مدادسیاه

مدادسیاه

استفاده از مطالب این وبلاگ با ذکر منبع آزاد است.
مدادسیاه

مدادسیاه

استفاده از مطالب این وبلاگ با ذکر منبع آزاد است.

تانگوی شیطان

تانگوی شیطان نخستین رمان ترجمه شده به فارسی از نویسنده ی معاصر مجار، لسلو کراسنار هورکایی است.

مکان اصلی داستان شهرکی کوچک، دور افتاده و نیمه متروکه با ساکنینی اندک است که جملگی در داستان حضور دارند و زمان آن چیزی در حدود چهل و هشت ساعت است.

داستان شامل دو بخش است که هرکدام به شش فصل با شماره و نام تقسیم شده اند. در ابتکاری جالب بخش اول با فصل یک شروع می شود و به شش خاتمه میابد اما بخش دوم در روندی معکوس با فصل شش شروع می شود و به یک ختم می شود. عنوانِ به قدر کافی گویای فصل پایانی کتاب، «دایره بسته می شود» است و به منظور بسته شدن قطعی دایره ی داستان، دو صفحه ی پایانی آن عینأ همان صفحات آغازین است.

فصل های بخش اول یک تکه و بدون پاراگراف بندی اند. هر کدام از فصل های این بخش به یک یا چند شخصیت محوری اختصاص دارد. شخصیت محوری فصل سوم از بخش اول، پزشکی الکلی و منزوی است که بنا به جهاتی تصمیم گرفته رخدادهای پیرامون خود را با دقت هرچه تمام تر یادداشت کند. او میز کارش را در کنار پنجره ای مشرف به بیرون مستقر کرده و تمام مایحتاج خود را در دسترس قرار داده تا کمترین نیاز را به ترک محل دیده بانی خود داشته باشد. او به هر یک از همسایگان خود دفتری جداگانه اختصاص داده است که ارتباط آنها با خود داستان در پایان مشخص می شود. این فصل به شکلی تأمل برانگیز با وضعیت تکتونیکی کشور مجارستان آغاز می شود که دکتر مشغول مطالعه ی آن است.

مهمترین اتفاق داستان خبر آمدن ایریمیاش و دستیار اوست که به دلایلی نه چندان روشن گمان می رفت مرده باشند. ایریمیاش بناست برای ساکنین شهرک نقش ناجی را ایفا کند و آنها را به سرزمین موعود که در آن از فقر و گرسنگی خبری نباشد رهنمون شود. او پلیبس مخفی لفاظ و حقه باز است که معلوم نیست چرا و چگونه اعتماد بی اندازه ی اهالی را به خود جلب کرده است.

تانگوی شیطان رمانی کافکا یی ـ بِکِت ی با فضایی سرد، بارانی، خاکستری و غم زده، و سرشار از نشانه های سقوط و زوال فردی و اجتماعی است. کتاب را سپند ساعدی ترجمه کرده و انتشارات نگاه به چاپ رسانده است.