو استفاده می کرده و احتمال هر گونه خطای قابل توجه را منتفی می ساخته است.

نظریه خطای پرسپکتیو بر این پیش فرض مبتنی است که شکل صفحه میز مستطیل باشد. اگر صفحه شکلی غیر از مستطیل داشته باشد چه؟ غیر مستطیل بودن صفحه، فرضیه ای است که این اواخر مطرح شده است. به علاوه آن چه این فرضیه را تقویت می کند، آن بخش کوچکی از ضلع روبرو(مجاور زن) است که زیر نان تکه شده لبه میز دیده می شود. اگر این بخش کوچک را امتداد دهیم، مشخص خواهد شد که ضلع بدست آمده آشکارا با ضلع نزدیک به ما، غیر موازی است.

بر روی میز در صحنه ای شبیه به یک تابلوی طبیعت بی جان، یک سبد با نان درون آن، چند قطعه نان تکه شده، یک ظرف کوزه مانند در دار، و ظرفی که زن در آن شیر می ریزد دیده می شوند. اشیای روی میز که به نظر می رسد بدون هرگونه نظم و کاملا تصادفی در کنار یکدیگر قرار گرفته اند، به نحو اعجاب آوری واقعی و قابل لمس بنظر می رسند. تکنیک قلم زنی خاصی که ورمر در نمایش نان داخل سبد بکار برده است و کیفیت بصری رویه آن، باعث می شود تا ما احساس کنیم این خود نان است که در برابر ما است و نه تصویر آن.

محو یا واضح؟

ستاره نمایش شکوهمند ورمر، زن شیردوش، درمیانه تابلو، اندکی متمایل به راست ایستاده است تا تراکم اشیای سمت چپ تابلو باعث عدم تعادل تصویر نشود. تن پوش او، رنگین کمان کاملی از هر سه رنگ اصلیِ زرد، آبی و قرمز است. او با بالاتنه ای که پارچه ای ضخیم و زمخت با کوک های درشت آن را قالب گرفته است؛ با شانه ای ستبر و اغراق شده، قرنهاست که در حال ریختن شیر به درون ظرف روی میز است.

 در کتاب کوچک و جالب ورمر یا عملِ دیدن* نویسندگان در مورد زن شیردوش، از جمله به این نکته ظریف و جالب توجه داده اند که سطح شیر، نه در پارچ و نه در ظرف روی میز دیده نمی شود و به این ترتیب، انگار شیر به طور پیوسته و مداوم از منبعی تمام نشدنی به درون ظرفی می ریزد که گویی هرگز پر نخواهد شد.

زن آستین خود را بالازده است تا ما تمایز بین رنگ پوست ساعد و دستان او را ببینیم، و بدانیم که او خدمتکاری است که علاوه بر دوشیدن شیر، کارهای شستنی و روفتنی و سنگین خانه را هم انجام می دهد. دستان زن چنان ورزیده اند که  وزن پارچ  نتوانسته کمترین تنشی در آنها ایجاد کند. دست راست او بقدری آزاد و راحت دسته پارچ سفالی سنگین را گرفته، که بیشتر یاد آور دست راست مونالیزا است  تا دستی در حال انجام کار.

سر زن در بالای انحنای  نیم دایره محکم شانه ها، اندکی به شانه چپ متمایل شده تا او راحت تر بتواند ریختن شیر را ببیند. نقاش برای متمایز نمودن سر از رنگ زرد نیمتنه، رنگ سفید ی را در محل یقه بکار برده که به همراه کلاه و شیردر حال ریختن، روشن ترین بخش های تصویر اند.

 چشمان زن دیده نمی شوند و سمت چپ صورت که نسبتا محو نقاشی شده در سایه قرار گرفته است. ورمر به طور کلی نقاش محو کار شناخته می شود. در اکثر کار های او، در میان بخش هایی که عمدتا به صورت محو کار شده اند؛ معدود اشیایی به طور واضح به چشم می خورند؛ در حالی که در زن شیردوش عکس این وضعیت دیده می شود. تمام اشیای روی میز، چنان که گفته شد، با وضوح بالا کار شده اند. ممکن است فکر کنیم محو تر بودن صورت نسبت به این اشیا طبیعی و به این جهت است که  صورت در فاصله دور تری از ناظر قرار گرفته است؛ اما چنین نیست! پنجره که در همان فاصله صورت قرار دارد و حتی اشیا آویخته به دیوار پس زمینه که دور تر اند واضح تر از صورت به نظر می رسند. و چرا چنین است؟

پاسخ را به عنوان حسن ختام از تاریخ هنر گامبریچ انتخاب کرده ام: « شاید از میان کسانی که بخت دیدن تابلوی اصل[ زن شیر دوش] را داشته اند فقط  معدودی نظر مرا تایید نکنند که این تابلو حقیقتا کاری معجزه آسا است.  شاید بتوانیم یکی از این ویژگی های معجزه گونه آن را فقط توصیف کنیم بدون آن که ادعای توضیح آن را داشته باشیم. این ویژگی، دقت فوق العاده ای است که ورمر در بازنمایی تار و پودها، رنگها و فرم ها به عمل آورده است، بدون آن که اثری از زیاده کاری یا بی ظرافتی در تصویر دیده شود. همان گونه که یک عکاس آگاهانه کنتراست های تصویر را، بدون آن که به شفافیت فرمها لطمه بزند، ملایم می کند، ورمر هم ضمن حفظ مرزبندی عناصر تصویر، نرمشی در خطها ـ کنارها به وجود آورده است. همین اختلاط شگرف و بی نظیر ملایمت و دقت است که بهترین تابلو های او را به آثاری فراموش نشدنی تبدیل می کند»

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

*ورمر یا عملِ دیدن، پیر لوکوزوو پیر ـ اریک لاروش، ترجمه مهشید نونهالی