مدادسیاه

مدادسیاه

استفاده از مطالب این وبلاگ با ذکر منبع آزاد است.
مدادسیاه

مدادسیاه

استفاده از مطالب این وبلاگ با ذکر منبع آزاد است.

تعقیب

تعقیب، رمان کوتاهی تراژیک است از آلخو کارپانتیه که به گمان خود نویسنده و به نظر ژان پل سارتر برترین اثر اوست.

داستان با معرفی سمفونی سه بتهون یا همان اروئیکای معروف به زبان ایتالیایی و در یک سالن اپرا در پایتخت کوبا آغاز می شود. اروئیکا سمفونی است که بتهوون به ناپلئون بناپارت به عنوان سردار آزادی تقدیم کرد اما پس از آن که او تاج امپراطوری بر سر گذاشت تقدیم نامه ی خود را پس گرفت.

تعقیب که با داستان کوتاه دیوار، اثر ژان پل سارتر مقایسه می شود، یک شخصیت اصلی و یک شخصیت محوری دارد. شخصیت اصلی مرد جوانی مبارزی انقلابی  و در حال فرار است و آن دیگری مرد باز هم جوان بلیط فروش سالن اپرای آغاز داستان است. شروع داستان، همچون شروع اروئیکا محکم و تکان دهنده است. بعد از معرفی اروئیکا به ایتالیایی، که بلیط فروش آن را از روی بروشور معرفی اثر خوانده است، دری محکم بسته می شود و صدای آن اورا از جا می پراند. به فاصله ای اندک از شرع داستان و در آستانه ی بسته شدن در های سالن اصلی و آغاز نواخته شدن سمفونی، شخصیت اصلی سرا سیمه وارد فضای انتظار اپرا می شود، قطعه اسکناسی در دست بلیط فروش می گذارد و پیش از آن که بلیط خود را دریافت کند وارد سالن می شود.

مدت زمان روایت معادل طول مدت اجرای اروئیکا، و پایان آن مقارن فیناله یا موومان پایانی آن است که کارپانتیه آن را  با عبارت «ترانه ی سرور و آزادی با بزم ها و رقص هایش، مارش های برانگیزنده و خنده ها و پیچ و خم های غنی واریاسیون هایش» توصیف می کند.

داستان سه فصل دارد که هرکدام به چندین بخش کوتاه تقسیم شده است. روایت اثر ترکیبی از روایت دانای کل و تک گویی درونی است. بخش های تک گویی درونی که مربوط به شخصیت اصلی است تماماً در داخل پرانتز آمده اند.

درشروع داستان به نظر می رسد شخصیت اصلی، قهرمان مبارزی در حال گریز از دست پلیس حکومت دیکتاتوری است، اما از میانه های کار معلوم می شود اروئیکا بی دلیل به عنوان پس زمینه ی رخداد های داستان انتخاب نشده  و موضوع از جنسی به کلی متفاوت است.

ترجمه ی تعقیب کار ونداد جلیلی است و کتاب شامل مقدمه ای تحلیلی و ارزشمند در باره ی داستان و نویسنده است.

دانشکده


دانشکده نخستین داستان منتشر شده به فارسی از نویسنده ی آرژانتینی پابلو د سانتیس است.

راوی نویسنده ی داستان مرد جوان دانش آموخته و دانشجوی ادبیاتی است به اسم میرو. میرو در شروع داستان با سفارش مادرش که استاد بازنشسته ی دانشگاه است در کتابخانه ی دانشکده ی ادبیات و فلسفه مشغول به کار می شود.

ساختمان دانشکده فضایی عجیب، مرموز و در حال فروپاشی است که طبقات فوقانی متروک آن مالامال   از اوراق بر هم انباشته شده ی پرونده ها، کتاب ها، مجلات و دیگر اسناد است.

شخصی که میرو را به استخدام در آورده دکتر کانده است. کانده سال هاست مشغول تحقیق بر روی شخصیت و آثار نویسنده ی مفقود الاثر معاصری به اسم امبرو بروکا است که هیچ نسخه ای از کتاب های منتشر شده از او وجود ندارد. کانده، میرو را استخدام کرده تا در این زمینه به او کمک کند.

تنها داستان موجود از بروکا روایت های متعدد و مختلف از داستانی فانتزی از او به اسم جایگزینی هاست است. بروکا از میرو می خواهد که با مطالعه ی این روایت ها، داستان اصلی را باز سازی کند. کانده بنا دارد حاصل کار را به اسم خودش منتشر کند.

کانده در علاقه ی ویژه نسبت به بروکا تنها نیست. یک استاد زن که مدعی است در جوانی با بروکا رابطه داشته و یک استاد مرد از دانشگاهی دیگر نیز در این علاقه با او شریک اند و میرو با پذیرش سفارش کانده پا به میدان نبردی تمام عیار میان این سه می گذارد؛ نبردی خونین و تا پای جان که در نهایت به چندین فقره قتل می انجامد.

دانشکده داستانی پیچیده و معمایی است که یاد آور نام گل سرخ، اثر مشهور امبرتو اکوست. داستان حاوی برخی مباحث روان شناختی، پاره ای اندیشه ها و تمثیل های ذن ـ بودایی و تأملاتی در مورد کتاب و کتابت است.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

مشخصات کتاب : دانشکده، پابلو دسانتیس، ترجمه ی بیوک بداغی، نشر آگه.

موسیو پن


رمان کوتاه موسیو پن، اثری معمایی و اسرارآمیز است از روبرتو بولانیو جنجالی و اسرار آمیز.

مکان داستان پاریس و زمان آن مقارن جنگ داخلی اسپانیاست. شخصیت اصلی و راوی داستان موسیو پن است. پن عاقله مردی بازنشسته، علاقه مند به علوم خفیه  و متخصص در طب سوزنی است.

داستان شروعی دلهره آور دارد: «غروب چهارشنبه ششم آوریل، وقتی آماده می شدم از خانه بروم بیرون، تلگرافی از دوست جوانم مادام رینو به دستم رسید که درش تقریباً با حالتی اضطراری درخواست کرده بود آن شب در کافه بوردو نزدیک محل زندگی ام در خیابان ریولی حاضر شوم و این یعنی اگر عجله می کردم هنوز می توانستم به موقع برسم آن جا.

اولین نشانه های ورودم به ماجرایی منحصر به فرد بلافاصله خودش را نشان داد: موقع پایین رفتن از پله ها به دو مرد برخوردم که می آمدند بالا به طبقه ی سوم. اسپانیایی صحبت می کردند که من نمی فهمم و بارانی های تیره پوشیده بودند و ...»

مادام رینو از پن می خواهد به دیدن همسر دوستش، موسیو بایخو برود. بایخو که اهل پرو( و طبعا اسپانیایی زبان) است به نحوی درمان ناپذیر و خطرناک دچار سکسه شده است و بیم آن می رود که در صورت عدم معالجه جان خود را از دست بدهد.

بایخو در بیمارستانی وهم آلود و ترسناک بستری است. پزشک معالج او در ملاقات با پن به او توهین می کند و مانع ملاقاتش با بایخو می شود. از سوی دیگر دو اسپانیایی که پن در راه پله به آنها برخورد کرده پس از مدتی تعقیب و گریز، با پرداختن مبلغ قابل ملاحظه ای به عنوان رشوه، از او می خواهند از معالجه ی بایخو صرفنظر کند.

پن که از قبول رشوه دچار عذاب وجدان شده انگیزه ای مضاعف پیدا می کند تا سر از راز بایخو درآورد و او را معالجه کند و به این ترتیب وارد ماجرایی بسیار پیچیده و ترسناک می شود.

موسیو پن اثری پرکشش ودرخور تامل، با طرحی پیچیده  و  تعلیق هایی نفس گیر است. اوج داستان و یکی از جالب ترین بخش های آن، صحنه ی ملاقات غیر مترقبه ی پن با دوست قدیمی خود پلومور ـ بدو (که شایع است در اسپانیا با فاشیستها همکاری می کند) در سالن نمایش سینماست.

موسیو پن اثری یک تکه و بدون فصل بندی است. داستان شامل مؤخره ای با عنوان بیراهه است که در آن بولانیو از چگونگی آشنایی خود با علوم خفیه و دوستانی  می گوید که الهام بخش او در خلق اشخاص داستان بوده اند.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

مشخصات کتاب: موسیو پن، روبرتو بولانیو، ترجمه ی پوپه میثاقی، نشر چشمه، چاپ اول: زمستان1369.

قرن روشنفکری

قرن روشنفکری که پیش از این با همین ترجمه با عنوان انفجار در کلیسای جامع به فارسی منتشر شده بود رمانی است از نویسنده ی رد گم، آلخو کارپانتیه.

قرن روشنفکری رمانی شبه تاریخی است. زمان داستان حد فاصل پیروزی انقلاب کبیر فرانسه(1789) تا قیام خونین مادرید علیه اشغالگران فرانسوی(دوم ماه مه 1808) است. کتاب یک مقدمه، یک موخره و چهل و هفت بخش در هفت فصل دارد که بیشتر آنها با اسم یکی از آثار خالق تابلوهای دوم و سوم ماه مه 1808، فرانسیسکو گویا شروع می شود*.

شخصیت اصلیِ برگرفته از تاریخ داستان، مرد جوانی است به اسم ویکتور هوگ. داستان در کنار او دو شخصیت محوری جوان تر دارد؛ دختری به اسم سوفیا و پسر عموی او استبان. این دو در شروع داستان به اتفاق برادر سوفیا، کارلوس در خانه ی پدری سوفیا و کارلوس در کوبا زندگی می کنند. آغاز داستان مقارن سالگرد درگذشت پدر خانواده است. در این زمان سه جوان که همگی گرایشات ترقی خواهانه دارند، در وضعیتی بی ترتیب و آشفته تحت سرپرستی وصی پدر زندگی می کنند. راوی داستان به جز مقدمه ی آن که توسط استبان(بدون ذکر نام) روایت می شود** دانای کل است.

ورود ویکتور هوگ به داستان به تناسب شخصیت و رفتار او طوفانی و اسرار آمیز است. او در صبحی بارانی با مشت درهای متعدد خانه ی سوفیا را یکی پس از دیگری می کوبد و چون دری بر رویش گشوده نمی شود این کار را دوباره و سه باره از سر می گیرد و در پایان کارتی از خود جای می گذارد و می رود تا کمی دیگر باز گردد.

هوگ که مردی پرشور و انقلابی است به مجرد ملاقات با بچه ها آنان را مجذوب شخصیت، دانش و رفتار خود می کند. او به کمک دوست پزشکی از همفکران خود استبان که از حساسیتی مرگبار در عذاب است را نجات می دهد و دل و ذهن سوفیا را تصاحب می کند. ویکتور هوگ فردی قدرت طلب و خودکامه است. او به همراه استبان در فرانسه به انقلاب می پیوندد و در زمان اقتدار روبسپیر به جزایر آنتیل مامور می شود. صحنه ی برپا شدن گیوتین که در مقدمه آمده مربوط به جایی در میانه های داستان است که ویکتور هوگ با کشتی های تحت امر خود به یکی از جزایر مستعمره ی فرانسه در دریای کارائیب پا می گذرد.

قرن روشنفکری در واقع داستان انقلاب کبیر فرانسه و پیامد های آن است. نگاه کارپانتیه نسبت به آن انقلاب و تبعات آن پرسش گرانه و انتقادی است. از همین روست که داستان با جمله ی« دیشب دیدم که گیوتین باز برپا شد.» شروع می شود و با ماجرای ناپدید شدن دو تن از اشخاص محوری در ماجرای شورش مادرید که از آن یاد شد خاتمه میابد.

کارپانتیه همچون در رد گم ـ و به رغم تفاوت های فاحش فضای دو اثر ـ در این داستان هم فردی عاشق طبیعت، یا به تعبیر بهتر، عاشق توصیف طبیعت دیده می شود. او در جای جای متن، حتی در کشاکش یک ماجرای دلهره آور، داستان را به حالت تعلیق در می آورد تا با فراغ بال به توصیف انعکاس نور بر سطح آب، اشکال خیال انگیز ابرها و صخره ها ، جزئیات دنیای شگفت انگیز زیر آب و نظایر اینها بپردازد.

قرن روشنفکری ترجمه ی سروش حبیبی است و توسط انتشارات نیلوفر به چاپ رسیده است. 


                                                              شهریور1396

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

 

* مترجم در مقدمه ی خود بر کتاب عبارات شروع فصل ها را نقل قول از گویا فرض کرده است در حالی که چنین نیست. 

رد گم


ردگم نام رمانی است از آلخو کارپانتیه که از چهره های مطرح و از پیشگامان ادبیات مدرن آمریکای لاتین است.

راوی بدون نام داستان مرد میانسال موسیقی دان و موسیقی شناسی است که رویاهای بزرگش را کنار گذاشته و خود را در صنعت موسیقی سینما و رادیو غرق کرده است. همسر او، روث، بازیگر نمایشی  با دفعات تکرار بی پایان است که به جای آن که دروازه ی ورود او به دنیای لایتناهی نمایش باشد به جزیره ای تبدیل شده که نمی توان از آن گریخت.

کارپانتیه از همان نخستین سطر نشان می دهد که در داستان سر و کارمان با زمان و تکرار خواهد بود: «اولین بار چهار سال و هفت ماه پیش آن خانه و ستونهای سفید و تاق مثلثی پر ابهتش را که جدیتی  دادگاه گونه به آن می داد دیده بودم.»

در واقع مسئله اصلی در رد گم، گذر شتابناک زمان و تکرارهای ملال آور و سیزیف گونه در زندگی روزمره است و البته چگونگی خلاصی از آن:

« امشب هزار و پانصدمین اجرا[ی روث] بود. تبصره ای مبنی بر تکرار بدون محدودیت اجرا در قرارداد بازیگران منظور شده بود و راه گریز نداشتند.»22

«سال های اخیر را دوره کردم و گذرشان را دیدم: از پاییز به عید پاک، از سرمای کوران برف به گرمایی که آسفالت را نرم و چسبناک می کرد، بی این که فرصت کنم این روزها را در زندگی درک کنم...»

« روزی که جشن تولدم در حضور چهره های تکراری، در محل تکراری و با جمع خوانی آوازای تکراری برگزار می شد، ناخواسته این فکر به ذهنم متبادر می شد که تنها فرق جشن تولد امسال و پارسال، اضافه شدن یک شمع به شمع های کیکی دقیقاً هم مزه ی کیک پارسال است.»26

« از تپه ی روزگار بالا می رفتم و پایین می آمدم و سنگ همیشگی را بر دوش می کشیدم... اما جلو این وضعیت را گرفتن در دنیای من همان قدر غیر ممکن بود که احیای حماسه های قهرمانان و قدیسان.»27

داستان در شهری بزرگ(به گمان منتقدین، احتمالاً نیویورک) شروع می شود. راوی در غیاب همسرش که برای اجرای هزارو چند صد و چندمین بار یک نمایش به سفر رفته، بی هدف در حال پرسه زدن در خیابان است که با دوست و استاد سابقش که مدیر موزه ی موسیقی است برخورد می کند. استاد با یاد آوری یکی از نظریات راوی در مورد منشأ موسیقی به او که همانند خود کارپانتیه اروپایی الاصل، متولد آمریکای لاتین و آشنا به زبان اسپانیایی است، پیشنهاد می دهد به خرج موزه برای یافتن نمونه هایی از سازهای ابتدایی بومی به آمریکای لاتین سفر کند. او در حالی که ظاهراً پیشنهاد را پذیرفته از فرصت غیبت استاد استفاده می کند و غیبش می زند، اما بعد به توصیه دوست و معشوقه ی تنوع طلب و ظاهراً ماجراجویش، موش، آن را می پذیرد و به همراه او عازم سفر می شود.  

به مجرد ورورد آنها به پایتخت کشوری بدون نام در آمریکای لاتین، چنان که معمول آن منطقه بود انقلاب یا کودتایی رخ می دهد و متعاقب آن حکومت نظامی برقرار می گردد. توصیف کاپانتیه از بعضی اتفاقات پس از کودتا مثل قطع آب و سرازیر شدن حشرات چندش آور به جای آب از شیرها احتمالأ چیزی است که باعث شده برخی او را پدید آورنده ی رئالیسم جادویی بدانند*.  

راوی و موش به مجرد آن که موقعیتی فراهم می شود شهر را به مقصد منطقه ای امن ترک می کنند و در ادامه، سفر خود را به همراه گروهی که ترکیبی جالب را شامل می شود پی می گیرند.

آنها به اتفاعات کوههای آند صعود می کنند و از آنجا به سمت مناطق بکر با مردمانی اکثراً از بومیان سرخپوست سرازیر می شوند. هر چه سفر به سمت مناطق کمتر متمدن پیش می رود گویی مسافران در تاریخ رو به عقب  می روند. آنها به منطقه ای با حال و هوای قرون وسطایی می رسند که در آنجا از برق خبری نیست و هنوز آنقدر طبیعی است که هجوم انبوه پروانه ها می تواند روز را مثل شب تاریک می کند. مردمان منطقه که هنوز از ریشه های خود چندان فاصله نگرفته اند، از جمله زبان مردگان را فراموش نکرده اند و می توانند با آنها سخن بگویند.

راوی هرچه به طبیعت نزدیک تر می شود، حالش بهتر و زبانش شاعرانه تر می شود. در حقیقت مأموریت برای او بدل به سیر و سلوکی معنوی می شود. موش که قادر به ادامه ی راه نیست به شهر خود باز می گردد. امّا راوی که زن همراه و همدلی از میان مردمان بومی یافته، همچنان مأموریتش را پی می گیرد. او به قبیله ای ابتدایی برخورد می کند و سازهای مورد نظرش را نزد آنان میابد. سپس باز هم پیش تر، یه به تعبیری به عقب تر، نزد آدم هایی می رود که هنوز آتش را کشف نکرده اند. او در آنجا در میان نغمه های جادوگری که اورادی را بر جسد مردی مارگزیده می خواند، نغمه هایی را می شنود که می تواند نخستین ملودی هایی باشد که انسان ساخته است. 

راوی سفر خود را تا سرزمینی گویی در چهارمین روز آفرینش (پیش از حضور انسان بر زمین) پی می گیرد و در بازگشت در دهکده ای ابتدایی و تازه تأسیس در همان حدود و در فاصله ی پنجاه و هشت قرن از زمان حال داستان(دهه ی پنجاه قرن بیستم)ساکن می شود. او که بهشت خود را یافته تصمیم می گیرد تا پایان عمر در آنجا باقی بماند. امّا زنجیره ای از اتفاقات سرنوشتی دیگر را برای او رقم می زند.

ردگم رمانی روشنفکرانه، چند فرهنگی، شاعرانه و پر از موسیقی با طرح و ساختاری مستحکم و نکات آموزشی ریز و درشت فراوان از جمله در صحنه سازی و نماد پردازی است که خواندن آن نیازمند توجه و تمرکزی در خور یک شاهکار ادبی مدرن است.  

                                                         اردیبهشت1395

 ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

مشخصات کتاب: رد گم، ترجمه ی ونداد جلیلی، نشر چشمه، چاپ اول: 1394.

* در مقابل برخی دیگر معتقدند چنین اتفاقاتی گرچه عجیب و نادر، اما واقعی اند، در حالی که در رئالیسم جادویی سخن از اتفاقاتی می رود که  در عالم واقع امکان وقوع ندارند.