مدادسیاه

مدادسیاه

استفاده از مطالب این وبلاگ با ذکر منبع آزاد است.
مدادسیاه

مدادسیاه

استفاده از مطالب این وبلاگ با ذکر منبع آزاد است.

شب هول(قسمت دوم)


شب هول داستانی دویست و هشتاد صفحه ای با فصل هایی بدون نام یا شماره است. سبک داستان جریان سیال ذهن و بخش عمده آن شامل اندیشیه ها، خاطرات و خیالات شخصیت اصلی است که مستقیما  توسط  او روایت می شود. روایت شخصیت اصلی در سراسر داستان به نحوی در هم تنیده و گاه غیر قابل تفکیک با روایت دانای کل در هم آمیخته است.

از قسمت های به لحاظ روایی جالب داستان، بخشی حدود شصت صفحه ای در اواخر آن است که به جز چند سطر اول، تماماً و مستقیماً از ذهن شخصی به اسم هادی ابراهیمی روایت می شود. این بخش شامل ده ها فکر مختلف است که در فاصله زمانی چهار ـ پنج ساعت، و به شکل زنجیره ای از تداعی ها از ذهن راوی می گذرند. در این بخش چنان که در جریان واقعی فکر کردن اتفاق می افتد، در انتهای هر فکر کلمه ای وجود دارد که کلید واژه ورود به فکر بعدی است. بخش هادی ابراهیمی علاوه بر جذابیت های روایی، و به قول یکی از دوستان روانی و یکدستی متن، ویژگی شاخص دیگری هم دارد و آن بیان واضح و صریح روابط جنسی است که در داستان نویسی ما امری کم سابقه و بلکه بی سابقه است.

در شب هول برخلاف زمان روایت که کوتاه و چند ساعته است، زمان داستان، باز هم همانند شازده احتجاب، در حدود صد سال، و در برگیرنده زندگی سه نسل متوالی شامل پدر بزرگ، پدر، و خود شخصیت اصلی است. از دیگر شباهتهای شب هول به شازده احتجاب مسیر نزولیِ اجتماعی و شخصیتی است که اعضای متوالی خانواده از پدر بزرگ تا نوه طی می کنند. در شازده احتجاب پدر بزرگ، ملقب به شازده بزرگ، حاکمی مقتدر و مستبد و بسیار متمول است، در حالیکه نوه او خسرو، آدمی معتاد، ضعیف و سودایی است که با فروش تتمه اموال موروثی خانواده گذران می کند. و در شب هول، پدر بزرگ هدایت در سلسله مراتب مذهبی و ایمانی خود فردی چندان شاخص و سرشناس است که اشیا و اسناد متعلق به او را پس از مرگ به بهایی گزاف می خرند، حال آنکه خود هدایت آدمی نسبتا گمنام، متزلزل، وبه شدت ترسو و پارانویید است.

شب هول کلکسیونی از تکنیک های مختلف داستان نویسی، و به خصوص تکنیکهای ایجاد فاصله بین متن و خواننده است. خط روایی داستان به طرق مختلف ازجمله با تغییر زاویه دید، تغییر زمان، تغییر موضوع، و حتی تغییر لحن از طریق نقل قول مستقیم و طولانیِ متنِ بخشهایی از یک کتاب تاریخ به نام "رساله نصف جهان فی تعریف الاصفهان" شکسته است. علاوه بر اینها در چند جای داستان از شیوه موثر فاصله گذاری از طریق رودررو شدن مستقیم نویسنده با خواننده، و نشان دادن این که داستان متنی در حال نوشته شدن است و نه چیزی پیش ساخته و آماده استفاده شده است:« اگر در اینجای داستان اشاره کنم که پرستار شباهت خفیفی با آذر دارد بد نیست. چیزی شبیه به این را باید بنویسم: وقتی پرستار وارد می شود فنجانی چای و قندانی در دست دارد. تبسم می کند و می گوید برایم چای آورده است.»59

از ویژگیهای بارز(و به نظر من منفیِ) شب هول بازی هایی است که نویسنده با اسامی اشخاص داستان انجام داده است. برای مثال، در شبیه سازی با خاندان حضرت ابراهیم، نام شخصیت اصلی هدایت اسماعیلی است که مایل است اسماعیل خطاب شود. اسم پدر او ابراهیم است. همسر ابراهیم سارا است. هدایت برادری به اسم اسحاق دارد، و در اواخر داستان معلوم می شود مادر واقعی او نه سارا، بلکه کلفتی به اسم هاجر است.

مثال دیگر استفاده از اسم های تکراری است. اسم دخترهای چهار خانواده مختلف، شیرین و شهین است و داستان دو زن به اسم آذر، و دو زن به اسم ایران دارد. و باز هم مثالیاز نوعی دیگر، بازی است که با اسم های هدایت و همسر او ایران شده است: « چرا [من، هدایت] به بیمارستان بروم؟ چرا حضور خفقان آور و ناخواسته ام را دوباره به او تحمیل کنم؟ ایران آگاه و شکوفان، ایران آزاد، به هدایت روشنفکر نیازی ندارد.


شب تاریک و بیم موج و گردابی چنین هایل// کجا دانند حال ما سبکباران ساحل ها

                                                                                                حافظ


«هرمز شهدادی را باید از رمان جاه طلبانه و تحسین برانگیز شب هول شناخت. رمانی که به خاطر شرایط اولیهٔ انقلاب نتوانست خوب نقد شود و خوب شناخته شود. این اثر برای اولین و آخرین بار در بهار1357 در ایران چاپ شد. این رمان یادآور وقایع تاریخی و اجتماعی ایران است که راوی در فاصله یک شب تا صبح آن را بازگو می‌کندو با قراردادن بخشی از تاریخ روشنفکری ایران بر زمینه‌ای داستانی، به ارزیابی نقش روشنفکران در دوره‌های مختلف تاریخ معاصر پرداخت.»

این تعریف ویکی پدیای فارسی است از هرمز شهدادی و به عبارت درست تر شب هول که در تعداد زیادی از منابع وب عینا نقل شده است. من با این تعریف و به خصوص با «جاه طلبانه و تحسین برانگیز» موافقم اما تعریف خود شهدادی از شب هول ـ که ندیدم جایی ذکری از آن شده باشد ـ برایم جالب تر است. او در میانه های شب هول می گوید: « هیچ وقت به فکر چاپ کردن این یادداشتها نیافتاده ام. می دانم اگر روزی آنها را چاپ کنم خیلیها به من ایراد خواهند گرفت، ممکن است بگویند این چیزها داستان نیست. من هم می گویم راستش اگر منظورتان داستان سرگرم کننده است که آدم برای وقت گذرانی می خواند، نه اینها  که نوشته ام داستان سرگرم کننده نیست. به یک معنی ضد داستان است... شاید این چیزهایی که من نوشته ام مبتنی بر نوعی بینش خاص از هنر داستان نویسی باشد. من که نمی توانم همه چیز را توضیح بدهم...»137

 

بر اساس تعریف نویسنده شب هول دو ویژگی دارد؛ اول آن که ضد داستان است، و دوم؛ مبتنی بر نوعی بینش خاص از هنر داستان نویسی است.

ضد داستان تعریف روشن و منجّزی ندارد. این اصطلاح که بیشتر در مباحث مربوط به داستان کوتاه کاربرد دارد، به طور خلاصه به داستانی اطلاق می شود که خارج از قواعد مرسوم داستان نویسی نوشته  شده است. شب هول به درستی چنین داستانی است و به علاوه  مبتنی بر نوعی بینش خاص از هنر داستان نویسی است که شهدادی با آوردن اسم جیمز جویس و اولیس او، پروست و در جستجوی زمان از دست رفته اش و هوشنگ گلشیری در داستان، نشانی هایش را به خواننده داده است. شب هول داستانی در ادامه سنت اولیس، در جستجوی زمان از دست رفته و شازده احتجاب است.

شب هول همچون شازده احتجاب در یک شب تا صبح می گذرد. شخصیت اصلی داستان هدایت اسماعیلی ـ که بیشتر دوست دارد اسماعیل بنامیم اش و برای همین است که در اوایل داستان با جمله اول موبی دیک خود را معرفی می کند؛ « اسماعیل خطابم کنید» ـ پدرش ابراهیم را روی صندلی عقب یک ماشین کرایه ای دربست نشانده و از اصفهان عازم تهران است. داستان با بخش اول آواز مرغ سحر، شب هنگام  در اصفهان شروع می شود و صبح روز بعد با ادامه این آواز در تهران تمام می شود.