مدادسیاه

مدادسیاه

استفاده از مطالب این وبلاگ با ذکر منبع آزاد است.
مدادسیاه

مدادسیاه

استفاده از مطالب این وبلاگ با ذکر منبع آزاد است.

خانه


آخرین رمان تونی موریسون، خانه(۲۰۱۲)، اثری است نه چندان طولانی با روایتی دوصدایی، دو شخصیت محوریِ مطابق معمول داستان های او سیاهپوست، و با شروعی ناگهانی که از همان اولین سطرها خواننده را درگیر و مجذوب داستان می کند:

« مثل آدم ها بلند شدن. داشتیم نگاشون می کردیم. درست مثل آدما ایستادن. نباید سر و کله ی ما اون طرف ها پیدا می شد. اونجا هم مثل بیشتر جاهای لوتوسِ جورجیا تابلوهای «هشدار» زیادی داشت....»

شخصیت های محوری داستان به ترتیب ایفای نقش برادر و خواهر جوانی به اسم فرانک و سی هستند. فرانک به علاوه در کنار دانای کل روایت فصل های فرد داستان(که جمعاً هفده فصل دارد) را به استثنای دو فصل به عهده دارد. او ماجرایش را نه برای خواننده بلکه برای نویسنده تعریف می کند: « حالا که قصد کردی قصه ی منو بگی. هرچی که فکر می کنی و هرچی که می نویسی، این رو هم بدون: من واقعاً تموم ماجرای جسد و کفن و دفنش کردنش رو فراموش کرده بودم فقط اسبها یادم بود. خیلی قشنگ بودن. خیلی وحشی. و درست مثل آدم ها ایستاده بودن.»

فرانک و خواهر عزیز کرده اش سی فرزندان خانواده ای ندار و زحمتکش اند که به دلایلی نامعلوم محل سکونت اولیه شان را ترک کرده و به لوتوس که شهرکی کوچک و محقر در ایالت جورجیا و محل اقامت پدر بزرگ بچه هاست نقل مکان کرده اند. سی که اسم کامل او وای سیدرا است در بین راه در صحنه ای که یادآور روایت انجیل از تولد عیسی مسیح است روی یک تشک در زیرزمین یک کلیسا متولد شده است.

فرانک در جوانی لوتوس محقر و ماتم زا را در جستجوی زندگی بهتر ترک می کند و سر از ارتش و جنگ کره در می آورد و سی پیش از پانزده سالگی با پسر جوانی به قصد ازدواج با او فرار می کند. در شروع داستان فرانک که با آسیب های شدید روحی ناشی از فجایع جنگ به آمریکا باز گشته، آدمی الکلی است که به دلیلی غیر مرتبط با جنگ در یک بیمارستان بستری است. او از طریق نامه ای از آدمی ناشناس خبردار می شود خواهرش با جسمی زخم خورده در جایی دور با مرگ دست و پنجه نرم می کند. فرانک از بیمارستان می گریزد و برای نجات سی پا در راه سفری می گذارد که هر چه پیشتر می رود به سفری زیارتی شبیه تر می شود.

به خاطر ندارم چه کسی تعبیر رئالیسم خوشبینانه را درمورد سبک چارلز دیکنز بکار برده است. سبک خانه، رئالیستی خوشبینانه و شاعرانه است. خانه را یگانه ی وصالی و میچکا سرمدی به طور جداگانه به فارسی ترجمه کرده اند. کتاب من ترجمه ی یگانه وصالی و چاپ انتشارات مروارید است.

دیزی میلر


تعارض بین سادگی و معصومیت طبیعی آمریکایی  و  پیچیدگی های فرهنگی سنتی اروپایی، درون مایه ی تعداد زیادی از آثار داستانی  هنری جیمز از برجسته ترین آنها، تصویر یک زن و سفیران تا محبوب ترین شان، دیزی میلر است.

دیزی میلر نام زن جوان و جذاب آمریکاییِ شخصیت اصلی داستان، از خانواده ای نوکیسه و ثروتمند است که به اتفاق مادر و برادر کوچک خود به اروپا سفر کرده است. در شروع داستان آنها در هتلی در سوییس اقامت دارند و در همانجاست که وینتر بورن، مرد جوان هم وطن دیزی که داستان از نگاه او( و نه از زاویه دیدش) روایت می شود، دیزی را ملاقات می کند.

دیزی میلر تماماً در اروپا (سوییس و ایتالیا) می گذرد و شخصیت های مؤثر آن، به جز آقای جیووانلیِ ایتالیایی، همگی آمریکایی هستند و در یکی از سه گروه زیر جای می گیرند:

ـ       آمریکاییهای آمریکایی. دیزی، برادر و مادر او اعضاء این گروه اند. اینها آمریکایی هایی هستند که مدت اقامت آنها در اروپا کوتاه بوده و به همین علت سادگی آمریکایی خود را حفظ کرده اند.

ـ        آمریکایی های اروپایی. این گروه  که عمه ی وینترن بورن، خانم کاستلو و خانم واکر(میزبان خانواده میلر در ایتالیا) را شامل می شود چنان که از اسم آنها پیداست آمریکایی هایی هستند که (به دلیل اقامت طولانی در اروپا) خصوصیات آمریکایی خود را از دست داده اند و به لحاظ فرهنگی اروپایی شده اند.

ـ        آمریکایی ـ اروپایی ها که صفات مردمان هر دوسوی اقیانوس اطلس را دارا هستند و وینتر بورن تنها عضو آن است.

هنری جیمز صحنه ی ورود شخصیت های اصلی  به داستان هایش را به دقت طراحی می کند. در دیزی میلر وینتر بورن پس از صرف صبحانه مشغول نوشیدن قهوه است که پسرکی نه، ده ساله  و شیطان، از او یک حبه قند می خواهد. بچه خودش را یک پسر بچه آمریکایی معرفی می کند و وقتی می فهمد وینتر بورن هم آمریکایی است می گوید:« مردهای آمریکایی بهترین مردها هستند.» وینتر بورن و پسر بچه مشغول صحبت اند که بچه فریاد می کشد: «این هم خواهر من که یک دختر آمریکایی است.» دیزی نزدیک می شود او لباس تور سفیدی با هزار چین و شکن و حلقه هایی از روبان به تن و چتر آفتابی زنانه ی بزرگی به دست دارد. وینتر بورن با خود می اندیشد: «چقدر زیبا!».

وینتر بورن می داند که در اروپا نمی شود یک مرد جوان همینطور یکباره با دوشیزه ای جوان هم صحبت شود.  با این وجود رفتار آزاد منشانه دیزی ( که می تواند گستاخانه هم تلقی شود) و محل ملاقات، که هتلی با تعداد زیادی مسافران آمریکایی است، این جسارت را به وینتر بورن که اروپایی ـ آمریکایی است می دهد که از قواعد اروپایی تخطی کند و همانند یک آمریکاییِ ساده و طبیعی با او وارد گفتگو شود.

هنری جیمز نویسنده ای رئالیست است که اصرار دارد نسبت به شخصیت های داستانهایش بی طرف بماند. او برای حفظ بی طرفی خود از روش های مختلفی استفاده می کند و از جمله در دیزی میلر با همراه کردن دوربین روایت با وینتر بورن، که راوی نسبت به او دانای کل و نسبت به سایرین دانای کل محدود است، اشخاص  و از جمله دیزی را که ستاره ی اصلی نمایش است بر اساس داوری او به خواننده معرفی می کند.

وینتر بورن از همان نخستین اندیشه هایش در باره ی دیزی نشان می دهد که نمی تواند تصمیم بگیرد به او به چشم زنی بی پروا و گستاخ نگاه کند، یا دختری ساده و سرزنده. توصیفات او از دیزی در سراسر داستان بین این دو حالت حدی در نوسان باقی می ماند و تنها در پایان داستان است که کشف حقیقت، یا شاید بر انگیخته شدن ترحم او نسبت به دیزی، قضاوتش را نه به طور کاملاً قاطع بلکه به صورتی ضمنی، به نفع دختر ساده و سرزنده متمایل می کند. او در آخرین سطرهای داستان در توجیه اشتباه خود در تردید نسبت به دیزی می گوید: « چاره ای جز اشتباه کردن نداشتم. زیادی در سرزمین های بیگانه (در اروپا) مانده ام.

ترجمه فارسی دیزی میلر کار فرشته داوران است و نشر لوح فکر آن را به چاپ رسانده است. کتاب که حجم آن چندان زیاد نیست از جمله حاوی مقدمه ی خوبی از مترجم و نقد جالبی از اثر با عنوان" دیزی میلر: تحقیقی در باره نیات متغییر" است.

 

ستاره ی دور دست


روبرتو بولانیو شاعر و نویسنده ی ناراضی و جنجالی اهل شیلی رمان عجیبی دارد به اسم ادبیات نازی در آمریکا(۱۹۹۶). این داستان که فرم دایرة المعارفی دارد به زندگی و شرح عقاید و آثار بیش از بیست آدم خیالی از اهالی ادبیات در قاره ی آمریکا (و عمدتأ آمریکای جنوبی) می پردازد که همگی دارای گرایشات راست افراطی اند. آدم های این داستان در دوازده گروه دسته بندی شده اند و آخرین آنها ستوان رامیرز هوفمان است.

 بولانیو  شخصیت رامیرز هوفمان که در ادبیات نازی در آمریکا کمتر از بیست صفحه به او اختصاص داده بود را با تغییر نام، به عنوان شخصیت اصلی اثر بعدی اش ستاره دوردست  به کار گرفته است. ستاره ی دوردست در زمان حکومت سالوادور آلنده شروع می شود. نام رامیرز هوفمن در شروع داستان روییز ـ تاگل است. او پای ثابت کارگاه شعری است که اعضای آن اکثرأ چهره های دانشگاهی با تمایلات چپ اند و راوی داستان نیز یکی از آنهاست. رویای روییزـ تاگل ایجاد انقلابی اساسی در شعر شیلی است. از ویژگی های بارز او این است که خانم ها از جمله  خواهران دوقلوی گارمندیا که راوی و دوست او بیبیانو به آنها علاقه مند هستند را به خود جذب می کند.

با کودتای پینوشه و تغییر صحنه سیاسی در شیلی، فضای داستان که پیش از کودتا روشنفکرانه و تا حدودی عاشقانه بود به فضایی پلیسی، خشن و گاه ترسناک تغییر می کند؛ کارگاه شعر از هم می پاشد و اعضای آن، برخی از جمله راوی دستگیر می شوند و برخی دیگرهمچون خواهران گارمندیا به تبعید خود خواسته می روند. پس از کودتا روییز ـ تاگلِ شاعر در فرایندی که تا پایان داستان مبهم باقی می ماند به کارلوس ویدرِ افسرِ خلبان نیروی هوایی تغییر ماهیت می دهد. آن چه روییزـ تاگل را به همزاد او کارلوس ویدر مربوط می کند سرنوشت تکان دهنده ی خواهران گارمندیا در پایان فصل اول است. در آغاز فصل دوم راوی در یک ورزشگاه در بازداشت است و شخصی که بعدأ معلوم می شود همان کارلوس ویدر است در یک نمایش آکروباتیک هوایی شعری را در آسمان می نویسد.

ستاره ی دوردست داستانی شبه پلیسی و گاه نفس گیر با یک خط داستانی اصلی و چندین داستان فرعیِ گاه بی ارتباط با داستان اصلی و نوعآ جالب توجه است که از نظر فضا سازی، کشش و ریتم  اثری در خور توجه است اما در طرح و شخصیت پردازی چندان قوی و قانع کننده نیست.

 

ستاره ی دوردست فرصت مغتنمی  برای آشنایی با چهره ی ادبی مدعی و مرموزی است که نویسنده ی سرشناس هموطنش ایزابل آلنده خطاب به وی گفته است: «حتی مرگ هم نمیتواند از تو تصویر خوبی به جا بگذارد. تو همیشه آدم نامطلوبی باقی خواهی ماند. همین و بس.»*

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

مشخصات کتاب: ستاره ی دور دست، روبرتو بولانیو، ترجمه ی پویا رفویی، نشر بخشایش ۱۳۹۰.

* همشهری کتاب، شماره شصت و هفت.

مدرک


مدرک دومین کتاب از سه گانه ی دوقلوهای آگوتا کریستوف و ادامه ی کتاب اول (دفتر بزرگ) است. در پایان کتاب اول، دو قلوهای نوجوان پدرشان را به کشتن می دهند و یکی از آنها با استفاده از فرصتی که مرگ پدر فراهم نموده از مرز می گذرد. در شروع مدرک، برادر مانده در سرزمین مادری (مجارستان دوره ی کمونیستی بدون ذکر نام) به خانه بر می گردد و بلافاصله توسط نظامیانی که جنازه ی پدرش را یافته اند مورد باز جویی قرار می گیرد. او کمی بعد مادر و فرزندی را تحت حمایت خود می گیرد و...

مدرک در برگیرنده پانزده سال از زندگی برادر باقی مانده در وطن، پیش و پس از انقلاب ناکام ۱۹۵۶ مجارستان است و ویژگی های آن در قیاس با دفتر بزرگ چنین است:

۱.     نثر کماکان ساده و مینیمال

به رغم تغییر راوی، نثر مدرک همچون دفتر بزرگ بسیار ساده، خیلی مینیمال و شدیدأ روایی است.

۲.     راوی دانای کل

دفتر بزرگ توسط راوی جمعی (دوقلوها) روایت می شد  اماراوی مدرک دانای کل و از آن نوعی است که به دانای کل محدود شهرت یافته است.*

۳.     آدم های با اسم

بر خلاف دفتر بزرگ که همه چیز و از جمله آدم هایش بدون اسم بودند، آدمها ی مدرک که تعداد زیادی از آنها همان اشخاص دفتر بزرگ اند اسم دارند. در مدرک از جمله معلوم می شود اسم برادران دوقلو لوکاس و کلاوس است. 

۴.     زمان حال:

زمان روایت در مدرک همچون دفتر بزرگ زمان حال است و پرش های تقویمی آن نوعأ نشانه گذاری نشده است .

۵.     کودک نابغه:

در پایان دفتر بزرگ، دو قلوهای نابغه ی شخصیت اصلی، دوران کودکی را پشت سر گذاشته اند. کریستوف که علاقه ی ویژه ای به کودکان نابغه دارد، در مدرک کودک نابغه ی دیگری را وارد داستان می کند. نام این کودک که لوکاس از او و مادرش نگهداری و حمایت می کند ماتیاس است. ماتیاس بر خلاف دوقلو های زیبا و دوست داشتنی، پسر بچه ای زشت و ناقص الخلقه است.

۶.     آدم ها ی در انتظار

 

دفتر بزرگ داستان جنگ و مصائب آن بود و مدرک را می شود گفت داستان انتظار است. شخصیت اصلی مدرک لو کاس، و دو تن از شخصیت های محوری، ماتایس و کلارا، هر کدام منتظر کسی هستند. لوکاس منتظر برادر به خارج رفته اش کلاوس است؛ ماتیاس بازگشت مادرش، یاسمین را انتظار می کشد، و کلارا چشم انتظار بازگشت شوهر اعدام شده اش، توماس است.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

مشخصات کتاب: مدرک، آگوتا کریستوف، ترجمه ی اصغر نوری، انتشارات مروارید، چاپ دوم، خرداد ۱۳۹۲.

دفتر بزرگ


دفتر بزرگ اثر نویسنده ی مجار تبارِ فرانسوی نویسِ سوئیسی، آگوتا کریستوف که توسط  اصغر نوری به فارسی ترجمه شده، اولین کتاب از سه گانه ی "دوقلوها"ی او و اثری است که نویسنده اش را به شهرت جهانی رسانده است.

 دفتر بزرگ به طور خلاصه داستانی اعتراضی است که آثار مخرب جنگ را بر روی شخصیت در حال شکل گیری دو برادر نوجوانِ باهوش شهری، در یک روستا در کشوری جنگ زده به تصویر می کشد. این رمان نه چندان طولانی و به ظاهر ساده دارای ویژگی هایی است که در مجموع از آن اثری جالب و خواندنی ساخته اند. برخی از این ویژگی ها بدون رعایت ترتیب اهمیت اینها هستند:

۱.     نثر به شدت ساده و مینیمال:

 کریستوف خود در مصاحبه با اصغر نوری گفته علت سادگی نثر دفتر بزرگ، عدم تسلط کافی او به زبان فرانسه در زمان نگارش آن بوده است. کریستوف این نقیصه را با انتخاب درستِ راوی (یا راوی های) کم سن و سال که خود یکی دیگر از ویژگی های جالب توجه کتاب است جبران کرده است.

۲.     روایت دو نفره:

 به یاد نمی آورم تا کنون داستانی با چنین شیوه روایتی خوانده باشم. راوی های دفتر بزرگ، برادران دوقلوی بدون نام شخصیت اصلی هستند که تمام داستان را بدون حتی یک مورد استثنا به طور مشترک و همزمان روایت می کنند. آنها همانند فردی واحدند که از ضمیر "ما" و افعال جمع استفاده می کند.

۳.     شیوه اسم گذاری:

 شیوه اسم گذاری در دفتر بزرگ مبتنی بر اسم نگذاری است. آدمهای داستان به جای اسم با عناوینی مثل کشیش، زن همسایه، لب شکری، کتاب فروش، مأمورپلیس و افسر خارجی معرفی می شوند؛ مکانها کشور همسایه، شهر بزرگ اند؛ زبانها زبان خودمان و زبان خارجی هستند و ...

۴.     زمان روایت:

 دفتر بزرگ یکسره در زمان حال روایت می شود، چنان که به قول نویسنده انگار اتفاقات آن در لحظه ی نوشتن رخ می دهند.

۵.     فصل بندی و نام گذاری فصل ها:

 دفتر بزرگ که اسم داستان است، دفتری است که برادران دوقلوی بدون نامِ راوی، مشترکاَ خاطرات روزانه ی خود را در آن می نویسند. داستان به همین علت به  فصل های کوتاه  یکی ـ دوصفحه ای تقسیم شده است که هر کدام عنوانی دارند.

۶.     واقعیت گرایی مستقیم ادراکی:

 برادران راوی در خانه  با یکدیگر درس می خوانند و برنامه ی خاصی برای تحصیل دارند. آنها در زنگ انشا موضوعی را برای دیگری تعییین می کنند و بعد از تمام شدن کار، هر کدام انشای دیگری را می خواند و معلوم می کند که آیا خوب نوشته شده یا بد. اگر انشا بد باشد آن را در آتش می اندازند و اگر خوب باشد در دفتر بزرگ رونویسی می کنند. آنها معیار روشنی برای قضاوت خوبی یا بدی یک انشا دارند که بر آن اساس نوشته باید واقعی و شامل چیزهایی باشد که مستقیماَ قابل ادراک اند. آنها مجازند که بنویسند:« مردم مادر بزرگ را جادوگر صدا می کنند.» چرا که این عین واقعیت است، اما نمی توانند بنویسند:« مادر بزرگ شبیه یک جادوگر است.»، زیرا جادوگر معنای روشن و قابل ادراکی ندارد. نوشتن جملاتی مثل یا « گماشته مهربان است.» یا « ما گردو دوست داریم.» مجاز نیست به جایش باید نوشت: « گماشته به ما پتو می دهد.» و« ما زیاد گردو می خوریم.».

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

مشخصات کتاب: دفتر بزرگ، آگوتا کریستوف، ترجمه ی اصغر نوری، انتشارات مروارید، چاپ سوم، بهار ۱۳۹۲