مدادسیاه

مدادسیاه

استفاده از مطالب این وبلاگ با ذکر منبع آزاد است.
مدادسیاه

مدادسیاه

استفاده از مطالب این وبلاگ با ذکر منبع آزاد است.

نویسنده پشت پرده


نویسنده ی پشت پرده نخستین کتاب از چهار گانه ی زوکرمن های فیلیپ راث است که پیش از این در باره ی دومین آنها، زوکرمن رهیده از بند نوشته ام.

راوی اول شخص داستان ( که مورد علاقه ی خاص فیلیپ راث است) نیتن زوکرمن است. او نویسنده ای بیست و سه ساله و در حال نوشتن و انتشار نخستین داستان های کوتاه خود است؛ داستان هایی که یکی از آنها برایش دردسر ساز شده است و دنباله ی آن به زوکرمن رهیده از بند کشیده شده است.

داستان یادشده را زوکرمن بر اساس ماجرای خصومتی واقعی در خانواده ی پدری خود نوشته است که بر سر ارثیه ای است که مادر بزرگ پدر راوی برای دو نوه ی یتیم پسری اش باقی گذاشته و به موضوع نزاع مادر بچه ها با دایی آنها تبدیل می شود.

پدر زوکرمن با دیدن داستان خشمگین می شود، چرا که فکر می کند انتشار آن نه تنها باعث بی آبرویی خانواده بلکه موجب وهن جامعه ی یهودیان آمریکاست که خانواده زوکرمن از اجزای آن است. او به قاضی محلی متوسل می شود که گویا در پذیرش نیتن در دانشگاه کمکی کرده است. قاضی مزبور و همسرش که ایشان نیز یهودی اند نامه ای انتقاد آمیز به زوکرمن می نویسند و به ضمیمه ی آن ده سئوال مطرح می کنند که از جمله این که  چرا در داستانی که پیش زمینه ی یهودی دارد، باید زنا، درگیری مداوم خانوادگی بر سر پول و رفتار نادرست وجود داشته باشد و آیا می تواند صادقانه بگوید در داستانش حتی یک چیز هست که موجب شادی دل کسانی چون یوزف گوبلز نشود.

در همین اثنا که به نظر می رسد زوکرمن دارد به سرنوشت هانا آرنت بعد از نگارش آیشمن در اورشلیم دچار می شود، او به دیدار نویسنده ی منزوی و بسیار محبوبش، لونوف ( که او هم یهودی است) در خانه ی ویلایی دور افتاده ی او می رود و شبی را در آنجا اقامت می کند. مدت زمان داستان برابر مدت اقامت زوکرمن در خانه ی لونوف و زمان روایت بیش از بیست سال پس از آن ماجراست. داوری لونوف در مورد زوکرمن این است که او یکی از جذاب ترین صداهای سال های اخیر را در داستان نویسی دارد، به خصوص به عنوان کسی که تازه در شروع راه است.

در مدت حضور در خانه ی لونوف زوکرمن علاوه بر او و همسرش، هوپ، با دختر جوان مرموزی با گذشته ای ناشناخته به اسم ایمی بِلت آشنا می شود که روابطی خاص یا لونوف دارد. زوکرمن در خیالش داستانی در مورد او می نویسد و مدعی می شود او، آن فرانک مشهور است؛ دخترنوجوان یهودیِ آلمانی تباری که در اثنای جنگ دوم جهانی در خانه ای در آمستردام پنهانی زندگی می کند و خاطرات روزانه ی خود را می نویسد که پس از مرگش منتشر می شود و به شهرت جهانی می رسد. در داستان زوکرمن آن فرانک نمرده و سر از آمریکا در آورده است. هدف او از این کار اسطوره شکنی به منظور مقابله با جو حاکم در جامعه ی یهودی است که او را تحت فشار گذاشته تا خود را سانسور کند.

داستان چهار فصل با اسامی به قدر کافی گویا دارد:1. استاد، که در باره ی لونوف است.2. نیتن ددالوس، که زوکرمن در آن خود را با استیون ددالوس، شخصیت اصلی چهره ی مرد هنرمند در جوانی اثر جیمز جویس (که نوعی اتوبیوگرافی روزگار جوانی جویس است و وی در آن از چگونگی فاصله گرفتنش از ارزش های سنتی خانوادگی و ملی خود می گوید) مقایسه می کند. 3. فتانه، که در مورد ایمی است و 4. همسر تولستوی، که در مورد هوپ و مناسبات آشفته ی زناشویی لونوف و همسر اوست.

 نویسنده ی پشت پرده داستانی جذاب و گاه گیج کننده با درون مایه ای قابل تأمل است که می شود آن را«کشمکش بین تلاش برای خود بودن و در عین حال کسب احترام دیگرانی که دوستشان داریم» تعبیر نمود.

کتاب ترجمه ی سهیل سمّی است که مترجم چند اثر دیگر از فیلیپ راث نیز هست و توسط نشر نیماژ به چاپ رسیده است.

خدای چیزهای کوچک


خدای چیزهای کوچک رمان تحسین شده ای است از نویسنده ی هندی آرونداتی روی.

شخصیت اصلی داستان دختر جوانی است به اسم راحل. خانواده ی راحل ـ همانند خود نویسنده ـ از جامعه ی مسیحیان هند است. راحل برادر دوقلویی دارد به اسم استا. در شروع داستان راحل در سنین جوانی پس از سال ها به سرزمین مادری خود، آیمنم بازگشته است؛ جایی که برادرش استا با عمه ی کوچک پدرشان کوچاما ملقب به کوچک زندگی می کند. با حضور راحل در آیمنم خاطرات کودکی به ذهن او هجوم می آورد و داستان را که توسط دانای کل و از چندین زاویه ی دید روایت می شود متاثر از طبیعت غیر خطی خاطرات به شکلی غیر خطی در می آورد.

از همان صفحات نخست داستان معلوم می شود در دوران کودکی اتفاقی در زندگی خواهر و برادر رخ داده است؛ اتفاقی که تأثیری قاطع و دراز مدت بر زندگی آن دو داشته است. داستان کراراً بین گذشته و حال و گذشته های دور و نزدیک نوسان می کند و هر بار به کشف اتفاق یادشده نزدیک و نزدیک تر می شود.

خواهر و برادر چنان که از دوقلوها انتظار می رود مناسبات بسیار نزدیکی با یکدیگر دارند تا جایی که رویای یکدیگر را همزمان در خواب می بینند. آنها که کودکانی حساس و باهوشند زبانی خاص خود ابداع کرده اند.

پدر بچه ها در داستان نقشی بسیار کم رنگ دارد. در مقابل مادر آنها، آمو که همسرش را ترک کرده و به اتفاق فرزندانش در خانه ی پدری ساکن شده را می شود محوری ترین شخصیت اثر دانست. خانواده ی آمو خانواده ای نسبتا مرفه از کاست های فوقانی اجتماع است. آنها زمین دارند و کارخانه ای نسبتا مشهور را اداره می کنند که محصولش ترشی و مرباست.

خدای چیزهای کوچک  داستانی شاعرانه و تاثیر گذار با شیوه ی روایتی جذاب است که از خلال ماجرای عشقی ممنوعه به کالبد شکافی و نقد جدی مناسبات اجتماعی و نظام کاستی هند می پردازد؛ مناسباتی که حتی کمونیست های دو آتشه ی داستان هم از در افتادن با آن طفره می روند. در یک سوی عشق یاد شده مادر دوقلوها حضور دارد که زنی زیبا حساس و روشنفکر است و در سوی دیگر مردی جالب، خوش ذوق و مبتکر که متعلق به کاست پاراوان ها یا نجس هاست؛ کاستی که پایین ترین مرتبه را در سلسله مراتب اجتماعی هندوستان به خود اختصاص داده و هرگونه تماس و آمیزش با اعضای آن برای اعضای کاست های بالاتر گناهی نابخشودنی محسوب می شود.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

مشخصات کتاب: خدای چیزهای کوچک، آرونداتی روی، ترجمه ی گیتا گرکانی، نشر علم.

آخر داستان

 

آخر داستان رمان خوش ساخت و متفاوتی است از نویسنده و مترجم سرشناس آمریکایی، لیدیا دیویس.

راوی بدون نام داستان زن مترجمی سی و چند ساله است که دوست پسر دوازده سال کوچکتر از خودش او را ترک کرده است. راوی در حال نوشتن رمانی در مورد ماجرای عشق از دست رفته ی خود بر اساس خاطرات، یادداشت ها و معدود نامه های خود و معشوق سابقش است. تا اینجا با داستانی سروکار داریم که نظیرش را کم ندیده ایم. امّا آنچه آخر داستان را به اثری متفاوت تبدیل کرده شیوه ی تاثیر گذار روایت آن است.

از یک سو فاصله ی بین زمان روایت  که در اینجا نوشته شدن داستانی است که در حال خواندن آنیم، و ماجرایی که راوی در حال یاد آوری آن است، آن قدر هست که راوی چندان اطمینانی به آنچه به یاد می آورد ندارد و این تردید و دودلی و احتمالات مختلف را در نوشته اش منعکس می کند. از سوی دیگر او کاملا آگاه است که در حال نوشتن یک رمان است، رمانی که مایل است جذاب از کار در بیاید. بنابراین همزمان ناگزیر به اِعمال دستکاری هایی تکنیکی در خاطرات خویش است که از جمله اند به هم ریختن ترتیب زمانی برخی رخدادها و تغییر و حذف برخی دیگر. و آنچه این داستان به ظاهر ساده را به اثری تأمل بر انگیز تبدیل کرده این است که داستان شامل همه ی مواردی است که ذکرش رفت. برای مثال مدتی پس از آن که از ماجرایی عبور کردیم، راوی اعلام می کند زمان یا جزئیات ماجرا را تغییر داده و زمان و جزئیات صحیح را نیز می آورد. به این ترتیب خواننده در مورد صداقت راوی دچار احساسی دوگانه می شود، دو گانگی که یاد آوری مداوم این که ما با واقعیتی داستانی روبروییم آن را تشدید می کند:« گاهی گویی این رمان آزمونی از خودم است، چیزی که آن موقع بودم و چیزی که حالا هستم. اوایل، زن شبیه من نبود چون اگر شبیه می شد داستان را واضح نمی دیدم. بعد از مدتی، وقتی به تعریف کردن داستان بیشتر خو گرفتم توانستم زن را بیشتر شبیه خودم کنم.»

البته نویسنده سرنخ هایی برای درک پیچیدگی های داستان در اختیار خواننده قرار می دهد. از جمله در همان اوایل از نویسنده ای ژاپنی می گوید که رمان هایش ساختاری بسیار دقیق و پیرنگی مختصر دارند و بی مقدمه و تکه تکه اطلاعات می دهند؛ توصیفی که عیناً بر داستان خود او منطبق است.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

مشخصات کتاب: آخر داستان، لیدیا دیویس، ترجمه ی فریما مؤید طلوع، انتشارات نیلوفر

 

 

ساعت ستاره


رمان کوتاه ساعت ستاره اثر کلاریس لیسپکتور فراداستان یا متافیکشنی است که در آن نویسنده ای مرد به اسم رودریگو.اس. ام در حال نوشتن داستانی در مورد دختر جوانی شهرستانی است به اسم مکابئا.

رودریگو در شروع داستان اعلام می کند مادامی که سئوالاتی دارد که جوابی برایشان وجود ندارد، به نوشتن ادامه خواهد داد. او سپس مختصات داستان در حال نوشتنش را این گونه شرح می دهد که قرارنیست داستانی پیچیده باشد، باید هفت شخصیت داشته باشد که خود او یکی از آنهاست، همچون اثری کلاسیک باید آغاز و میانه و پایانی داشته باشد و...

به این ترتیب و با این مقدمات خواننده که وارد داستان رودریگو شده به موازات آن و به تدریج پا به دنیای دنیای مکابئا می گذارد. او دختر فقیری بیمار و بسیار ساده با سوادی اندک است. مکابئا ماشین نویس است و به همراه چهار دختر دیگر که ماریا اسم یا جزء اول اسم همگی آنهاست در یک اتاق محقر زندگی می کند. رودریگو دلیل خاصی برای انتخاب چنین کسی به عنوان شخصیت اصلی داستانش نداشته، جز این که چشمش به او خورده و ظاهر فقیرانه، نحیف و بیمار گونه اش توجه او را به خود جلب کرده است. از ان پس او نتوانسته مکابئا را فراموش کند یا بنا به تمثیلی قدیمی او را از شانه اش جدا کند و به زمین بگذارد و به راه خود برود.

با مقدماتی که گفته شد پیداست که در ساعت ستاره با دو خط داستانی مجزا و موازی رو به روییم. در شروع داستان خط پررنگ تر، متعلق به رودریگو است و شامل تأملاتی روشنفکرانه عمدتاً از انواع هنری و هستی شناسانه است اما هرچه داستان جلو می رود خط مکابئا پر رنگ تر می شود. مدت زمان  خط دوم چند هفته یا حد اکثر چند ماه است و مهمترین حادثه ی آن آشنا شدن شخصیت اصلی با پسر کارگر شهرستانی قلدر مآب، با سابقه ای مشکوک و اعتماد به نفس کاذبی بسیار بالاست. مکابئا چندی بعد دوست پسرش را از دست می دهد و بنا به توصیه ی همکار زنی که آن پسر را از دستش در آورده، به زنی فال بین مراجعه می کند تا سرنوشتش را پیشگویی کند. حضور فال بین لایه ای دیگر را به داستان اضافه می کند، چرا که با وجود او سرنوشت مکابئا در دستان دو نفر قرار می گیرد.

ساعت ستاره اثری تأمل برانگیز و در زمره ی آثار شاخص نویسنده است. ترجمه ی کتاب کار شکیبا محب علی است و انتشارات کتاب سده آن را به چاپ رسانده است.

گفتگو در سیسیل


گفتگو در سیسیل رمان مشهوری است از نویسنده ی ایتالیایی الیو ویتورینی.

راوی و شخصیت اصلی داستان که می تواند شخصیت موازی خود نویسنده باشد مرد جوانی است به اسم سیلوسترو. زمان داستان که چندان مورد تاکید نیست، زمستانی در اثنای جنگ دوم جهانی است. سیلوسترو که همچون خود نویسنده زاده ی سیسیل است و در نوجوانی زادگاهش را ترک کرده است در شروع داستان دستخوش عواطفی است که از آن به عنوان شور انتزاعی یاد می کند. او افسرده و نگرانِ بشریت تباه شده، با کفش هایی پاره که آب باران در آنها نفوذ می کند و اندک پولی در جیب، در فلورانس از این سو به آن سو می رود و با نگرانی تیترهای درشت روزنامه ها را می خواند که در آنها خبری جز باران و کشتار نیست. در همین اثناست که نامه ای از پدرش دریافت می کند؛ نامه ای که سیلوسترو حدس می زند برای دیگر فرزندان نیز ارسال شده و در آن با کمال تعجب خبر جدایی از مادرشان را داده است. پدر در پایان نامه پیشنهاد کرده او که سال ها دور از خانه و خانواده بوده امسال به مناسبت روز نامگذاری مادرش به جای ارسال کارت تبریک سری به او بزند.

سیلوسترو که مطمئن نیست پول کافی برای سفر داشته باشد به ایستگاه قطار می رود و آنجا در اتفاقی نمادین دو چیز توجهش را به خود جلب می کند. یکی روزنامه ای است با اخبار کشتاری تازه و دیگری تبلیغی از سازمان جلب سیاحان برای دیدار از سیسیل با پنجاه درصد تخفیف.« یک لحظه خودم را بر سر دوراهی یافتم؛ یکی به سوی خانه در انتزاع آن کشتارهای جنون آسا، همچنان در آرامش، و در نا امیدی؛ دیگری به سوی سیسیل و کوههایش در نالش نی لبک درونی ام...»

او راه دوم را برمی گزیند و پا در راه سفر به زادگاه خویش می گذارد؛ سفری سه روزه از نوع آفاقی و انفسی ـ و بیشتر انفسی تا آفاقی ـ که در طی آن علاوه بر ملاقات با مادر که معلوم می شود تقریبا هیچ چیز در مورد او نمی دانسته، ریشه های خود و سرزمین اجدادی اش که روستایی دور افتاده است را کشف می کند.

این کشف که مقدمات آن در طول مسافرت با قطار و کشتی به خوبی فراهم می شود با گفتگو های ساده و صمیمی  مادر و فرزند که از جذابیت های داستان است آغاز می شود. مادر زنی محکم و از خود مطمئن با عقایدی ظاهراً خلل ناپذیر است که در طول گفتگویی چند دقیقه ای می تواند صد و هشتاد درجه تغییر کند. مادر آمپول زن روستاست و همراهی مادر و فرزند در برنامه ی روزانه ی آمپول زنی، خود کمک بزرگی به  شناخت سیلوسترو از کم و کیف زندگی  مردمان زادگاه خویش است.

گفتگو در سیسیل اثر خوشخوان و جذابی با سبک و زبانی تغییر یابنده به اقتضای شرایط است که به شیوه ای واقع گرایانه و با زبانی گزارش گونه آغاز می شود و به شکلی شاعرانه و سوررئال در فصل ماقبل پایانی به اوج خود می رسد.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

مشخصات کتاب: گفتگو در سیسیل، الیو ویتورینی، ترجمه ی منوچهر افسری، انتشارات کتاب خورشید.