مدادسیاه

مدادسیاه

استفاده از مطالب این وبلاگ با ذکر منبع آزاد است.
مدادسیاه

مدادسیاه

استفاده از مطالب این وبلاگ با ذکر منبع آزاد است.

کفچه ماهی


آنچه در مورد آثار گونتر گراس عمومیت دارد این است که هیچکدام ساده و سردستی نیستند و آنچه به خصوص در مورد کفچه ماهی می توان گفت این است که حتی در قیاس با آثار گراس هم کار خاصی است.

 این اثر نسبتاً حجیم به طور خلاصه داستان چگونگی شکل گیری تاریخ و تمدن بشری و ادعا نامه ای است علیه  شکل کنونی آن.

زمان داستان شامل گذشته ی تاریخی و هنگام روایت است که به خصوص در بخش تاریخی به شدت غیر خطی (از نوع رفت و برگشتی با بازگشت های متعدد به رخدادی واحد) است. مکان رخدادهای تاریخی عمدتاً زادگاه نویسنده، دانتزیک و محل حوادث دوره ی روایت، کشور آلمان است.

کفچه ماهی شروعی غیر معمول دارد* که مصادف می شود با بارداری ایلزه بیل، همسر راوی. تعداد فصل های کتاب که هر کدام به چندین بخش با نام تقسیم شده با عدد ماههای بارداری ایلزه بیل برابر است و راوی در هر کدام از آنها، داستان فصلی از تاریخ بشر ـ حداقل انسان اروپایی ـ  را با نگاهی انتقادی و زبانی طنز آمیز برای همسرش تعریف می کند.

راوی که علاقه مند به آشپزی است در وجود خود نه زن آشپز دارد که هرکدام فصلی از تاریخ را نمایندگی می کند. نخستین زن آوا است؛ بزرگ مادر عصر حجر. در این زمان بشر به تازگی آتش را کشف کرده ( به تعبیر اسطوره ای آوا آن را از آسمان آورده) و مردان هنوز هیچ کاره اند. زنان این دوران پس از شیر دادن به اطفال خردسال، شیرشان را در اختیار مردان بزرگسال می گذارند « که آنها از جنب و جوش بیفتند و دیگر نظراتی تثبیت شده عنوان نکنند و ساکت چرت بزنند.»27

ویژگی بارز این عصر آن است که مردان هنوز نمی دانند در تولید مثل نقشی دارند و در نتیجه حقوق پدری وجود ندارد. در همین زمان است که کفچه ماهی سخن گو و همه چیز دان ـ که از یکی از داستان های برادران گریم وام گرفته شده ـ خود را به سبد نخستین مرد می اندازد. کفچه ماهی به مرد قول می دهد تا در صورتی که او را آزاد کند، هر زمان که صدایش زد نزد او برود و اطلاعاتی را که از سراسر جهان گرد آورده در اختیارش بگذارد.

باری کفچه ماهی نسل از پی نسل و فصل از پی فصل این بازی را با مردان تکرار می کند و بشر به کمک او از اعصار حجر، برنز، آهن، اوان مسیحیت ، گوتیک، رفرماسیون، باروک، روشنگری و از سوسیالیسم و کاپیتالیسم و انقلابها و ضد انقلابها عبور می کند تا می رسد به قرن بیستم و آستانه ی بحران نفتی اوایل دهه ی هفتاد.

او که در این زمان دیگر حوصله اش از مردان و آنچه بر سر جهان آورده اند سر رفته و اعتقاد پیدا کرده که« آقایان ورشکسته اند. سوء استفاده از قدرت ، توانایی آنها را کاسته است.» و «از هیچ محرکی دیگر کاری ساخته نیست.»71 این بار خود را به قلاب ماهیگیری یک زن بند می کند به این امید که با کمک به زنان آنان را به قدرت برساند و از این طریق جهان را نجات دهد.

زنان اما وقتی متوجه نقش کفچه ماهی در به قدرت رسیدن مردان می شوند دادگاهی بین المللی راه می اندارند  و او را با رعایت تمام تشریفات به محاکمه می کشند.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 

*« ایلزه بیل متعاقبا نمک زد. اوایل اکتبر بود، بنابر این غذا، کتف گوسفند با لوبیا سبز و گلابی.»

مشخصات کتاب: کفچه ماهی، گونتر گراس، ترجمه ی عبدالرحمن صدریه، نشر فردوس.

شهر فرنگ



گونتر گراس زندگی خانوادگی شلوغی داشته است. او چهار بار ازدواج کرده که حاصل آن شش فرزند و دو فرزند خوانده از ازدواج سابق همسر چهارم اوست. او در یکی از واپسین رمان هایش، شهر فرنگ، که گونه ای خودزندگی نامه است، هشت فرزند و فرزند خوانده اش را در چند نوبت (یا مجلس) گرد هم آورده تا از خودشان، مادرانشان، خود گراس و از همه مهمتر از ستاره ی داستان، دوست و همکار وفادار او، ماریا راما  و البته از تاریخ معاصر کشورش سخن بگویند.

اسم داستان، شهر فرنگ(در اصل جعبه)، برگرفته از نام دوربینی جعبه ای از تولیدات آگفا در دهه های سی و چهل میلادی است. شهر فرنگ متعلق به ماریاست. او آن را از شوهر مرحومش که خبرنگار جنگی بوده به ارث برده است. شهر فرنگ که به دلیل حضور در جنگ دچار موج گرفتگی شده، دارای این خاصیت جادویی است که می تواند علاوه بر ثبت زمان حال که از هر دوربینی ساخته است، گذشته، آینده و حتی آرزوی آدم ها را هم به تصویر بکشد. برای مثال یکی از فرزندان سگی دارد به اسم یوگی که گاه و بی گاه به طرزی مرموز برای مدتی طولانی غیبش می زند. ماری در خانه با شهرفرنگش از آن چندین عکس می گیرد و  وقتی عکس ها از تاریکخانه بیرون می آیند در آنها یوگی در مسیر فرار از خانه، در میدان در حالی که دارد از ایستگاه مترو پایین می رود، روی سکوی ایستگاه، حین سوار شدن به قطار و ... دیده می شود.

داستان نه فصل با نام دارد و با مشهورترین عبارت شروع قصه ها، یکی بود یکی نبود آغاز می شود. به جز توضیحات  و تأملات بسیار کوتاه آغاز و پایان فصل ها، متن داستان به گونه ای است که گویی مستقیمأ از روی نوار ضبط شده ی مکالمات پیاده شده است و بنابر این دو ویژگی دارد؛ نخست آن که محاوره ای است و دوم؛ دارای جملات ناتمام فراوانی است که علتش قطع شدن های معمول جملات گوینده توسط دیگران در این گونه گفتگوهاست.

شهر فرنگ ترجمه ی کامران جمالی  و چاپ نشر چشمه است.

                                                              خرداد 1396

بی حسی موضعی


داستان های گونتر گراس هیچ کدام آسان نیستند و بی حسی موضعی هم از این قاعده مستثنی نیست. اما این داستان علاوه بر دشواری عمومی آثار او ویژگی جالب دیگری هم دارد که ناشی از شیوه نگارش، یا به عبارت درست تر شیوه روایت خاص آن است. بی حسی موضعی به میزانی باورنکردنی پر است از گیومه، پرانتز، خط فاصله، وعلامتِ ‹ › که کابرد آن در نگارش فارسی مرسوم نیست.

داستان توسط شخصیت اصلی روایت می شود و خط روایی آن به دلیل استفاده ی فراوان از نقل قول های مستقیم چندان قوی و پر ررنگ نیست. راوی معلم مرد چهل ساله ی تاریخ و همانند خود گونتر گراس متولد ۱۹۲۷ است. زمان داستان به جز فلاش بک های آن سال ۱۹۶۷ است. فلاش بک ها عمدتا مر بوط  به دوره حاکمیت نازی ها بر آلمان و جنگ جهانی دوم هستند.

بی حسی موضعی داستان هفده سالگی و هفده ساله هاست. دو نفر از اشخاص محوری داستان از شاگردان راوی و در سن هفده سالگی اند. خود راوی در هفده سالگی و در سالهای آخر جنگ ماجرایی داشته که به دستگیری و اعزام او به جبهه انجامیده است. راوی، دوست همکار زنی دارد که در هفده سالگی سردسته ی یک گروه از جوانان نازی بوده و گزارشی را علیه یک یک کشاورز به گشتاپو داده است که عذاب وجدان آن دست از سرش بر نمی دارد. علاوه بر اینها در داستان (تا جایی که به یادم مانده است) از دو ماجرای تاریخی مربوط به دو پسر هفده ساله یکی مربوط به جنگ جهانی دوم و دیگری متعلق به قرن هجدهم صحبت می شود.

بی حسی موضعی داستانی حدوداَ سیصد صفحه ای و شامل سه بخش است. راوی، بخش اول را از روی یک صندلی دندانپزشکی و در حالی روایت می کند که دندانپزشک مشغول بر طرف کردن یک ایراد اساسی مادرزادی(یا شاید نژادی) در فک پایین او است. در مطب، تلویزیونی برای سرگرم کردن بیماران کار گذاشته شده است که نقشی مهم را در داستان ایفا می کند. صفحه ی خاموش تلویزیون، پرده ی نمایش تخیلات گسترده ی راوی است که در هم آمیختن آن با ماجراهای واقعی از جمله عواملی است که داستان را سخت خوان و فهم آن را دشوار می کند.

 در بخش دوم راوی تلاش می کند تا دانش آموز هفده ساله ی خود را از تصمیم به اقدام اعتراضی ای که در واکنش به استفاده ی نیروهای آمریکایی از بمب ناپالم در ویتنام گرفته است منصرف کند و در این کار با دندانپزشک و همکار زن خود همدست می شود.

 بخش سوم کوتاهترین بخش و اختتامیه داستان است و بر خلاف انتظار در آن نه تنها از ماجراهای مبهم دو فصل قبل رفع ابهام نمی شود بلکه گاه با طرح روایتی تازه و متفاوت از آن ها داستان پیچیده تر هم می شود. 

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

مشخصات کتاب: بی حسی موضعی، گونتر گراس،ترجمه ی حسن نقره چی، انتشارات نیلوفر.