برگ های مرده نخستین رمان نویسنده و روزنامه نگار مکزیکی باربارا جیکوبس داستان ساده، سرراست و صمیمانه ای است در مورد پدر یک خانواده ی پر جمعیت لبنانی تبار آمریکایی به روایت یکی از دختران او که به نمایندگی از همه ی فرزندان( و گاه تنها دختران) از ضمیر «ما» استفاده می کند.
برگ های مرده در قرن بیستم می گذرد و با ریتمی تند سنین کودکی تا پیری پدر را در بر می گیرد. او در نوجوانی با خواندن کتاب های برنارد شاو تحت تأثیر عقاید سوسیالیستی قرار می گیرد و تا پایان عمر ایدآلیستی چپ گرا باقی می ماند. او بیش از هرچیز عاشق کتاب و کتاب خوانی است. هر وقت پولی به دستش می رسد کتاب می خرد و هر زمان که ناگزیر به تغییر خانه می شود تنها چیزی که به همراه می برد کتاب هایش است.
پدر در دهه ی سی پس از پیوستن به یک نشریه چپ آمریکایی به عنوان خبر نگارعازم شوروی می شود و مدتی در مسکو زندگی می کند. آنجا او به تأتر و سینما می رود و در باره ی چیزهایی که می بیند و می خواند برای روزنامه ها و مجلات مطلب می نویسد. از جمله چیزهایی که در مورد ش می نویسد شطرنج است و این در حالی است که کمترین اطلاعاتی از قواعد این بازی ندارد. با سخت شدن شرایط زندگی در شوروی در۱۹۳۶ به اسپانیا می رود و در جبهه ی جمهوری مشغول خدمت می شود. پس از حتمی شدن پیروزی فاشیست ها در اسپانیا، ناگزیر به باز گشت به آمریکا می شود. در آمریکا با ورود کشورش به جنگ دوم جهانی عازم خدمت نظام می شود، همزمان با همسرش نامزد می شود و کمی بعد با بر ملا شدن سوابق مشعشع اش در شوروی و اسپانیا به عنوان عنصری نامطلوب و خطرناک ناگزیر از ترک آمریکا و اقامت در مکزیک می گردد.
ورود به مکزیک نقطه عطفی در زندگی اوست. در مکزیک وی بیش و پیش از هر چیز پدر یک خانواده است. پدری که فرزندانش به اندازه ی مادرشان دوستش دارند، گرچه کمتر از او می شناسندش. اواکنون مردی است که هتلی را با شعار«خانه ی دور از خانه» اداره می کند، دوستان اندکی دارد و اکثر اوقات در حال کتاب خواندن است. او دوست ندارد سینما برود چون فکر می کند تنها فیلمی که ارزش دیدن دارد سی یرا مادره است، و وقتی که بچه ها را سینما می برد با وجودی که پول بلیط خودش را هم می دهد در راهرو می ماند و کتاب می خواند و همین تعریف آخر است که راوی با تکرار آن داستان را در سنین پیری پدرش در فضایی بسیار احساسی به اتمام می رساند.
برگ های مرده را نازنین میرصادقی مستقیمأ از اسپانیایی به فارسی برگردانده و انتشارات نیلوفر به چاپ رسانده است.
شب هنگام در شیلی اثر روبرتو بولانیو داستان مردی خیال پرداز و سودایی است که در حال مرگ، در موقعیتی که بی شباهت به موفعیت شخصیت اصلی داستان معروف بکت، مالون می میرد نیست، برای دفاع از خود در برابر اتهاماتی که موجودی خیالی ملقب به طفل فرتوت به او وارد نموده، زندگی خود را روایت می کند. نام مرد که کشیش، منقد ادبی و شاعری شیلیایی است سباستیان یوروتیا لاکروآ است و کتاب تماماً تک گویی اوست.
زمان داستان سالهای ده ی سی تا نود میلادی و به لحاظ سیاسی در بر گیرنده ی سالهای حکومت سالوادور آلنده تا دوران پس از کناره گیری پینوشه از قدرت است.
شب هنگام در شیلی اثری کم حجم، یک تکه و بدون هرگونه بخش بندی ـ از جمله بدون استفاده از پاراگراف ـ است. کتاب شامل چندین داستان جزئی است که در یکی از جالب ترین آن ها کشیش ها در همه جای اروپا برای حفاظت از کلیساهای قدیمی در برابر آسیب فضله ی کبوترها از پرندگان شکاری استفاده می کنند و در عجیب ترین شان یوروتیای کشیش که در دوره ی حاکمیت آلنده فعالیت های ادبی خود را متوقف کرده و به مطالعه ی کلاسیک های یونان رو آورده، پس از کودتا به پینوشه و معاونان او درس مارکسیسم می دهد.
از جمله نکات جالب شب هنگام در شیلی روش نگارش گفتگوها ی آن است که نشان از اصرار بولانیو برای جلوگیری از تکه تکه شدن متن دارد: « و فیر ول گفت: پس او هم مثل یک نویسنده ی معمولی کار را خراب کرده بود؟ و من: اما او از پینتوریچو حمایت کرد. و فیرول: و او دیگر چه تحفه ای بود؟ و من: یک نقاش. و فیرول: تا اینجایش را حدس زدم، اما کی بود؟ و من: کسی که دیوارهای کلیسای جامع سینا را نقاشی کرد....»۵۷
شب هنگام در شیلی را فریده ی شبانفر به فارسی برگردانده و انتشارات مروارید در زمستان گذشته چاپ و منتشر کرده است.
رویای سلت که رمان ماقبل آخر ماریو بارگاس یوساست، داستانی زندگی نامهای، و به تعبیری تاریخی، و نسبتاً حجیم با شیوهی روایتی ساده است که بر اساس زندگی دیپلماتی انگلیسی ـ ایرلندی (و بعدها ملی گرایی ایرلندی) به نام سر راجر کیسمنت و از نگاه او نوشته شده است.
رویای سلت پانزده فصل با شماره و یک مؤخره دارد و شامل سه بخش به اسامی کنگو، آمازون و ایرلند است. مدخل کتاب جملهای از مقالهی "نشانههای پروتئوس" اثر مقاله نویس پاراگوئه ای خوسه انریکه رودو* است: «هر کدام از ما نه یک فرد بلکه، متوالیاً، افراد متعددی است. و این شخصیتهای متوالی، که از دل یکدیگر بیرون میآیند، معمولاً بین خودشان غریبترین و حیرت انگیزترین تضادها را آشکار میسازند.»
یوسا نوبل ادبیات را درسال۲۰۱۰، همان سال انتشار نخست رویای سلت، دریافت کرده است. در بیانیهی آکادمی سوئد «ترسیم ساختارهای قدرت و تصویرسازی تاًثیرگذار از مقاومت، عصیان و ناکامیهای فردی» دلیل اعطای جایزه به اوعنوان شده است. یوسا در رویای سلت عیناً همان کاری را انجام داده که در بیانیه نوبل آمده است. او در این داستان جذاب و خوشخوان، ضمن نشان دادن ساختار حاکمیتهای استعماری بلژیک و انگلستان در کنگو و ایرلند، و همچنین تشریح ساختار قدرت کمپانیهای استثمارگر کائوچو در آفریقا و آمریکای لاتین، عصیان، مقاومت، پیروزی و شکستهای راجر کیسمنت و همفکران و همراهان او در مبارزه با استعمار و استثمار را به شکلی بسیار تأ ثیر گذار به تصویر کشیده است.
زمان داستان حد فاصل تولد کیسمنت در۱۸۶۴ تا فرجام کار وی در نیمهی جنگ اول جهانی(۱۹۱۶) است. در شروع داستان، او که به اتهام خیانت به بریتانیا محاکمه و محکوم شده، در زندانی در انگلستان منتظر اعلام نظر در خصوص درخواست بخششی است که تسلیم دولت کرده است. فصلهای کتاب یک در میان، فصل های فرد در درون زندان، و فصل های زوج در بیرون می گذرند. در فصل دوم زمان روایت تا تولد کیسمنت عقب میرود. در پایان این فصل که طرحی سریع و شتابان دارد، کیسمنتِ بیست ساله که از دورهی نوجوانی شیفتهی سفرهای اکتشافی به سرزمینهای ناشناخته است، انگلستان را به مقصد آفریقا ترک میکند تا «از طریق تجارت، مسیحیت و نهادهای اجتماعی و سیاسی غرب، آفریقاییها را از عقب ماندگی، بیماری و نادانی برهاند.»۳۸
کیسمنت در دورهی اقامت در آفریقا ، در فضایی که بی شباهت به فضای "دل تاریکی" جوزف کنراد نیست**، اندک اندک درمییابد نیات اروپاییها از حضور در آفریقا آنقدرها که انتظارش را داشته و تبلیغات رسمی میگوید، خیرخواهانه و انساندوستانه نیست. نقشی که او در افشای جنایات دم و دستگاه استخراج کائوچو در کنگوی تحت استعمار بلژیک ایفا میکند از وی چهرهای مشهور و بینالمللی میسازد. کیسمنت در ادامهی ایفای این نقش به آمریکای لاتین میرود و در اعماق جنگلهای آمازون با مشاهدهی وضعیت اسفناک و بشدت غیر انسانی که سوداگران کائوچو به مردمان بومی تحمیل کردهاند، به این نتیجه میرسد که ایرلندیها، که او خود یکی از آنهاست، چندان تفاوتی با بومیان فلک زدهی آمازونی ندارند:« ما ایرلندیها مثل «هوئیتوتوها»، «بوراها»، «آندوکهها» و «موئینانهای» «پوتومایو» هستیم. استعمارزده و استثمار شدهایم و محکومیم که همیشه در این وضعیت بمانیم اگر برای کسب آزادی همچنان چشم امیدمان به قوانین، نهادها و دولت بریتانیا باشد. هرگز آزادی را به ما نمیبخشند. چرا باید امپراتوریای که ما را مستعمره کرده چنین کاری بکند. اگر تحت فشاری مقاومت ناپذیر وادار به این اقدام نشود؟ این فشار جز زور اسلحه نمیتواند باشد.»۲۵۲
در بازگشت از آمریکای لاتین، کیسمنت با وجود آن که هنوز دیپلماتی انگلیسی است، بدل به ملیگرایی تمام عیار میشود که جز به استقلال ایرلند نمیاندیشد. او کمی بعد در موقعیت یکی از رهبران مبارزات استقلال طلبانهی ایرلند قرار میگیرد و ...
یوسا برای نوشتن رویای سلت به کنگو و آمازون سفر کرده و منابع فراوانی را مورد کنکاش و مطالعه قرارداده است. ازجملهی منابعی که او از آن استفاده نموده، یادداشتهای روزانهی کیسمنت است که به دفترچههای خاطرات سیاه شهرت یافته است. افشای محتویات بسیار خصوصی این یادداشتها که در دوران حبس او صورت گرفت، از آن زمان تاکنون بر شهرت وی به عنوان مبارزی آزادی خواه سایه افکنده و قضاوتهای متضادی را در بارهی شخصیت او بر انگیخته است.
یوسا معتقد است« قهرمان نمونهی نوعی و مظهر انتزاعی کمال و فضایل نیست بلکه موجودی بشری است، آمیزهی تناقضها و تضادها، ضعف وعظمت، زیرا یک انسان همان طور که خوسه انریکه رودو نوشت،" انسانهای متعدد است". به عبارت دیگر فرشتگان و شیاطین در سرشتش به گونهای تفکیک ناپذیر با هم مخلوط میشوند.»۴۵۹
رویای سلت را کاوه میرعباسی به فارسی برگردانده و انتشارات صبح صادق چاپ و منتشر کرده است.
______________________________
* شهرت خوسه انریکه رودو به دلیل مقالات اوست. اصطلاح "مقاله نویس" در فارسی کمتر استفاده می شود و به جای آن نویسنده یا روزنامه نگار گفته می شود که هیچ کدام معادل دقیق مقاله نویس نیستند. خوسه انریکه رودو از مشهورترین مفاله نویسان مدرن آمریکای لاتین است. او مقاله را به عنوان گونه ای ادبی به کار گرفته است.
**در رویای سلت به دفعات از جوزف کنراد یاد شده است.
روبرتو بولانیو شاعر و نویسنده ی ناراضی و جنجالی اهل شیلی رمان عجیبی دارد به اسم ادبیات نازی در آمریکا(۱۹۹۶). این داستان که فرم دایرة المعارفی دارد به زندگی و شرح عقاید و آثار بیش از بیست آدم خیالی از اهالی ادبیات در قاره ی آمریکا (و عمدتأ آمریکای جنوبی) می پردازد که همگی دارای گرایشات راست افراطی اند. آدم های این داستان در دوازده گروه دسته بندی شده اند و آخرین آنها ستوان رامیرز هوفمان است.
بولانیو شخصیت رامیرز هوفمان که در ادبیات نازی در آمریکا کمتر از بیست صفحه به او اختصاص داده بود را با تغییر نام، به عنوان شخصیت اصلی اثر بعدی اش ستاره دوردست به کار گرفته است. ستاره ی دوردست در زمان حکومت سالوادور آلنده شروع می شود. نام رامیرز هوفمن در شروع داستان روییز ـ تاگل است. او پای ثابت کارگاه شعری است که اعضای آن اکثرأ چهره های دانشگاهی با تمایلات چپ اند و راوی داستان نیز یکی از آنهاست. رویای روییزـ تاگل ایجاد انقلابی اساسی در شعر شیلی است. از ویژگی های بارز او این است که خانم ها از جمله خواهران دوقلوی گارمندیا که راوی و دوست او بیبیانو به آنها علاقه مند هستند را به خود جذب می کند.
با کودتای پینوشه و تغییر صحنه سیاسی در شیلی، فضای داستان که پیش از کودتا روشنفکرانه و تا حدودی عاشقانه بود به فضایی پلیسی، خشن و گاه ترسناک تغییر می کند؛ کارگاه شعر از هم می پاشد و اعضای آن، برخی از جمله راوی دستگیر می شوند و برخی دیگرهمچون خواهران گارمندیا به تبعید خود خواسته می روند. پس از کودتا روییز ـ تاگلِ شاعر در فرایندی که تا پایان داستان مبهم باقی می ماند به کارلوس ویدرِ افسرِ خلبان نیروی هوایی تغییر ماهیت می دهد. آن چه روییزـ تاگل را به همزاد او کارلوس ویدر مربوط می کند سرنوشت تکان دهنده ی خواهران گارمندیا در پایان فصل اول است. در آغاز فصل دوم راوی در یک ورزشگاه در بازداشت است و شخصی که بعدأ معلوم می شود همان کارلوس ویدر است در یک نمایش آکروباتیک هوایی شعری را در آسمان می نویسد.
ستاره ی دوردست داستانی شبه پلیسی و گاه نفس گیر با یک خط داستانی اصلی و چندین داستان فرعیِ گاه بی ارتباط با داستان اصلی و نوعآ جالب توجه است که از نظر فضا سازی، کشش و ریتم اثری در خور توجه است اما در طرح و شخصیت پردازی چندان قوی و قانع کننده نیست.
ستاره ی دوردست فرصت مغتنمی برای آشنایی با چهره ی ادبی مدعی و مرموزی است که نویسنده ی سرشناس هموطنش ایزابل آلنده خطاب به وی گفته است: «حتی مرگ هم نمی تواند از تو تصویر خوبی به جا بگذارد. تو همیشه آدم نامطلوبی باقی خواهی ماند. همین و بس.»*
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
مشخصات کتاب: ستاره ی دور دست، روبرتو بولانیو، ترجمه ی پویا رفویی، نشر بخشایش ۱۳۹۰.
* همشهری کتاب، شماره شصت و هفت.
مثل آب برای شکلات داستان جذاب و خوشخوانی است از نویسنده مکزیکی، لورا اسکوئیول.
داستان دوازده فصل به اسامی ماههای سال دارد و با ژانویه شروع می شود. هر فصل ، به جز فصل ششم که مربوط به ماه ژوئن است، علاوه بر اسم یک ماه، به اسم یک غذای مکزیکی نام گذاری شده است. در ماه ششم به جای غذا، طرز درست کردن کبریت آموزش داده می شود. فصل ها با مواد لازم برای درست کردن غذای مربوطه و طرز پخت آن شروع و با اعلام غذای ماه بعد تمام می شوند. غذاها به ماجراهای هر فصل مرتبط اند و دستور پخت آنها در طول فصل و به تدریج تکمیل می شود.
شخصیت اصلی داستان دختری به اسم تیتا و راوی آن نوه ی خواهر تیتا (و در واقع دانای کل) است. تیتا به اتفاق مادر بیوه و مقتدرش النا، دو خواهر بزرگترش گرترودیس و روسورا، یک آشپز به اسم ناچا و چند مستخدم در یک مزرعه زندگی می کند. او پیش از وقت مقرر در میان بو و برنگ غذا و عطر ادویه جات روی میز آشپزخانه به دنیا آمده است. تیتا در طفولیت به جای شیر مادر با حریره و سایر فراورده های آشپزخانه ای دست پخت ناچا تغذیه شده و بیشتر اوقات عمرش را در آشپزخانه گذرانده است. او بنا به دلایل گفته شده اساساَ موجودی آشپزخانه ای است.
در اوایل داستان پسری به اسم پدرو به تیتا که در سنین نوجوانی است دل می بندد و از او خواستگاری می کند. مادر تیتا که بنا بر یک سنت قدیمی مکزیکی دختر کوچکش را برای روز پیری خود ذخیره کرده است، دختر بزرگترش روسورا را برای ازدواج به پدرو پیشنهاد می کند. پدرو پیشنهاد را می پذیرد و با روسورا ازدواج می کند، تنها به این منظور که بتواند به تیتا نزدیک شود؛ و همین اتفاق است که نیروی محرکه ی داستان را تا آخرین کلمات آن تامین می کند.
مترجم اثر مریم بیات برای پشت جلد کتاب جملات تحسین آمیزی را از نشریات آمریکایی بر گزیده است که من استثنااً با بیشتر آنها موافقم، و از همه بیشتر با بخش اول نوشته ی نقل شده از بوستون کلوب: « مثل آب برای شکلات به طرزی فریبنده ساده و به طرز ساده ای اعجاب انگیز است، داستانی از عشق، احساس، جنگ ... و غبار روبی از آن بخش از تاریخ مکزیک است که به زنان تعلق دارد.»
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
مشخصات کتاب:مثل آب برای شکلات، لورا اسکوئیول، ترجمه ی مریم بیات، انتشارات روشنگران.
پی نوشت: مثل آب برای شکلات نخستین رمان لورا اسکئیول است. این داستان در لیست هزا و یک کتابی که باید پیش از مردن خواند حضور دارد و بر اساس آن فیلمی سینمایی ساخته شده است.