مدادسیاه

مدادسیاه

استفاده از مطالب این وبلاگ با ذکر منبع آزاد است.
مدادسیاه

مدادسیاه

استفاده از مطالب این وبلاگ با ذکر منبع آزاد است.

ساما


ساما نخستین رمان ترجمه شده به فارسی است از نویسنده ی آرژانتینی  آنتونیو دی بندتو است.

داستان دارای سه بخش تقویمیِ 1790،1794و 1799و پنجاه فصل شماره دار پیوسته است. شخصیت اصلی و راوی داستان، ساما، مرد جوان اسپانیایی تباری زاده ی آمریکا و در خدمت دولت اسپانیاست. او که مردی متاهل است به دور از خانواده در سمت مشاور حقوقی فرماندار در آسانسیون، پایتخت کنونی پاراگوئه مشغول خدمت است.

همه ی امید ساما در تمام مدت پنج سال زمان داستان، دریافت ترفیع شغلی و انتقال به شهر سانتیاگو، پایتخت شیلی است؛ امیدی که بر آورده شدن آن گاه بسیار محتمل و گاه به کلی دور از دسترس می نماید. اما جالب است که خود او در هر حال هیچ کاری برای تحقق آرزویش نمی کند بلکه از قضا گاهی به عکس کاری می کند که می تواند آن را به تعویق بیندازد.

وضع به همین منوال است تا آن که در ابتدای فصل پایانی داستان او تصمیم می گیرد برای دریافت ترفیعش کاری صورت دهد و آن کار پیوستن داوطلبانه به گروهی است که به قصد یافتن و دستگیری خلاف کاری افسانه ای به اسم ویکونیا پورتو در جهت  عکس  سانتیاگو در جنوب، عازم  منطقه ای در شمال است.

ساما داستانی قوی با طرحی حساب شده و نقطه ی اوج یا بزنگاهی اگزیزتانسیالیستی است. از قضای روزگار در جمع نیروی اعزامی، ساما تنها کسی است که ویکونیا را دیده و می شناسد. او اما این راز را حتی زمانی که مجرم فراری را در موقعیتی غیر قابل باور و به سهولت قابل دستیابی میابد نزد خود نگاه می دارد تا ناچار در موقعیتی دشوار تصمیمی تعیین کننده بگیرد که می تواند به زندگی یا مرگ وی معنا ببخشد. 

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

مشخصات کتاب: ساما، آنتونیو دی بندتو، ترجمه ی میلاد زکریا، نشر مرکز.

حلبی آباد


حلبی آباد رمانی است از نویسنده ی مطرح و پرکار آرژانتینی معاصر، سزار آیرا.

شخصیت اصلی داستان مرد جوانی تنومند، ورزشکار و کودک صفت است به اسم ماکسی که کار مورد علاقه اش کمک داوطلبانه به فقرای کارتن جمع کن در انتقال بارشان به مقصد حلبی آبادی در حومه ی شهر بوئنوس آیرس است؛ محلی غریب با ساختاری ویژه و شبهایی ستاره باران از لامپهای روشن با برق دزدی که نویسنده در توصیف ویژگی های شهرسازی آن سنگ تمام گذاشته است.

ماکسی دچار شب کوری است و به قدری به خواب حساس است که از ساعتی به بعد در هر شرایطی خوابش می برد.

داستان شامل دو ماجرای مجزاست که در پایان در حلبی آباد با یکدیگر تلاقی می کنند. ماکسی عهده دار نقش اصلی در ماجرای نخست است و خواهر کوچکتر او، ونسا، شخصیت محوری ماجرای دوم است. دومین ماجرا قضیه ای پلیسی و مربوط به گونه ای مواد مخدر است که پلیس گمان می کند از طریق شبکه ای در حلبی آباد توزیع می شود. این ماجرا که با قتل دختری دانش آموز از هم مدرسه ای های ونسا در جایی پیش از زمان روایت آغاز شده، در پایان داستان به انتها می رسد.

حلبی آباد رمانی واقع گرایانه است که  در داستان سرایی) یا به قول خود نویسنده در مؤخره ی کتاب، قصه گویی9 اثری موفق است. از ویژگی های جالب داستان توصیفات سینمایی برخی از صحنه های آن مثل صحنه ی پیاده شدن خانم قاضی از اتوموبیل است که مترجم در همان مؤخره از جهاتی دیگر به آن توجه داده است.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

مشخصات کتاب: حلبی آباد، سزار آیرا، ترجمه ی وندادجلیلی، نشر چشمه.

لِی لِی

خولیو کورتاسار از معتبر ترین چهره های ادبیات آمریکای لاتین است و لی‌لی (یا لی‌لی بازی) یکی از مطرح ترین آثار اوست.

این رمان پیشرو و بی مانند داستانی اپیزودیک شامل 155 فصل کوتاه و بلند است که طولانی ترین آنها(فصل 28) بیش از چهل صفحه و کوتاه ترین شان(فصل های 138، 118 و...) کمتر از سه سطر است.  

 از جالب ترین ویژگی های لی‌لی این است که می تواند به شکل های مختلف خوانده شود. دو شیوه ای که خود کورتاسار پیشنهاد کرده عبارتند از: اول؛ خواندن 56 فصل نخست که حدود دو سوم کتاب را شامل می شود و نخوانده باقی گذاشتن بقیه ی فصل ها، و دوم؛ خواندن تمام کتاب نه به ترتیب شماره ی فصل ها بلکه به ترتیبی ویژه که مخلوطی بُر خورده است از 56 فصل نخست و 99 فصل دیگر که به نوعی مکمل 56 فصل نخست محسوب می شوند.

کتاب شامل تابلوی راهنمایی برای خواندن به روش دوم است که بر آن اساس باید داستان را ازفصل 73 شروع کرد و به این ترتیب خواند: .131- .... -4-84-3-116-2-1-73. ضمناً در پایان هر فصل شماره ی فصل پیشنهادی بعدی آمده است. جالب است که اگر به این تابلو توجه نکنیم و کتاب را به روش دوم و از فصل اول شروع کنیم، فصل 73 نخوانده باقی خواهد ماند و اگر بر اساس تابلو عمل کنیم، فصل 55 را نخواهیم خواند. چنان که آمد فصل پایانی در روش دوم، فصل 131 است. اما در کمال تعجب در پایان این فصل خواننده مجدداً به فصل 58 رجوع داده می شود که در انتهای آن معلوم می شود دوباره باید به فصل 131 بازگشت و به این ترتیب کتاب شبیه ماری می شود که دم خود را بلعیده است. در روش دوم بدون رجوع هر باره به تابلوی فصول امکان ردیابی آنچه پیشترخوانده ایم وجود ندارد.

شخصیت اصلی داستان که می توان او را شخصیت موازی کورتاسار محسوب نمود مرد جوان  روشنفکری آرژانتینی به اسم اوراسیو اولیویرا است. اشخاص محوری داستان شامل دوست دختر اولیویرا، ملقب به لاماگا، چند تن روشنفکر بوهمیایی عمدتاً مهاجر، دوست قدیمی اوراسیو، تراولر، همسر او، تالیا، و نویسنده ای مسن و سرشناس به اسم مورلی هستند. مورلی در حال نوشتن داستانی است که ساختار آن شبیه لی‌لی است و کورتاسار از خلال بحث های مربوط به آن، علت یا حکمت ساختار ویژه ی داستان خود را تشریح کرده است.

 فصل نخست به لحاظ زمانی و مکانی به دو بخش قابل تقسیم است: فصل های 1 تا 36 که در پاریس می گذرد و با ناپدید شدن لاماگا در پی مرگ فرزندش خاتمه میابد و فصل های 37 تا 56 که محل آن بوئنوس آیرس و زمان آن پس از رخدادهای بخش نخست است و با خودکشی ناموفق اوراسیو پایان می پذیرد.

روایت داستان در کلیت آن ترکیبی است از روایت دانای کل، و تک گویی درونی به شیوه ی معمول در جریان سیال ذهن، اما در جزئیات، ظرایفی دارد که پرداختن به آن فرصتی فراخ تر می طلبد. داستان شامل مطالب پراکنده ای از دیگر داستان ها، اطلاعیه ها، اخبار و مطالب گوناگون به نقل از جراید مختلف، قطعات شعر از خود نویسنده یا دیگران و ... است.

گفته شد که مورلی در حال نوشتن کتابی شبیه به لی‌لی است. او در جایی از داستان با یک ماشین تصادف می کند و در بیمارستان بستری می شود. مورلی در بیمارستان کار نوشتن را پی می گیرد و هنگامی که اوراسیو به ملاقات او می رود یادداشت ها و کلید آپارتمانش را به او می دهد و از او می خواهد یادداشت ها را به مجموعه ای که در منزلش با کمک نموداری از رنگ ها، شماره ها و حروف مختلف دسته بندی کرده اضافه کند و آنها را به نشانی ناشرش( که آثار آوانگارد را منتشر می کند) بفرستد. اوراسیو ابراز نگرانی می کند که نتواند یادداشت ها را درجای درست خود قرار بدهد و کتاب به ترتیبی غلط شود. مورلی در پاسخ می گوید این موضوع اهمیتی ندارد و در واقع هیچ ترتیب درستی برای کنار هم گذاشتن نوشته هایش وجود ندارد.

فصل 109 شامل دیدگاه های مورلی در مورد داستان نویسی مدرن (آوانگارد) و روش کار اوست. او معتقد است آگاهی ما از زندگی دیگران شامل اطلاعاتی پراکنده به شکل تعدادی عکس است و نه چیزی پیوسته مثل یک فیلم سینمایی. به نظر او نویسنده می بایستی داستانش از دیگران را همچون آلبوم عکس( یا همان پوشه های جداگانه) ارائه کند و به خواننده این امکان را بدهد تا در مشارکتی فعال، فواصل خالی بین عکس ها را چنان که خود می فهمد و مایل است پر کند و آن را به شکلی پیوسته مجسم سازد. بازی لی‌لی که در داستان به دفعات از آن یاد می شود عنصری کلیدی در فهم داستان و ساختار آن است.

ماریو بارگاس یوسا در مورد این رمان تأمل برانگیز و فراموش ناشدنی گفته است: «تأثیر لی‌لی بازی هنگام انتشار در 1963 در دنیای اسپانیایی زبان تأثیر انفجاری بود. این رمان بنیادهای اعتقاد و پیش داوری نویسندگان و خوانندگان را در باره ی هدف و وسیله ی هنر روایت به لرزه درآورد و مرزهای این نوع ادبی را به حدی گسترش داد که پیش از این تصور ناپذیر بود. با لی‌لی بازی آموختیم که نوشتن یکی از راه های شگفت انگیز تفریح کردن است، و کشف رازهای جهان و زبان با خوش گذراندن امکان دارد.»*

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

مشخصات کتاب: لی لی، خولیو کورتاسار، ترجمه ی کیومرث پارسای، نشر علم.

* موج آفرینی، ترجمه ی مهدی غبرائی، نشر مرکز، چاپ اول.  

قلمرو این عالم

موفقترین شورش بردگان در تاریخ، انقلاب هائیتی است؛ انقلابی که به رهبری برده ای سیاهپوست در سال های نخست پس از پیروزی انقلاب کبیر فرانسه(1791) در بخش تحت استعمار آن کشور در جزیره ی هیسپانیولا آغاز شد و با پیروزی قطعی در سال تاج گذاری ناپلئون بناپارت(1804) به تأسیس نخستین کشور مستقل در آمریکای لاتین و حوزه ی کارائیب انجامید.

آلخو کارپانتیه در قلمرو این عالم به ماجرای شکل گیری و پیروزی آن انقلاب تا برآمدن و بر آمدن و برافتادن پادشاهی آنری کریستوف، از رهبران آن و دومین رئیس حکومت هائیتی مستقل پرداخته است.

شخصیت اصلی داستان مرد برده ای سیاهپوست به اسم تی نوئل و مدت زمان آن، حدفاصل سال های جوانی تا پیری و مرگ تی نوئل است. کتاب به رغم حجم کم آن شامل چهار بخش با شماره است که هرکدام به چند فصل با نام تقسیم شده است.

شخصیت محوری در بخش اول ماکاندال است که از چهره های ملی هائیتی است. او که برده ای با یک دست است، آغاز گر مبارزه با اربابان سفید پوست از طریق مسموم کردن آنها با سم انواع قارچ ها و دیگر گیاهان سمی است. تی نوئل از مریدان مخلص ماکاندال است. ماکاندال به دلیل اقداماتش دستگیر و سوزانده می شود اما سیاهان هواخواه او بر این باورند که او نمرده بلکه تغییر ماهیت داده تا باز در شکلی دیگر و در زمانی دیگر قیام خود را تجدید کند.

در بخش دوم آتش انقلاب با قیام بردگان علیه اربابان سفید پوست و کشتار آنان شعله ور می شود. پس از سرکوبی موج اول انقلاب، تی نوئل از کوبا سر در می آورد. یکی از اشخاص محوری این بخش پولین، خواهر ناپلئون بناپارت است.

در سومین بخش، تی نوئل که برده ای آزاد است در سن پیری به هائیتی باز می گردد که اکنون تحت سلطه ی آنری کریستوف است. او به مجرد بازگشت به اسارت ارتش تشکیل شده از بردگان سابق کشورش در می آید و در بنای قلعه ی موسوم به شبکلاه اسقف که اکنون ساختمان ناتمام آن یکی از جاذبه های توریستی هائیتی است به کار گمارده می شود. این بخش با شورش مردم هائیتی برعلیه کریستوف و پایان کار او به انتها می رسد.

در بخش چهارم و پایانی تی نوئل که اکنون پیرمردی سالخورده است به محل ملک ارباب سابق خود باز می گردد تا در میان ویرانه های آن سرپناهی بیابد و پایان عمرش را به انتظار بنشیند. 

از ویژگی های جالب کتاب پیشگفتاری روشنگر و تأمل برانگیز به قلم نویسنده است که در آن او به ذکر دلایل جداشدنش از سوررئالیستها پرداخته است. به طور اجمال کارپانتیه معتقد است امر شگفت انگیز که سوررئالیستها در پی آنند، به چیزی قراردادی تبدیل شده است که  برخورد تصادفی چتر و چرخ خیاطی بر روی تخت جراحی* آغاز شد و به « قاشق هایی از پوست قاقم، حلزون ها در تاکسی بارانی،  سر شیر بر لگن خاصره ی یک بیوه زن » انجامید. او معتقد است تمایل شدید پیروان این مکتب به برانگیختن شگفتی به هر زور و زحمت، آنان را به دیوان سالارانی تبدیل کرده که سعی می کنند با استفاده از  فرمول هایی شناخته شده و تکراری شگفتی بیافرینند. در مقابل او عنوان می کند که آمریکای لاتین به دلیل ویژگی های قومی، فرهنگی، تاریخی و جغرافیایی آن، منبعی بسیار غنی از امور یا واقعیات شگفت انگیز است و با طرح این موضوع گام نخست را در مسیری بر می دارد که به رئالیسم جادویی منتهی می شود.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

مشخصات کتاب: قلمرو این عالم، آلخو کارپانتیه، ترجمه ی کاوه میر عباسی، کتاب نشر نیکا.

* جمله ای از یکی از اشعار ایزیدور دوکاس که سورئالیست ها او را پدر معنوی خود  می دانند.

2666


2666 نام رمان متفاوت ِعظیم ، حجیم و برجسته ای از روبرتو بولانیو است.

کتاب شامل پنج فصل است که هر کدام  به لحاظ حجم زیاد و ارتباط و اتصال ضعیف با دیگر فصل ها می تواند کتابی مستقل محسوب شود*. راوی تمام فصل ها دانای کل، زمان روایت اوایل قرن حاضر و زمان داستان حدفاصل جنگ اول جهانی تا زمان روایت است.

عنوان فصل نخست، فصلی در باره منتقدان است. این بخش به روابط سه استاد دانشگاه و منتقد مردِ ایتالیایی، فرانسوی و اسپانیایی  و زن جوان انگلیسی همکار آنها می پردازد که ویژگی مشترک و سبب ارتباط شان با یکدیگر، تخصص شان در ادبیات آلمان و مقالاتشان در مورد نویسنده ای آلمانی است با اسم عجیب بنو ون(فن) آرچیمبولدی. آنها در همایش هایی که با موضوع ادبیات آلمان در شهر های مختلف اروپا برگزار می شود شرکت و در آنجا با یکدیگر ملاقات می کنند.

آرچیمبولدی نویسنده ای مرموز و منزوی است که در انظار ظاهر نمی شود و کسی از گذشته ی او چیزی نمی داند. در تمام سال هایی که آثار پر شمار او یکی پس از دیگری منتشر شده اند نه با کسی مصاحبه ای داشته و نه عکسی از او در جایی چاپ شده است .

چهار منتقد در تلاشند تا به هر طریق ممکن آرچیمبولدی را بیابند یا حداقل از گذشته ی او سر در بیاورند. آنها به موسسه ی ناشر آثارش مراجعه می کنند و آنجا به مقاله ای در نقد اولین رمان او برخورد می کنند که شخصیت نویسنده را چنین ارزیابی کرده است:

هوش: متوسط ؛ شخصیت: مصروع ؛ دانش: سطحی؛ توانایی داستان گویی: بی نظم؛ سبک نگارش: بی نظم؛ زبان آلمانی؛ بی نظم.

آنها در پایان ملاقات با خانم مدیر مؤسسه ـ که از اشخاص محوری فصل پایانی نیز هست ـ از او در مورد مشخصات ظاهری آرچیمبولدی می پرسند و او در پاسخ می گوید: «خیلی قد بلند، مردی با قامتی واقعاً درشت.»

منتقدان رد آرچیمبولدی را در مکزیک می گیرند. آنها به جز مورینیِ ایتالیایی که به دلیل مشکلات جسمی ناگزیر از استفاده از صندلی چرخدار است، عازم مکزیک می شوند. منبع خبر، آنها را به هتلی که مدعی است آرچیمبولدی یک شب در آنجا اقامت داشته می برد و در کامپیوتر هتل اسمی دیگر را به آنها نشان می دهد که گویا او خود را به آن اسم معرفی کرده و در فصل پایانی ارتباطش با آرچیمبولدی روشن می شود.

منتقدان در ادمه ی مسیر سر از شهر سانتا ترسا در می آورند. سانتا ترسا اسمی است که بولانیو برای شهر سیوداد خوارس در شمال مکزیک و مجاورت ایالات متحده آمریکا برگزیده که به جهت قتل های زنجیره ای بیش از سیصد زن در حد فاصل سال های 1993 تا 2003 نامش سر زبان ها افتاد و در واقع حلقه ی اتصال فصل های داستان به یکدیگر است.

فصل دوم، فصلی در باره ی آمالفیتانو است. آمالفیتانو که در فصل قبل حضوری کمرنگ و حاشیه ای داشته، استاد دانشگاهی اهل اسپانیایا است که چند سالی است به اتفاق دختر جوان خود در سانتا ترسا اقامت دارد. او آدمی با عقاید و رفتاری عجیب است که گاه و بی گاه دچار توهم شنیداری می شود.

اسم فصل سوم، فصلی در باره ی فیت است. فیت مرد جوان خبرنگار سیاه پوستی است که به عنوان فرد جایگزین خبرنگار ورزشی که به تازگی در گذشته، برای پوشش مسابقه ی بوکس بین دو بوکسر آمریکایی و مکزیکی عازم سانتا ترسا می شود. او در انجا در اتفاقی عجیب در مسیر دختر آمالفیتانو، روسا، قرا می گیرد و درگیر ماجرایی ترسناک می شود. آمالفیتانو که نگران است روسا به یکی از قربانیان قتل های زنجیره ای سانتاترسا تبدیل شود از فیت می خواهد تا او را به آمریکا فراری دهد. در پایان این فصل فیت به اتفاق یک خبرنگار زن در زندان به  ملاقات مردی می رود که متهم اصلی قتل های زنجیره ای است؛ مرد جوانی بسیار قدبلند! آلمانی الاصل! و تبعه ی آمریکا.

فصلی در باره ی جنایت، چهارمین و طولانی ترین فصل داستان است. این بخش یک سره و به شکلی عجیب و غیر قابل تصور برای یک رمان، به قتل های زنجیره ای سانتا ترسا اختصاص دارد و در آن در بیش از سیصد و پنجاه صفحه به تفصیل و باذکر جزئیات در مورد دهها قتل، قربانیان و شیوه ی کشته شدن هریک صحبت می شود. پلیس سانتا ترسا در اوایل شروع قتل ها مرد متهم پایان فصل قبل را به عنوان قاتل زنجیره ای دستگیر و زندانی کرده است، با این وجود کشتار ها همچنان ادامه پیدا کرده است.

فصل آخر، فصلی در باره ی آرچیمبولدی است. این فصل چنان که از اسم آن پیداست فصل گره گشایی از زندگی آرچیمبولدی و تکمیل برخی از پازل های بخش های قبل است. این بخش با معرفی زنی یک چشم و مردی یک پا شروع می شود که پدر و مادر هانس رایتر اند که بعدها نام مستعار آرچیمبولدی را برای خود برمی گزیند.

هانس متولد 1920 در آلمان است. او که هنگام تولد بیشتر شبیه جلبک دریایی است تا نوزاد آدمی زاد، از کودکی عاشق تماشای دنیای زیر آب است؛ خواه آب لگن شتشو باشد یا دریا ی خروشان. هانس که پسری کم سواد و گوشه گیر است در جنگ دوم جهانی به جبهه ی روسیه اعزام می شود و در آنجا و در اثنای عقب نشینی نیروهای خودی سر از خانه ی متروکه ی خانواده ای یهودی  در می آورد و حسب اتفاق دفترچه ی یادداشت های مردی به نام آنسکی را پیدا می کند. داستان سپس پاساژی نسبتا طولانی دارد به زندگی آنسکی در سال های پیش و پس از انقلاب اکتبر روسیه و از آنجا به شرح حال یکی از چهره های برجسته ی ادبی شوروی  به اسم ایوانوف و ارتباط او با آنسکی. خواندن شرح حال آنسکی به نقطه ی عطف زندگی هانس تبدیل می شود. او پس از خاتمه جنگ که به فاصله ای اندک پس از آن اتفاق می افتد به داستان نویسی رو می آورد و اسم مستعار آرچیمبولدی را برای خود بر می گزیند. هانس رایتر در پایان این فصل که پایان کتاب هم هست عازم مکزیک و سانتا ترسا می شود که در اوایل فصل نخست، منتقدینِ آثارش رد او را در آنجا پیدا کرده بودند.

کثرت شخصیت های خیالی و واقعی، وسعت کم نظیر جغرافیایی و فرهنگی، تنوع موضوعات تاریخی، بازی های حساب شده با زمان، و زبان و لحن تغییر یابنده به تناسب موضوع  در این رمان استثنایی، نشان دهنده ی وسعت معلومات، غنای تجربه، و توانایی فوق العاده ی داستان سرایی بولانیوست که به حق به عنوان یکی از پیشگامان موج نو ادبیات آمریکایی لاتین شناخته می شود.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

* بولانیو وصیت کرده بود این اثر به عنوان پنج کتاب مستقل و با فواصل زمانی یک ساله به چاپ برسد.

مشخصات کتاب: 2666، روبرتو بولانیو، ترجمه ی محمد جوادی، چاپ کتاب سرای تندیس.