مدادسیاه

مدادسیاه

استفاده از مطالب این وبلاگ با ذکر منبع آزاد است.
مدادسیاه

مدادسیاه

استفاده از مطالب این وبلاگ با ذکر منبع آزاد است.

باتلاق شنی

 


باتلاق شنی اثری شبه خود زندگی نامه ای است از نلا لارسن که درون مایه ی اصلی آن  تلاش یک زن سیاهپوست دورگه برای شناخت و تثبیت هویت خویش در جهانی است که گویی با مرزی غیر قابل عبور به دو بخش سیاه و سفید تقسیم شده است.

زمان داستان دهه ی دوم قرن بیستم و پیش در آمد آن شعری از لنگستون هیوز است که  وصف حال شخصیت اصلی آن، هلگاکرین است؛ با این تفاوت که او فرزند مادری سفید پوست و پدری سیاه پوست است:

« پدرم در خانه ی بزرگ و زیبایی مرد.

مادرم در کلبه ای محقر.

نمی دانم که من کجا خواهم مرد. من که نه سفیدم نه سیاه؟»

هلگا که دختر جوانی یتیم و زاده ی زاغه ای در شیکا گو از مادری دانمارکی است، در شروع داستان معلم مدرسه ای شبانه روزی به اسم ناکسس است که تلاش می شود تا بهترین مدرسه ی سیاه پوستان آمریکا شناخته شود. از دید بیرونی موقعیت هلگا از نظر اجتماعی و اقتصادی مناسب است و آینده ی او روشن به نظر می رسد؛ به خصوص که به طور غیر رسمی نامزد یکی از خوشخوترین و خوش تیپ ترین معلمان همکار خود است. امّا نظرخود او چیز دیگری است.

نقطه ی تحول پیرنگ داستان از وضعیت تعادل اولیه به تحریک و سپس بحران، سخنرانی کشیش سفید پوستی است که ضمن بر شمردن امتیازات مدرسه ی ناکسس، به دانش آموزان همگی سیاهپوست آنجا توصیه می کند که به رغم پیشرفت های به زعم او سریعی که داشته اند، جایگاه و اندازه ی خود را بشناسند و دچار غرور برابری پنداری با سفیدها نشوند.

هلگا اساساً آدمی ناراضی است پس از این سخنرانی، تصمیم به ترک مدرسه و نامزد خود در میانه ی سال تحصیلی می گیرد بدون آن که بداند از آن پس و بدون در دست داشتن رضایت نامه از محل کار خود، چه خواهد کرد.

دست تقدیر هلگا را به نیویورک و هارلم می رساند که کانون سیاهپوستان مترقی آمریکاست. او امّا پس از جا افتادن در نیویورک و پیدا کردن کار و سرپناهی مناسب، سرخورده از تعصبات نژادی خاص سیاهپوستان، به فراری دوباره دست می زند آن هم به زادگاه کاملاً سفید پوست مادرش دانمارک. هلگا در دانمارک مثل ستاره ای زیبا و استثنایی می درخشد و توجه ها را به خود جلب امّا نمی تواند از یاد ببرد که جذابیتش ناشی از تفاوت رنگ سیاهش در قیاس با جامعه ی زیادی سفید میزبان اوست. او با چنین احساسی و در آستانه ی ورود به زندگی خانوادگی امن و مرفه، بار دیگر می گریزد تا سرنوشت غیر قابل تصور و به شدت تراژیک نهایی خود را رقم بزند.

باتلاق شنی در دوران خاصی از حیات اجتماعی و فرهنگی  سیاهپوستان آمریکا نوشته شده است؛ دوره ای که از آن با عناوینی مثل دوره ی طلایی یا رنسانس هارلم یاد می شود و لنگستون هیوز در ادبیات ، لویی آرمسترانگ در موسیقی و آرون داگلاس در نقاشی از چهره های شاخص آنند.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

مشخصات کتاب: باتلاق شنی، نلا لارسن، ترجمه ی مزدک بلوری، نشر نی.

به رنگ ارغوان


به رنگ ارغوان نخستین رمان ترجمه شده به فارسی از نویسنده، شاعر و فعال سیاسی معاصر آمریکایی آلیس واکر است.

شخصیت اصلی داستان زن سیاهپوست کم سوادی است به اسم سیلی. به رنگ ارغوان اثری تماماً نامه نگارانه است و بخش عمده ی آن شامل نامه های پر از غلط های املایی سیلی است که جالب ترین ویژگی روایی داستان است. مخاطب بیشتر نامه های سیلی خدا است. بقیه ی نامه ها از سیلی به خواهر کوچکترش، نتی و از نتی به اوست.

مدت زمان داستان حدود چهل سال در نیمه ی اول قرن بیستم است و اشخاص اصلی و محوری آن همگی سیاه پوست اند. در شروع داستان سیلی دختر جوانی بسیار زشت روست که پس از دو بار وضع حمل ناخواسته به ازدواج مردی در می آید که همسرش با مردی دیگر گریخته و او را با چند فرزند به حال خود رها کرده است. مرد که سیلی در نامه هایش به جای اسم او خط فاصله می گذارد، در اصل خواستگار نتی است که به عکس سیلی دختری زیبا و باهوش است، امّا پدر، که درست تر است از او به عنوان مرد خانواده یاد شود، به این بهانه که نتی خیلی بچه و بی تجربه است، به جای او سیلی را پیشنهاد می کند. سیلی که خود نیز سن و سالی ندارد و بسیار علاقه مند به تحصیل است ناگزیر درس و مدرسه را رها می کند و به خانه ی شوهر می رود تا مراقبت از او و فرزندانش را به عهده بگیرد.

زندگی سیلی پیش و پس از ازدواج همچون اکثر قریب به اتفاق سیاهپوستان هم روزگارش در فقر و نکبت می گذرد. او پیش از ازدواج در اثر تجاوز صاحب دو فرزند شده که مرد خانواده هر دو را از او ربوده است. سیلی که داغ گم کردن فرزندانش را بر دل دارد، اندکی پس از ازدواج، نتی را که خواهر بسیار عزیز اوست گم می کند و به همین دلیل است که در ابتدا نامه هایش را برای خدا می نویسد.

زندگی سیلی به شدت تحت سیطره و ستمی است که شوهرش بی هیچ دلیل قابل توجبهی بر او روا می دارد. اوضاع امّا با ورود زن خواننده ی جسور و با معیارهای زمانه ی خود بی بند و باری ملقب به شوگر یا شوگ به خانه و زندگی او تغییر می کند. شوگ معشوقه ی قدیمی شوهر سیلی، آلبرت است و آلبرت هرگز از عشق او دست نشسته است. با این وجود او نه تنها حسادت سیلی را بر نمی انگیزد بلکه به عکس در روندی تدریجی که به خوبی طراحی شده به بهترین دوست و حامی او بدل می شود و با کمک اوست که سیلی اندک اندک از زیر سایه ی سنگین شوهر خود خارج شده و بزرگترین معماهای زندگی اش حل می شود.

به رنگ ارغوان داستانی لطیف و جذاب با ساختار و زبانی ویژه و شخصیت اصلی فراموش ناشدنی است که جایزه ی ملی کتاب آمریکا و پولیتزر را از آن خود کرده و میلیون ها نسخه از آن به چندین زبان در سراسر جهان انتشار یافته است. ترجمه ی فارسی کتاب کار امیر حسین مهدی زاده و ناشر آن نشر همان است.    

کانادا ـ ریچارد فورد


شخصیت اصلی و راوی داستان مرد معلّمی در آستانه ی بازنشستگی است به اسم دِل پارسونز؛ متولد آمریکا و تبعه ی کانادا که  ماجرای  حدود شش هفته از زندگی خود در سن پانزده سالگی اش را روایت می کند؛ شش هفته ای که زندگی او و خانواده اش را زیر و رو کرده است. خانواده ی پارسونز شامل پدری است با سابقه ی خدمت در  نیروی هوایی آمریکا که با درجه ی کاپیتانی خود را پیش از موعد باز نشسته کرده، مادر معلّمی با ریشه های یهودی و  علاقه مند به نویسندگی و شاعری، راوی، و خواهر دوقلویش برنر که شش دقیقه پیش از او به دنیا آمده امّا به دلیل تفاوت زمان و روند بلوغ بین دختران و پسران، سالها از او بزرگتر به نظر می رسد. در حالی که علایق دِل به زنبورداری، یادگیری شطرنج و رفتن به کالج محدود می شود، برنر علایق پیچیده ای دارد و نقشه ی فرار از خانه را در سر می پروراند.

زمان داستان به جز بخش کوتاه پایانی، سال 1960، مکان آن آمریکا و کانادا و درون مایه ی آن ، موضوع مورد علاقه ی خاص نویسنده؛ بحران خانوادگی و گذر از نوجوانی است.

داستان شروعی بسیار کنجکاوی برانگیزدارد که اثرش تا پایان در ذهن خواننده باقی می ماند: «بگذارید قبل از هر چیز از ماجرای دزدی پدر و مادرم برایتان بگویم. داستان قتل ها را که پس از آن اتفاق افتاد بعداً تعریف خواهم کرد.»

مناسبات پدر و مادر راوی به خصوص از سوی مادر که امیدهای بزررگتری برای آینده ی خود داشته، چندان گرم و صمیمانه نیست. زندگی خانواده ی پارسونز به دلیل خدمت پدر در پایگاه های مختلف هوایی در شهرها و شهرک های مختلف گذشته است. در زمان شروع داستان آنان در شهرکی کوچک ساکن اند و به دلیل خلق و خوی مادر، دوستی و معاشرتی با همسایگان ندارند. پدر که آدمی شوخ طبع و آسان گیر است پس از خروج از نیروی هوایی مشاغل مختلفی را امتحان می کند که در هیچیک موفق نیست و در نهایت وارد کاری می شود به ظاهر ساده اما در واقع خطر ناک  که پس از شکست در آن  راه پس و پیش را بر خود بسته می بیند و ناچار تصمیم به سرقت بانک با همدستی همسرش می گیرد.  در ماجراهای پس از سرقت، دِل با برنامه ریزی مادرش جهت اجتناب از اقامت اجباری در مراکز کودکان بی سرپرست سر از کانادا در می آورد و خواهرش که پیش از این نیز به فکر فرار از خانه بود به شهری دیگر در آمریکا می گریزد.

از جالب ترین اشخاص داستان مرد سرخپوستی شکارچی و راهنمای شکار است که دِل در کانادا به او سپرده می شود و مدتی را در دل طبیعت استان ساسکاچوان به عنوان دستیار در کنار او به سر می برد.

کانادا به رغم مدت زمان کوتاه داستان اصلی آن رمانِ حجیمی حدود پانصد صفحه ای است. از تقسیم شماره ی صفحات کتاب بر زمان حدود شش هفته ای آن روشن می شود که داستان ریتمی کند دارد. با این وجود کانادا به هیچ وجه داستانی کشدار و خسته کننده نیست. طولانی شدن و تفصیل ماجراهای داستان دو دلیل عمده دارد؛ نخست راوی نامطمئن آن، که نه تنها از پشت پرده ی ماجراها بی اطلاع است بلکه به دلیل سن کم خود در زمان وقوع ماجراها از تجربه ی کافی برای بسط و تعمیم اتفاقات و نتیجه گیری از آنها ناتوان است و از این رو برای فهم چرایی بلای مهیبی که بر سرش آوار شده ناگزیر به طور مکرر به شواهد پراکنده ی گذشته رجوع می کند. و دوّم؛ او در حین روایت علاوه بر تلاش برای باز آفرینی هرچه دقیق تر گذشته، همزمان مشغول تفکر و معنایابی در آن خصوص نیز هست.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

مشخصات کتاب: کانادا، ریچارد فورد، ترجمه ی آرش خوش صفا، انتشارات روزگار.

پی نوشت : ترجمه ی حاضر نیازمند بازنگری و ویرایش جدی است.

گالاپاگوس


گالاپاگوس رمانی طنز آمیز، کنایی و به شدت انتقادی است از کورت ونه گات.

زمان داستان سال 1986 و زمان روایت یک میلیون سال پس از آن است. داستان توسط راوی مشکوکی روایت می شود که هویت او به تدریج تا پایان داستان بر خواننده آشکار می شود و بیش از یک میلیون سال از عمر، یا بهتر است گفته شود از حضورش بر زمین، می گذرد. او از روزگار ما به عنوان عصر مغزهای گنده یاد  می کند و معتقد است مشکل اصلی انسان بزرگ شدن بیش از حد مغز اوست که عملا از کارایی آن کاسته است.

ماجرای اصلی داستان سفری دریایی به جزایر گالا پاگوس است که با تبلیغات فراوان توسط مؤسسه ای آمریکایی برنامه ریزی شده است و بناست جمعی از مشهور ترین چهره های آمریکا از جمله ژاکلین کندی و هنری کیسنجر در آن حضور داشته باشند. درست در آستانه ی انجام سفر، بحرانی اقتصادی آغاز می شود که دامنه ی آن سراسر جهان را فرا می گیرد و از جمله اکوادور را به ورشکستگی می کشاند.

اکثر مسافرین نام نویسی شده در آخرین لحظه از سفر انصراف می دهند و تنها شش نفر باقی می مانند که عبارتند از مرد میانسالی به اسم جیمز ویت که هفده ازدواج با هفده بیوه زن ثروتمند و کلاه برداری از آنان را در کار نامه ی خود دارد، بیوه زنی به اسم مری هیپورن که معلم زیست شناسی بازنشسته ای است که سالها نظریه ی تکامل را درس می داده و اشتباهاً در بین مسافرین که چنان که گفته شد همگی از مشاهیر و ثروتمندان اند بُر خورده است، اندرو مکینتاش میلیاردر به همراه دختر نابینایش سلنا و سگ محبوب شان کازاخ و بالاخره مخترع جوان ژاپنی به اسم زنجی هیروگوچی و همسر باردارش، هیساکو که به دعوت مکینتاش به این سفر آمده اند.

جزایر گالاپاگوس جایی است که با مشاهده ی گونه های خاص حیات در آنجا نظریه تکامل در ذهن چارلز داروین جوان شکل گرفت. انتخاب این مکان و اسم آن برای داستان به هیچ وجه اتفاقی نیست. نظریه ی تکامل چیزی است که ونه گات به شکلی گسترده و طنز آمیز از آن برای نقد جهان امروز و بلایی که انسان بر سر خود و سیاره ی محل سکونتش آورده استفاده می کند.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

مشخصات کتاب: گالاپاگوس، کرت ونه گوت، ترجمه ی علی اصغر بهرامی، انتشارات مروارید.

آبی ترین چشم

آبی ترین چشم نخستین و یکی از شاخص ترین رمان های تونی موریسون است.

داستان چهار فصل به اسامی فصول سال دارد که با پاییز شروع می شود و با تابستان خاتمه میابد و همچون همه ی آثار بعدی نویسنده، اشخاص محوری آن همگی سیاهپوست اند.

داستان یک مدخل و یک پیش در آمد دارد و مشترکاً توسط دختر بچه ای به اسم کلودیا و دانای کل روایت می شود. پیش در آمد مربوط به پاییز سال 1941 است و راوی آن کلودیاست. در آنجا از دختری به اسم پکولا یاد می شود که به نوعی شخصیت اصلی اثر است. مدت زمان داستان یک سال و شروع آن پاییز1940 است. در واقع داستان فلاش بکی یک ساله منتهی به زمان پیش در آمد است که مهمترین اتفاق آن  نروییدن بذر گلهای همیشه بهاری است که کلودیا و خواهر بزرگترش، فریدا که از اشخاص محوری داستان است به نیتی مرتبط با پکولا کاشته اند. پکولا دختری بسیار زشت رو و در آستانه ی بلوغ است که بر حسب اتفاق وارد زندگی آنان شده است و از راوی و خواهرش بزرگ تراست.

اسم داستان برگرفته از رؤیای پکولا برای تغییر رنگ چشمانش از سیاه معمول نژادش به آبی  برخی سفیدپوستان است. او نه تنها چشمانی آبی می خواهد بلکه در طلب آبی ترین چشم های دنیاست. پکولا فرزند خانواده ای فقیر و پرتنش با پدری الکلی و نیمه مجنون است که خانه ی خود را آتش می زند و در اقدام جنون آمیزی دیگر باعث بدبختی دختر خویش می شود.

آبی ترین چشم داستانی شاعرانه و تأمل برانگیز و به دور از هرگونه شعار زدگی و احساساتی گری در باره ی درد و رنج سیاهپوست بودن در آمریکای نیمه ی قرن بیستم است.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

مشخصات کتاب: آبی ترین چشم، تونی موریسون، ترجمه ی نیلوفر شیدمهر و علی جباری، انتشارات دریچه.