مدادسیاه

مدادسیاه

استفاده از مطالب این وبلاگ با ذکر منبع آزاد است.
مدادسیاه

مدادسیاه

استفاده از مطالب این وبلاگ با ذکر منبع آزاد است.

درک یک پایان


درک یک پایان رمانی تأمل برانگیز و فلسفی است از نویسنده ی انگلیسی جولیان بارنز که جایزه ی بوکر سال 2011 را از آن خود کرده است.

داستان دو راوی دارد؛ شخصیت اصلی آن، تونی وبستر، و یک راوی جمعی که آشکارا تحت تأثیر مادام بواری انتخاب شده است. زمان شروع داستان دهه ی شصت میلادی و زمان روایت چهل سال پس از آن، در حول و حوش پایان قرن بیستم است. تونی داستان را با خاطراتی پراکنده از گذشته هایی دور و پرسسش هایی در باره ی زمان و حافظه شروع می کند و سپس جایش را به راوی جمعی که خود یکی از آنهاست می دهد:« ما سه نفر بودیم، و آنوقت او چهارمی مان شد.انتظار نداشتیم کسی به حلقه ی تنگ گروه ما افزوده شود: دسته بندی ها و یارگیری ها مدت ها پیش انجام پذیرفته بود، و مدتی بود که فکر گریز از مدرسه به زندگی، کم کم ذهن ما را به خود مشغول می داشت. نام او ایدرئین فین بود، پسری بلند قد و کمرو که در روزهای نخست چشم به زمین می دوخت و درونش را بروز نمی داد.»*

ایدرئینِ فلسفی مشرب با هوش ترین و با سواد ترین شاگرد کلاس است. وقتی معلم تاریخ از بچه ها می پرسد تاریخ چیست؟ تونی می گوید:« تاریخ دروغ فاتحان است.» پاسخ کالین که یکی دیگر از جمع دوستان است این است که: تاریخ «ساندویچ پیاز خام است» چرا که «پی در پی تکرار می شود، آقا. آروغ می زند... همان قصه ی همیشگی، همان نوسان همیشگی بین خودکامگی و طغیان، بین جنگ و صلح، بین فقر و رفاه.» و فلسفی ترین پاسخ را ایدرئین می دهد:« تاریخ یقینی است که در نقطه ی تلاقی نارسایی حافظه و نابسندگی مدارک حاصل می شود.» و به عنوان شاهد به خودکشی همکلاسی شان رابسون که مهمترین و از جهاتی رشک برانگیز ترین! اتفاق دوران دبیرستان بچه هاست اشاره می کند. شایعاتی وجود دارد که گویا علت خودکشی رابسون باردار شدن دوست دختر او بوده است.

درک یک پایان در واقع تأملات نویسنده است در حول حوش پاسخ ایدرئین؛ و به بیان دیگر، در چیستی حافظه و تاریخ و این که کدامیک اصیل تر و قابل اتکا تر است:

ـ «هر چه گواهان زندگی ما از میان می روند، تأیید کمتر می شود، و از این یقین که ما کی هستیم و کی بوده ایم می کاهد.»67

ـ «خاطره مساوی است با رویدادها به اضافه تاریخ.»72

ـ «خاطره چیزی است که ما فکر می کردیم فراموش کرده ایم.»72

ـ «ظاهراً یکی از تفاوت های جوانی و سال مندی این است که وقتی جوانیم آینده های مختلفی را برای خود اختراع می کنیم، و وقتی پیر می شویم گذشته های مختلفی برای دیگران.»92

داستان شامل دو فصل است. فصل اول عمدتاً به خاطرات سال های پایانی دبیرستان و اوایل دانشگاه راوی و دوستان او اختصاص دارد و پیش از پایان جهشی چهل ساله  رو به جلو می کند. پیش از این جهش مطلع می شویم که زمانی که تونی در آمریکا بسر می برده ایدرئین که با دوست دختر سابق او ورونیکا زندگی می کرده خودکشی کرده است. تونی در پایان این فصل مردی شصت ساله است با یک دختر و یک نوه که چند سالی است از همسرش جدا شده و تنها زندگی می کند.

در آغاز فصل دوم همه چیز عادی و روزمره است تا آن که تونی نامه ای با این مضمون دریافت می کند که از خانم فورد، مادر ورونیکا، پانصد لیره و دو مدرک به او ارث رسیده است. یکی از مدارک نامه ی خانم فورد است و دیگری دفتر خاطرات ایدرئین. تونی راحت به پانصد پوند خود می رسد اما ورونیکا حاضر نمی شود دفتر خاطرات را در اختیار او بگذارد.

تونی در اثنای تلاش برای به دست آوردن دفتر خاطرات ایدرئین، محتویات حافظه ی خود از جمله روابطش با ورونیکا و واکنشش به خبر دوستی ایدرئین با او را می کاود و هم زمان تلاش می کند تا بر اساس شواهد پراکنده ی موجود، تاریخچه ای از خود کشی ایدرئین تهیه کند؛ اما هم حافظه اش به او خیانت می کند و هم تاریخچه اش به نحوی مفتضحانه غلط از آب در می آید.

درک یک پایان را حسن کامشاد ترجمه کرده و نشر نو به ضمیمه ی مصاحبه ی جالبی از شمسی عصار با نویسنده به چاپ رسانده است.

                                                 تیر1395

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

* مقایسه کنید با پاراگراف شروع مادام بواری(ترجمه ی داریوش شاهین):«هنگامی که مدیر مدرسه داخل کلاس شد، مشغول درس خواندن بودیم. پشت سر او دانش آموز جدیدی که روپوش مدرسه بر تن نداشت، همراه یکی از فراش ها که میز درازی را حمل می کرد، وارد شدند. آنهایی که خواب بودند بیدار شدند و همگی درس را رها کردیم و و به احترام مدیر از جا برخاستیم.»

پی نوشت: بارنز یکی از فرانسوی ترین نویسندگان انگلیسی است و ارادتی خاص به فلوبر دارد. 

آن سوی حریم فرشتگان


مضمون تمامی داستان های ای.ام. فورستر از آنسوی حریم فرشتگان که نخستین آنها و موضوع این یادداشت است تا مشهورترین و آخرینشان، گذری به هند، تنهایی آدم هاست.

شخصیت مرکزی آن سوی حریم فرشتگان بیوه زنی انگلیسی به اسم لیلیا است که به اتفاق دوست جوانش، دوشیزه ابوت، از انگلستان عازم شهر کوچکی در توسکانی ایتالیا می شود و در آنجا به پسر جوان خوش سر و ظاهری جوانتر از خود به اسم جینو دل می بندد و با او نامزد می شود. خانواده ی شوهر متوفای لیلیا، هریتون ها، که عهده دار سرپرستی تنها فرزند باقی مانده از پسر مرحومشان، چارلز هستند از شنیدن خبر نامزدی لیلیا و جینو شوکه می شوند. خانم هریتون پسرش فیلیپ را به ایتالیا می فرستد تا هر طور شده مانع از ازدواج لیلیا و جینو شود. هریتون ها چنین ازدواجی را دون شأن خود و در حکم خیانت به یاد و خاطره ی چارلزمی دانند. فیلیپ که از عاشقان فرهنگ و تمدن ایتالیایی است و مشوق اصلی لیلیا برای سفر به آن کشور بوده، علیرغم میل خود مأموریت محوله را می پذیرد و عازم ایتالیا می شود اما زمانی به مقصد می رسد که کار از کار گذشته است و چرخ ها به چرخش در آمده اند تا سرنوشتی غم بار را برای دو دلداده رقم بزنند.

 فورستر در آن سوی فرشتگان همچون دیگر داستان هایش، یک انسان دوست و فردگرای تمام عیار است. بر اساس دیدگاه او آدم ها هر چقدر هم که به یکدیگر نزدیک باشند و هر چه هم که تلاش کنند، نهایتاً قادر به شناخت و درک یکدیگر نیستند. در این داستان انگلیس ها نمی توانند ایتالیاها را بفهمند چرا که همه چیز آنها از وضعیت جغرافیایی و آب و هوا گرفته، تا مذهب و فرهنگ و عادات و آدابشان با یکدیگر فرق می کند. هریتون ها نمی توانند عروسشان را بفهمند چرا که متعلق به خانواده ای متفاوت از طبقه ی پایین تری است. خانم هریتون و فرزندانش نمی توانند ایرما را ـ که در نظر مادربزرگش طفلکی مبتذل است که خیلی عجیب است با آن مادر بسیار مبتذل، از چیزی که هست بدتر نشده ـ بفهمند، زیرا آنان بزرگسال اند و ایرما کودک است. خانم هریتون و دخترش هریت نمی توانند فیلیپ را بفهمند، چرا که آنها زن هستند و فیلیپ مرد است. خانم هریتون قادر به فهم هریت نیست چرا که این دو از دو نسل مختلف و دو تیپ متفاوت اند و در نهایت حداکثر ارتباطی که آدم ها می توانند با یکدیگر داشته باشند را می شود در جمله ی (به قول نویسنده، فراموش نشدنیِ) خانم هریتون به هریت خلاصه کرد: « بگذار فیلیپ هر چه می خواهد بگوید تا او هم بگذارد ما هرچه دلمان می خواهد بکنیم.»20

                                                          تیر1395

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

مشخصات کتاب: آن سوی حریم فرشتگان، ادوارد مورگان فورستر، ترجمه ی شیرین تعاونی، انتشارات نیلوفر، چاپ دوم:1380.

میدل مارچ



« با تمام وجود مایلم تأثیر نوشته هایم بر خوانندگان فقط آن باشد که آن ها رنج و شادی دیگران را بهتر «حس» کنند و «تجسم» بخشند، دیگرانی که از همه نظر با خودشان فرق دارند جز از این جهت کلی که آن ها هم انسان هایی جایزالخطایند که مدام در حال تقلا و دست و پا زدن اند.»

                                                            جورج الیوت

    

جورج الیوت یکی از پایه گذاران رمان روان شناسانه است و شاهکار عظیم او میدل مارچ  شاخص ترین اثر وی و یکی از بهترین رمان های همه ی زمان هاست.

میدل مارچ که عنوان فرعی آن مطالعه ی زندگی شهرستانی است رمانی است چهار جلدی (در ترجمه ی فارسی دوجلدی) در هشت کتاب با یک پیش درآمد، یک فصل پایانی و هشتادوشش فصل میانی در باره ی زندگی ساکنین شهرستانی هم نام کتاب در انگلستان اوایل ده ی سی قرن نوزدهم.

میدل مارچ نه شخصیت محوری دارد که درطول داستان چهار زوج را تشکیل می دهند و دارای تعداد زیادی شخصیت فرعی است. حجم زیاد کتاب ناشی از تعدد اشخاص داستان و تنوع سرنوشت آنهاست و نه زیاده گویی از انواعی که در رمان های کلاسک پیش و پس از آن مرسوم بوده است. خود الیوت در جایی از کتاب ـ در یکی از معدود مواردی که به عنوان نویسنده با خواننده روبرو می شود ـ ضمن مورخ (و نه داستان نویس) خواندن خود، در مقام مقایسه ی شیوه ی کارش با شیوه ی داستان نویسی هنری فیلدینگ که یکی از برجسته ترین نویسندگان متقدم هموطن اوست در این باره می گوید: «هنری فیلدینگ در زمانی می زیست که روزها بلندتر بودند(چه زمان را مانند پول، بر حسب نیازهایمان اندازه گیری می کنیم)، بعد از ظهر ها دیرتر می گذشتند، و در شبهای زمستان ساعت دیواری کند تر تیک تاک می کرد. ما مورخین دیر از راه رسیده نمی توانیم مانند فیلدینگ آهسته و بی درنگ گام برداریم، اگر چنین کنیم، گفته هایمان سرد وبی روح و طوطی وار خواهد بود. من خود برای شرح سرگذشت چند انسان و چگونگی بافته شدن و در هم بافته شدن این سرگذشت ها آن قدر کار دارم که باید در برابر وسوسه پراکنده ساختن نیروهایم در گستره[ای] عظیم  که جهان می خوانندش ایستادگی نشان دهم و هرچه روشنایی در چنته دارم به روی این موضوع بتابانم»219

داستان شامل چهار خط روایی مختلف است که جابه جا با یکدیگر تلاقی می کنند و در هرکدام به تناوب سرگذشت یکی از اشخاص اصلی و تعدادی از افراد مرتبط با او پرداخته می شود. از میان اشخاص محوری داستان الیوت بیشترین همدلی را با دورتا بروک دارد که در تشکیل دو زوج مشارکت می کند. داستان با دورتا آغاز می شود و با او پایان میابد و از رهگذر عقاید و زندگی اوست که نویسنده فلسفه ی خود را در باب زندگی که متأثر از نظرات اسپینوزاست بیان می دارد*. خلاصه ی این فلسفه که در فصل پایانی کتاب آمده این است که دیگر قهرمانانی نظیر سنت ترزا (که در مقدمه ی کتاب نیز از او یادشده است) و آنتیگون زاده نخواهند شد، زیرا شرایطی که اعمال قهرمانانه آنها را سبب می شد از بین رفته است. اما ما انسان های کوچک می توانیم با گفته ها و کرده های روزانه خود راه را برای آمدن امثال دورتا هموار کنیم که گرچه بزرگی روحشان به چشم نمی آید اما تأثیر وجودشان بر دیگران بیکران است و گرایش جهان به سوی نیکی تا اندازه ای مدیون کارهای کوچک آنان است.

دورتا دختر جوانی است که بخش بزرگی از کتاب اندیشه های پاسکال و جرمی تیلر را از بر می داند. او صاحب ذهنی اندیشمند است و رویای رفعت و بزرگی جهان را در سر می پروراند که می بایست دهکده ی کوچک محل زندگی و شیوه و رفتار خود او در تحقق آن نقش بزرگی داشته باشد. او مدرسه ای برای کودکان راه می اندازد و طرح هایی برای خانه های روستاییان کشاورز اجاره نشین تهیه می کند. دورتا نسبت به مادّیات بی توجه است و هر کجا که امکانش باشد دارایی خود را در راه خیر و صلاح دیگران به مصرف می رساند.

الیوت هر فصل را با سرفصلی از جملاتی حکمت آمیز و مرتبط با اتفاقات آن فصل، عمدتاً به نقل از دیگران شروع می کند. جمله ی سرآغاز فصل اول که دقیقاً بیانگر وضعیت دورتاست چنین است: «از آنجایی که زن هستم و ناتوان پیوسته در انجام کار نیک ناکامم.»

دورتا به طور خلاصه می خواهد زندگی خود را وقف کاری بزرگ کند اما به دلیل محدودیت هایی که زن بودن در روزگار وی به او تحمیل می کند، ناگزیر خود را وقف کشیشی به اسم کازوبن می کند که به مراتب مسن تر از اوست و سالهاست که مشغول کار بزرگ تألیف کتابی با عنوان دهان پر کن «کلید همه ی اساطیر» است.

با تصویری که الیوت از دورتا می سازد، نباید انتظار داشت سرنوشت او با کازوبن به انتها برسد و چنین نیز نمی شود. دورتا فراتر ازحدودی است که کازوبن برای او  در نظر گرفته است. او در زندگی بیشتر اشخاص محوری داستان نقشی مثبت و تعیین کننده ایفا می کند. این نقش گاهی (مثل مورد رزاموند وینسی) صرفا جنبه ی معنوی و اخلاقی دارد؛ زمانی همچون مورد دکتر لایدگیت حمایت از طریق ایجاد فرصت کسب درآمد است و گاه همچون مورد ویل لادیزلا شامل انواع حمایت های عاطفی و مالی، همراه با چشم پوشی فداکارانه از ثروت و مکنت خویش است.

میدل مارچ حاصل ترکیب شناخت عمیق الیوت از انسان و تسلط بی چون و چرای او بر داستان نویسی است. ازجمله نقاط قوت این اثر جاودانی شخصیت پردازی های آن است. میلان کوندرا در جایی می گوید در رمان برای آن که شخصیتی زنده، قوی و از لحاظ هنری موفق از کار درآید نیازی نیست اطلاعات زیادی در موردش داده شود، تنها لازم است آن شخصیت تمامی فضایی را که نویسنده به او اختصاص داده پر کند. اشخاص محوری و حتی فرعی میدل مارچ از چنین ویژگی برخوردارند و از همین روست که به چهره هایی ماندگار در عالم ادبیات تبدیل شده اند.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

* برای اطلاع بیشتر می توانید به مقاله «درمان انفعالات از نگاه اسپینوزا و جورج الیوت» در نشانی زیر رجوع کنید:

 https://jop.ut.ac.ir/article_54161_0.html

گذری به هند


گذری به هند اثر نویسنده و نظریه پرداز انگلیسی ای. ام. فورستر که در ایران چهل و هفت سال پس از از چاپ نخست اخیراً(در اردیبهشت ماه 1394) تجدید چاپ شده است، به گمان غالب، بهترین اثر نویسنده و یکی از برترین رمان های به زبان انگلیسی است.

این رمان به دقت طراحی شده و خوشخوان اثری واقع گرایانه است که چنان که از اسمش پیداست در هند می گذرد و حاصل تجارب شخصی نویسنده در سفر به آن کشور است. اسم کتاب برگرفته از نام شعرنسبتأ بلندی از والت ویتمن با موضوع ستایش از سازندگان دنیای نو است. 

زمان داستان سال‌های بین دو جنگ جهانی است. هند در این دوران هنوز مستعمره‌ی انگلستان است و نارضایتی‌ها‌یی که به مبارزات استقلال طلبانه و نهایتأ استقلال آن کشور می انجامد در حال شکل گیری است.

شخصیت اصلی داستان مرد جوان هندی مسلمانی به اسم عزیز است. عزیز پزشک دانش آموخته‌ی انگلستان است. او در بیمارستانی تحت سرپرستی ‌یک پزشک نظامی انگلیسی خدمت می کند. عزیز که همسرش را از دست داده صاحب سه فرزند است. او مردی ساده دل و خوش طینت است که دستی در سرودن شعر دارد و به دین و ملیتش عشق می ورزد.

داستان در کنار عزیز سه شخصیت محوری انگلیسی دارد که عبارتند از ‌یک مرد میانسال آزادمنش و مثبت اندیش به اسم سیریل فیلدینگ که عقاید او بی شباهت به عقاید فورستر نیست و ای بسا که باورهای او را در داستان نمایندگی می کند؛‌ یک زن مسن مهربان و تا اندازه ای راز آلود به نام خانم مور؛ و زن جوان کنجکاو ومرددی به اسم آدلا کوستد. آدلا به همراه خانم مور به هندوستان سفر کرده و بناست به همسری پسر خانم مور، رونی هزلپ، درآید که قاضی شهر چاندراپور، محل زندگی عزیز است.

فورستر به داشتن عقاید لیبرالی و اومانیستی شهرت دارد و امکان برقراری تفاهم و همبستگی بین فرهنگ‌های مختلف یکی از اشتغالات فکری او در آثارش و به ویژه در گذری به هند است. او در این داستان برخی از مهمترین گسل‌هایی را نشان می دهد که آدم ها را از‌یکدیگر جدا می کنند و در دسته‌های مجزا قرار می دهند.

 اصلی ترین گسل موجود در پهنه ی داستان، شکاف ملی و قومی بین انگلیس‌ها و بومیان هندی است. جماعت انگلیسی‌های مامور و مقیم هندوستان، به استثنای فیلدینگ، آدم‌های تازه به دوران رسیده و گنده دماغی هستند که به هیچ وجه حاضر به بر قراری مناسبات برابر با بومی‌ها نیستند. آن‌ها محلات، واگن‌های قطار و باشگاهها‌ی مخصوص به خود را دارند و تنها به اندازه ای با زبان بومی آشنا هستند که بتوانند دستورات خود را به مستخدمین محلی شان بفهمانند. آنها به قول هزلپ به هند نیامده اند تا خوشایند باشند(‌یا به قول دوستان عزیز در بحث آغاز کتاب؛ با بومیان دوستی کنند)، بلکه آنجا هستند تا بر هندی‌ها حکم برانند. گسل دیگر که قدیمی تر از اولی است، شکاف دینی بین هندوها و مسلمان‌هاست.‌ یکی از مهمترین مسائل حکام انگلیسی در تأمین امنیت چاندراپور مهار تنش بین مسلمان‌ها و هندو‌ها در مناسبت‌های سالانه مسلمان‌هاست.

کتاب که سه بخش با نام و سی وهفت فصل دارد، با توصیف چاندراپور و اطراف آن شروع می شود و سپس در فصل دوم به سراغ عزیز و دوستان او می رود که درگیر بحث در باره‌ی موضوع، ‌یا پرسش اصلی داستانند: آیا دوستی بین انگلیس‌ها و هندی‌ها امکان پذیر است؟

نظر یکی از دوستان عزیز در این خصوص قاطعانه منفی است؛ دیگری که اندیشه و بیانی مبهم و مشروط دارد معتقد است با انگلیس ها در کشورشان می‌شود دوست شد اما در هند این کار امکان پذیر نیست، و خود عزیز که در بحث مشارکت نمی کند، با تلاش برای جلب دوستیِ حداقل جمع برگزیده ای از انگلیس ها که شامل فیلینگ، خانم مور و آدلا است نشان می دهد که در این مورد خوش بین است.

اسامی سمبولیک سه بخش کتاب مسجد، غارها و معبد است. اوج داستان، در بخش دوم اتفاق می افتد؛ جایی که عزیز پس از باز گشت از سفر ناموفق به غارهای مارابار که او خود به منظور تحکیم دوستی با فیلدینگ و جلب دوستی خانم مور و آدلا تدارکش را دیده، دچار دردسر می شود. ماجرای غارها که حساس ترین صحنه‌ی آن تعمداً در تاریکی برگزار می‌شود، اتفاقی است که فورستر طی آن پاسخ خود را به پرسش مورد بحث عزیز و دوستانش می دهد؛ پاسخی که به رغم مثبت اندیشی او چندان امیدوارکننده نیست.

                                                       بهمن 1394

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ    

مشخصات کتاب: گذری به هند، ای. ام. فورستر،ترجمه ی حسن جوادی، انتشارات خارزمی، چاپ دوم: 1394.  

  

بازار خود فروشی (یاوه بازار)*


رمان بازار خود فروشی اثر نویسنده ی طنز پرداز انگلیسی، ویلیام تکری، که شهرتی فراگیر را برای خالقش به ارمغان آورد، به طور اجمال رمانی است واقع گرایانه با نگاهی انتفادی، و بیانی افشاگر، تحقیر کننده و ریشخند آمیز در مورد انگلستان اوایل قرن نوزدهم .

عنوان فرعی کتاب در چاپ نخست، طرح هایی با قلم و مداد از جامعه ی انگلیس بوده که درچاپ های بعدی به داستان بی قهرمان تغییر کرده است؛ عنوانی که اگر شخصیت بسیار نیک اندیش و نیک کردار داستان، ویلیام دابین نمی بود، می توانست توصیف درستی برای آن باشد.  

کتاب شامل یک پیش پرده و شصت و نه فصل با نام است. تکری در پیش پرده، اثر خود را نمایشی عروسکی توصیف می کند از نبردهای ترسناک، سوارکاری های پرهیمنه و عظیم، صحنه هایی از زندگی اشرافی و برخی صحنه ای بسیار معمولی از جمله چند صحنه ی عشق ورزی برای مردم اهل دل و پاره ای صحنه های خنده آور.

طرح روی جلد کتاب که اثر خود تکری است ـ  که پیش از اشتغال به نویسندگی چند صباحی را در طراحی و نقاشی طبع آزمایی کرده بود ـ مردی را با لباس دلقک ها، ایستاده بر روی یک بشکه ی چوبی نشان می دهد که برای اجتماعی از آدم ها که همگی ملبس به همان نوع البسه هستند در حال سخنرانی است.  تکری در فصل هشتم کتاب، که بخشی کلیدی برای شناخت دیدگاههای نویسنده است، می گوید آن آدم ایستاده بر فراز بشکه معلم اخلاقی است که خود اوست، و ضمن یاد آور نمودن این که عنوان داستانش بازار خود فروشی است این بازار( و شما بخوانید انگلستان آن روزگار) را جایی توصیف می کند بسیار یاوه و خباثت آمیز و احمقانه و انباشته از انواع مزخرفات و نادرستیها و خود نمایی ها و می افزاید از آنجایی که از ته دل از تبهکاران قصه ی خود بیزار است، سینه سپر خواهد کرد و آنان را منکوب خواهد نمود و در این حین با دشنام و ناسزا دل خود را خالی خواهد کرد، و به خواننده قول می دهد که تبهکاران او از نوع تبهکاران آبکی نباشند (که به راستی نیز چنین نیستند) و با این وصف هر کجا که لازم باشد از بکار بردن زبان نرم و لطیف دریغ نخواهد کرد. تکری در جای جای داستان از زبان لطیفی که قولش را داده استفاده کرده، لیکن منتقدین بر او خرده گرفته اند که او هیچ احساس لطیفی نیست که وصف کرده باشد و خود بلافاصله آن را خراب نکرده باشد.

اشخاص داستان همگی از اعیان و اشراف یا حواشی این طبقات اند. داستان با فارغ التحصیلی و خروج دو دختر جوان از مدرسه ی شبانه روزی آغاز می شود. این دو، آملیا سدلی و ربکا شارپ نام دارند و شخصیت های محوری زن داستانند. آملیا دختری بسیار ساده دل و پاک طینت و فرزند خانواده ای ثروتمند است و ربکا از هر جهت نقطه ی مقابل اوست. او که همزمان با تحصیل  در مدرسه کار می کرده، فرزند نقاش آماتوری فقیر و مادری با گذشته ای مشکوک است و دختری است پیچیده، متظاهر و بسیار جاه طلب.

مردان محوری داستان که می شود گفت هر کدام جنبه ای از شخصیت و بخشی از سرگذشت نویسنده را باز تاب می دهند چهار تن اند:

 نامزد غیر رسمی آملیا، سروان جورج آزبورن خوش گذران.

 برادر آملیا، جوزف سدلیِ ساده دل و بسیار خودنما.

 دلداده ی آملیا و دوست مشترک جوزف سدلی و جورج آزبورن، سروان ویلیام دابینِ نیک سرشت و نازیبا که ذکر او رفت.

 و پسر خانواده ای که ربکا پس از خروج از مدرسه و چند روزی استراحت در خانه ی آملیا، به عنوان معلم سرخانه در ملک آنان ساکن می شود، راودون کراولی دم غنیمتی و قمار باز.

داستان چیزی در حدود بیست سال (از حوالی 1810تا 1830) را در برمی گیرد و نقطه ی اوج آن نبرد واترلو است. همه ی اشخاص محوری داستان به طور مستقیم یا غیر مستقیم(در بلژیک) در آن نبرد و حواشی آن درگیر می شوند و یکی از مردان شخصیت محوری در جنگ کشته می شود. با این وجود تکری که پیش از این(در آغاز فصل سی) به خواننده اعلام کرده که جزء نویسندگان رزمی نیست و جای او در کنار کسانی خواهد بود که نمی جنگند، کمتر از یک صفحه را به خود نبرد اختصاص داده است. سادگی صحنه ی مرگ یکی از اشخاص محوری داستان در پایان این بخش، قابل تأمل و مثال زدنی است:« دیگر صدای توپ در بروکسل شنیده نشد ـ کارزار فرسنگها دورتر دنبال می شد. میدان جنگ و شهر را تاریکی فرا گرفته بود؛ و آملیا دعا می کرد برای جورج که به رو افتاده بود، مرده، با گلوله ای در قلبش.»

عنوان فصل پایانی کتاب « در بیان زادن ها و وصلت ها و مردن ها» است که در آن سرنوشت یک یک اشخاص محوری و موثر داستان به اطلاع خواننده می رسد. در پایان این فصل، نویسنده که همان گردااننده ی نمایش عروسکی است، با ذکر جمله ی معروف جامعة بن داود از عهد عتیق**، عروسک هایش را جمع می کند، جعبه را می بندد و پایان نمایش را اعلام می کند.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

مشخصات کتاب: بازار خود فروشی، ویلیام تکری، ترجمه ی منوچهر بدیعی، انتشارات نیلوفر، چاپ سوم، 1393

* منوچهر بدیعی در یادداشتی که در ابتدای کتاب آمده در مورد انتخاب بازار خود فروشی به عنوان معادل «vanity fair» که اسم اصلی کتاب است توضیحاتی داده و از جمله می گوید نجف دریابندری در هنگام ترجمه ی فصل اول کتاب عنوان « یاوه بازار» را برای آن برگزیده است.

** عین جملات جامعه که مترجم آن را با اندک تفاوتی آورده چنین است:« باطل اباطیل. همه چیز باطل است. انسان را زا رنج هایش در زیر آفتاب چه حاصل است؟ نسلی می رود و نسلی می اید و زمین تا ابد