مدادسیاه

مدادسیاه

استفاده از مطالب این وبلاگ با ذکر منبع آزاد است.
مدادسیاه

مدادسیاه

استفاده از مطالب این وبلاگ با ذکر منبع آزاد است.

زنی که گریخت


زنی که گریخت رمان کوتاه، یاداستان کوتاه  بلندِ اثر دیوید هربرت لارنس، داستان زنی است که همسر و دو فرزندش را رها می کند و به سوی آینده ای ناشناخته و هولناک می گریزد.

مکان داستان مکزیک است. زن سی و سه ساله و آمریکایی است. همسرش که بیست سال از او بزرگتر است، مرد خود ساخته ای است که صاحب معدن نقره است و زن را تا سرحد مرگ می پرستد. او همسرش را چون گوهری گرانبها در میان کوههایی که معدنش در آن واقع شده است نگهداری می کند و بارها و بارها گفته است که نسبت به او به اندازه ی معدنش حساسیت دارد.

زن از هر جهت تحت نفوذ شوهرش است. آن دو نه از نظر جسمانی و نه از نظر روحی با یکدیگر هماهنگی ندارند. و نفوذ مرد بر زن صرفأ نفوذی اخلاقی و عرفی است. زندگی آن ها سال ها بدون هر گونه فراز و نشیبی سپری می شود و زن سال به سال افسرده تر می شود، تا آن که یک روز گفتگوی دومرد میهمان شان در باره ی سرخ پوستان توجهش را به خود جلب می کند. سرخ پوستان بومی مکزیک مردمانی نیمه وحشی اند که در پشت کوهها مسکن دارند، هنوز از تیر و کمان استفاده می کنند و دین و آئین اسرار آمیز و کهنی دارند. حرف های میهمان ها بارقه ی فکری را در ذهن زن روشن می کند. او با استفاده از فرصت غیبت شوهرش، خانه و زندگی خود را رها می کند و سوار بر اسب می رود تا دنیای ناشناخته ی سرخپوستان را کشف کند.

ممکن است درک رفتار زن برای کسانی که دنیای داستانی لارنس را نمی شناسند آسان نباشد. پیش از این در یادداشتم در باره ی اثر دیگر او، باکره و کولی، جمله ای را از لارنس نقل کردم که به کار این یادداشت، و توجیه رفتار زن این داستان می آید. او گفته است: « باور خلل ناپذیرم این است که خون و گوشت از عقل خردمند ترند[...] چیزی نمی خواهم جز آن که فرمانبردار جسمم باشم، بی واسطه، بدون مداخله عبث فهم وادراک ، اخلاقیات یا چه می دانم! هر چیز دیگر.»

چنان که نویسندگان مقاله ی «رمان قرن بیستم» می گویند: مضمون تمام رمان های لارنس روابط انسان هاست و او سرتاسر دوران زندگی اش را کم و بیش وقف کاوش در باره ی صورت آرمانی این روابط کرده است. به اعتقاد او عرف های بی روح جامعه، روابط انسان ها را به سهولت از محتوای آن تهی می کنند.* لارنس در داستان هایش بر این روابط عرفی و قراردادی می شورد و چنان که خود گفته است اصالت را به جای محاسبات عقلانی، به انگیزش های بر آمده از خون و گوشت و جسم، و به بیان دیگر، غریزه ی بدون واسطه می دهد.

زن این داستان همانند زن های بیشتر داستان های لارنس، و همچون همسرش فریدا، که شوهر سابق و سه فرزندش را رها کرد و به اتفاق او از انگلستان به آلمان گریخت، به حکم غریزه، به راهی بر خلاف عقل و عرف می رود و سرنوشتی غریب را برای خویش رقم می زند.

                                                                          

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

مشخصات کتاب: زنی که گریخت، دی. اچ. لارنس، ترجمه ی ثریا خوانساری، نشر فردا، چاپ اول.

*رمان های قرن بیستم، دیوید دیچز و جان اتلوردی، نظریه های رمان، ترجمه ی حسین پاینده، انتشارات نیلوفر، چاپ اول.

جشن بی معنایی


جشن بی معنایی دهمین و آخرین رمان منتشر شده از میلان کوندرا را، همچون شمار زیادی از آثار پیشین او، باید  اتفاقی در فضای روشنفکری به حساب آورد.

جشن بی معنایی، به رغم حجم کم(حدود صد و چهل صفحه در ترجمه ی فارسی) هفت بخش با نام دارد که هر کدام به چندین فصل باز هم با نام کوتاهِ دو ـ سه صفحه ای تقسیم می شود و پر است از پرسش ها و تأملات گوناگون فلسفی، روان شناختی، اجتماعی و ... .

جشن بی معنایی مثل بیشتر کارهای کوندرا توسط راوی نویسنده روایت می شود و باز هم مثل اغلب آثار او روایتی در هم شکسته دارد که بین اشخاص محوری و فضاهای مختلف پرش می کند.

کتاب با تفکرات یکی از اشخاص محوری داستان در باره ی ناف در معرض نمایش گذاشته شده ی زنان جوان و این پرسش که یک مرد  یا یک دوران جهت یابی حسی اش در مورد مرکز فریبندگی زنانه را چگونه باید توصیف و تعریف کند شروع می شود؛ سپس تعریضی دارد به استالین و همکاران تراز اول او در حزب کمونیست شوروی از خلال داستانی که استالین از شکار بیست و چهار کبک تعریف می کند، و همچنین اسم گذاری زادگاه کانت در پروس به نام کالینین(کالینینگراد)؛ از بیهودگی و گاه زیانبار بودن درخشش مردان در ارتباطشان با زن ها می گوید؛ به گروهی از آدمها  که به ایشان عنوان جالب «عذرخواهان» داده می پردازد که بدون آن که تقصیری متوجه آنان باشد از دیگران معذرت می خواهند؛ از دیدگاه استالین، نظرات کانت و شوپنهاور را در باره ی دنیا مطرح می کند؛ ... و بالاخره در فصل پایانی، که هم اسم کتاب است، در صحنه ای با حضور استالین و دو تن از اشخاص محوری در باغ لوگزامبورگ پاریس، به بی معنایی می رسد که اصلی ترین اندیشه ی اثر و عنصر ربط دهنده ی غالب دیگر اندیشه های مطرح شده در آن است:

« بی معنایی جوهر زندگی است. همه جا و همیشه با ما است. حتی در جایی هم  که  کسی نخواهد آن را ببیند.، حضور دارد: در هراس ها، در نبردهای خونین، در بدترین بدبختی ها. شهامت بسیار می خواهد که در شرایطی آن چنان غم انگیز بتوان آن را بجا آورد و نام واقعی اش را به آن داد. ولی موضوع فقط به جا آوردن آن نیست، بی معنایی را باید دوست داشت، باید دوست داشتنش را یاد گرفت... این بی معنایی را که احاطه مان می کند فرو دهید، این بی معنایی کلید فرزانگی است، کلید خوش خلقی است ...».

برای میلان کوندرا، از نخستین آثار او، داستان نویسی فرصتی بوده برای نظریه پردازی؛ فرصتی که او در جشن بی معنایی چنان دست و دلبازانه از آن استفاده کرده که می شود گفت این کتاب بیش از آن که اثری داستانی باشد، کاری است نظریه پردازانه و البته همانند دیگر کارهای او دشوار.

جشن بی معنایی را قاسم صنعوی به فارسی ترجمه و انتشارات بوتیمار منتشر کرده است.

                                                                     

دروغ سوم


 دروغ سوم آخرین کتاب از سه گانه ی دوقلوها شامل دفتر بزرگ، مدرک و همین کتاب اثر آگوتا کریستوف است که پیش از این در باره ی دو کتاب دیگر آن نوشته ام.

در پایان کتاب دوم کلاوس، یکی از دوقلوها که در پایان کتاب اول از کشور سوسیالیستی خود در اروپای شرقی به غرب گریخته و در پایان کتاب دوم، پس از تغییر نظام سیاسی به کشور زادگاه خود بازگشته، در شهر کودکی اش بازداشت و راهی زندان می شود. در صورتجلسه ای که پس از دستگیری کلاوس توسط مقامات شهرداری تهیه و به سفارت کشور متبوع او ارسال شده آمده است وی(که در زمان دستگیری پنجاه ساله و تبعه ی کشوری در اروپای غربی است) مدعی است دست نوشته هایی که همراه داشته است به جز بخش هشت آن نوشته های قدیمی ی برادرش لوکاس است. مقامات یاد شده افزوده اند که به نظرشان کل متن با دستخط و لحنی یکسان نوشته شده و حداکثر در مدت زمان شش ماه نوشته شده و اثری از کهنگی در آن ها وجود ندارد.

  از صورتجلسه ی آخر کتاب دوم و اسم کتاب سوم می شود انتظار داشت که در این کتاب با روایتی متفاوت نسبت به دو کتاب قبل مواجه شویم. چنین هم می شود. دروغ سوم را به ترتیب کلاوس، دانای کل، مجددأ کلاوس، و برادرش لوکاس روایت می کنند. روایت آغازین کلاوس از دوران کودکی اش چنان با دانسته های قبلی مان در تعارض است که بدون تأیید ماجرا توسط دانای کل ( که طبعأ انتظار داریم بی طرف و راستگو باشد) به دشواری بتوان آن را پذیرفت.

کتاب چنان که گفتم با روایت لوکاس اتمام می رسد که شاعر است و اسم هنری او ترکیب اسم هر دو برادر ( همان راوی "ما" ی کتاب اول) است؛ کلاوس لوکاس.  

 ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

  مشخصات کتاب: دروغ سوم، آگوتا کریستوف، اصغر نوری، انتشارات مروارید.

شب هنگام در شیلی


شب هنگام در شیلی اثر روبرتو بولانیو داستان مردی خیال پرداز و سودایی است که در حال مرگ، در موقعیتی که بی شباهت به موفعیت شخصیت اصلی داستان معروف بکت، مالون می میرد نیست، برای دفاع از خود در برابر اتهاماتی که موجودی خیالی ملقب به طفل فرتوت به او وارد نموده، زندگی خود را روایت می کند. نام مرد که کشیش، منقد ادبی و شاعری شیلیایی است سباستیان یوروتیا لاکروآ است و کتاب تماماً تک گویی اوست.

 زمان داستان سالهای ده ی سی تا نود میلادی و به لحاظ سیاسی در بر گیرنده ی سالهای حکومت سالوادور آلنده تا دوران پس از کناره گیری پینوشه از قدرت است.

شب هنگام در شیلی اثری کم حجم، یک تکه و بدون هرگونه بخش بندی ـ از جمله بدون استفاده از پاراگراف ـ است. کتاب شامل چندین داستان جزئی است که در یکی از جالب ترین آن ها کشیش ها در همه جای اروپا برای حفاظت از کلیساهای قدیمی در برابر آسیب فضله ی کبوترها از پرندگان شکاری استفاده می کنند و در عجیب ترین شان یوروتیای کشیش که در دوره ی حاکمیت آلنده فعالیت های ادبی خود را متوقف کرده و به مطالعه ی کلاسیک های یونان رو آورده، پس از کودتا به پینوشه و معاونان او درس مارکسیسم می دهد.

 از جمله نکات جالب شب هنگام در شیلی روش نگارش گفتگوها ی آن است که نشان از اصرار بولانیو برای جلوگیری از تکه تکه شدن متن دارد: « و فیر ول گفت: پس او هم مثل یک نویسنده ی معمولی کار را خراب کرده بود؟ و من: اما او از پینتوریچو حمایت کرد. و فیرول: و او دیگر چه تحفه ای بود؟ و من: یک نقاش. و فیرول: تا اینجایش را حدس زدم، اما کی بود؟ و من: کسی که دیوارهای کلیسای جامع سینا را نقاشی کرد....»۵۷

 شب هنگام در شیلی را فریده ی شبانفر به فارسی برگردانده و انتشارات مروارید در زمستان گذشته چاپ و منتشر کرده است.

ولگردهای دارما


پس از سالها انتظار بی نتیجه برای انتشار ترجمه ی فارسی رمان مشهور «درجاده»ی  جک کرواک، چشم مان به ترجمه ی اثر دیگری از او، «ولگردهای دارما»، روشن شد.

 جک کرواک از پایه گذاران جریان ادبی «نسل بیت» است که ماجرای شکل گیری آن از پی شعر خوانی پنج شاعر جوان  در یک گالری در سانفرانسیسکو در روزهفدهم اکتبر۱۹۵۵، در فصل دوم ولگردهای دارما آمده است و علاوه بر آن مبتکر شیوه ی نوشتن خود به خودی یا فی البداهه است.

ولگردهای دارما مثل در جاده، خود زندگی نامه ی کرواک است و مثل زندگی او در دوره ای که داستانش را تعریف می کند اثری است بدون طرح و اتفاقی. کرواک در این کتاب، ذن بودایی سرگردانی به اسم ری اسمیت است که با کوله ای بر پشت جاده های طولانی آمریکا را با اتو استاپ و مفت سواری زیر پا می گذارد؛ شبها، حتی زمانی که استثنائاً سقفی بالای سر دارد، در طبیعت در کیسه ی خواب می خوابد؛ شعر می گوید و گهگاه با همراهی یا راهنمایی دوست شاعر و عارفش جاف ریدر( که همان شاعر معروف، گری اسنایدر است) کوه پیمایی می کند.

ولگردهای دارما در سپتامبر۱۹۵۵ با ماجرای سواری قاچاقی ری اسمیت در یک قطار باری  شروع می شود و در اکتبر سال بعد با فرود آمدن او از قله ای که چند ماه در آنجا به تنهایی به عنوان دیدبان آتش* مشغول به کار بوده تمام می شود. کتاب تعداد زیادی فصل های کوتاه دارد و پر است از اندیشه های اپیکوری، دیدگاههای انتقادی اجتماعی، عرفان بودیستی، بحث های روشنفکری، طبیعت گرایی، شعر، و کشف و شهود های نابی که  کرواک بر خلاف تعالیم ذن آنها را به قالب کلملت درآورده است.

 ولگردهای دارما را فرید قدمی به فارسی برگردانده و انتشارات روزنه با کیفیتی جذاب در قطع پالتویی چاپ و منتشر کرده است.

 ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

 * شغل ری اسمیت دیدبانی منطقه ای جنگلی از فراز یک قله و اعلام حریق های احتمالی به مرکز مربوطه است.