مدادسیاه

مدادسیاه

استفاده از مطالب این وبلاگ با ذکر منبع آزاد است.
مدادسیاه

مدادسیاه

استفاده از مطالب این وبلاگ با ذکر منبع آزاد است.

سرشار زندگی


پیش از این در یادداشتم در مورد رمانی دیگر از جان فانته گفته ام که او درهر کدام از رمان هایش بخشی از زندگی نامه ی خود را می نویسد. سرشار زندگی بخش مربوط به تولد نخستین فرزند اوست.

در زمان این داستان راوی به اتفاق همسر باردارش در لس آنجلس، در خانه ای نسبتا بزرگ و ویلایی زندگی می کنند که به تازگی خریده اند.

در شروع داستان کف تخته پوش آشپزخانه به طرزی خطرناک در زیر پای همسر راوی، جویس، درهم می شکند و فرو می ریزد. راوی به منظور صرفه جویی در هزینه تعمیرات مورد نیاز در فرش کف چوبی خانه که موریانه ها صدمات جبران ناپذیری به آن زده اند به سراغ پدرش می رود که بنایی بازنشسته و شخصیت اصلی اثر دیگر فانته، رگ و ریشه است و هر کس آن داستان را خوانده باشد می تواند حدس بزند راوی با این تصمیم چه بلاهایی را به جان می خرد.

راوی علاوه بر مشکل کف خانه با مشکل دیگری هم روبروست و آن گرایشات مذهبی کاتولیکی است که پس از بارداری به تدریج در همسرش پدیدار شده و از این حیث که کاتولیک ها پیش گیری از فرزند آوری را گناه می شمرندری، موافق طبع پدر اوست که نوه های فراوان، آن هم از جنس پسر می خواهد. 

ترتیب پسر شدن نوه ها را مادر راوی با گذاشتن حبه های سیر در هر سوراخ و سنبه ی لباس او داده است، بقیه ی کار را پدرش به عهده می گیرد که هیچ مانعی را در سر راه تولد نوه های متعددش بر نمی تابد.

سرشار زندگی همچون دیگر آثار فانته اثری جذاب و خوشخوان با زبانی شیرین و طنزآمیز است. ترجمه ی کتاب توسط محمد رضا شکاری انجام شده و نشر اسم آن را به طرح جلدی مینیمال و زیبا به چاپ رسانده است.

فرشته ظلمت


رمان تجربی و غیر متعارف فرشته ی ظلمت، سومین و آخرین اثر داستانی ارنستو ساباتو است.

داستان شامل یک پیش درآمد است که در آن به نحوی گذرا به برخی حوادث اشاره می شود که در اوایل سال 1973 در بوئنوس آیرس اتفاق افتاده اند. سپس بخش اصلی آغاز می شود که چنان که از عنوان طولانی آن بر می آید شامل« اعترافات، گفت و گوها و دوسه تایی رؤیا می شود که پیش از آن حوادث اتفاق افتاده اند، و می توانستند مقدمه ای آن ها باشند، هرچند نه همیشه واضح و خالی از ابهام ...»

فرشته ی ظلمت فاقد فصل بندی معمول و شامل ده ها بخش کوتاه و بلندِ دارای عناوینی کوتاه و بلند است که با یک سطر فاصله از پی یکدیگر آمده اند و پر است از مباحث گوناگون در زمینه های اجتماعی، سیاسی، متافیزیک(به خصوص روح و رویا)، هنر، ...و بیش از همه نظریه پردازهای ادبی.

اشخاص داستان ترکیبی از آدم های واقعی و خیالی اند که برخی از آنها در اثر دیگر ساباتو، «در باره ی قهرمانان و گورها»، ایفای نقش کرده اند. خود نویسنده با دو اسم «ساباتو» و «س» با استفاده از دوضمیر اول و سوم شخص به گونه ای ویژه که شرحش خواهد آمد و از بارزترین وجوه تمایز فرشته ی ظلمت است، شخصیت محوری داستان است.

ساباتو که «مثل زن خانه دار پاکدامنی که تصمیم بگیرد وارد دنیای مواد مخدر و روسپی گری بشود»، فیزیک را رها کرد تا رمان بنویسد، معتقد است اشخاصی همچون چه گوارا که می توانند دست به عمل بزنند، نیازی به نوشتن ندارند. او نوشتن را آخرین راه چاره ی احتمالی ناتوانان از عمل، همچون خود می داند که در عین حال به دنیایی بهتر و عادلانه تر می اندیشند:

 «پاسکال اعلام کرد که زندگی یک میز قمار است که تقدیر روی آن بر سر تولد ما، خصلت هایمان، اوضاع و احوال مان، که ما را از آنها گریزی نیست، شرط بندی می کند. تنها خالق رمان می تواند شرط بندی دیگری بکند، دست کم در دنیای شبح گون قصه. او که نمی تواند در فضای واقعی دیوانه ای باشد یا دست به خودکشی بزند یا مرتکب جنایت شود، می تواند دست کم در تصویرهای پررنگ قصه هایش این کار را بکند.» او معتقد است« دیالکتیکی بین زندگی و هنر، بین واقعیت و مجاز در جریان است. تظاهری است از همان اصل وحدت اضداد که هراکلیت آن را تبیین کرد، یعنی این که در جهان جان ها هر چیز به ضد خودش تمایل دارد. و آن گاه که ادبیات به طور خطرناکی ادبی می شود، وقتی آفرینش گران بزرگ جای خود را به شیادانی می دهندکه با کلام بازی می کنند، آن گاه که هنر سحر آمیز به شعبده بازی تماشاخانه ای بدل می شود، ناگهان دمی مسیحا گونه از راه می رسدتا آن را از مرگ نجات دهد. هر بار که مکتب بیزانس هنر را به خفه شدن بر اثر افراط در باریک بینی و پیچیدگی تهدید می کند، نویسندگان بی تمدن و فرهنگ برای نجات آن از اطراف هجوم می آورند، کسانی چون همینگوی، یا آفرینش گران بومی ، همچون سلین ـ که به شیوه ی سواره نظام، یا همچون شوالیه های قرون وسطا، با نیزه های خون چکان می تازند، و تالارهایی را که در آن ها مارکیزها با کلاه گیس های پودرزده مینوئه می رقصند تصرف می کنند.»

ساباتو که درعرصه ی رمان برای خود وظیفه ای شوالیه گونه قائل است چنین می اندیشد که همانگونه که فیزیکدانان در آغاز قرن بیستم به جای کار کردن روی فیزیک آغاز به بررسی تأملاتی پیرامون فیزیک کردند، رمان نویس نیز می تواند رمان را از درون داستان بکاود و برای نیل به این مقصود می باید همچون تجربه ی متفاوت او در فرشته ی ظلمت، خود را در درون رمان خویش قرار دهد؛ و نه چنان که در فراداستان به آن بر می خوریم ـ به عنوان ناظر یا وقایع نگار ـ بلکه « دقیقاً به عنوان شخصیت دیگری در داستان، شخصیتی درست مثل بقیه، که با این همه از روح یا جان یا روان نویسنده منشأ می گیرد.»

ساباتو که در جایی از فرشته ی ظلمت از این که بیش از برخی از اشخاص داستان هایش زیسته ابراز شرمساری می کند، در اواخر داستان، در گورستان، در کنار سنگ قبر خویش ایستاه است؛ سنگی که بر آن چنین نوشته است:

انستو ساباتو

که دوست داشت در این خاک مدفون شود

و برگورش فقط یک کلمه بنگارند:

آرامش


ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

مشخصات کتاب: فرشته ی ظلمت، ارنستو ساباتو، ترجمه ی مصطفی مفیدی، فرهنگ نشر نو

کی صفر


رمان کی صفر از آخرین آثار منتشر شده از دان دلیلو است که در کارنامه خود تا کنون هجده رمان، بیست و یک مجموعه داستان و پنج نمایش نامه دارد و از نظر کثرت جوایز دریافتی، با حدود چهل جایزه، یکی از اولین هاست.

راوی داستان مرد جوانی آمریکایی به اسم جفری است. جفری پدری ثروتمند به اسم راس دارد که سالها پیش از مادر او جداشده و پس از آن با زن باستان شناسی به اسم آرتیس ازدواج کرده است.

داستان شامل دو بخش با نام اول و دوم و یک میان بخش کوتاه و مستقل رؤیا گونه است که از زبان آرتیس روایت می شود.

در زمان شروع روایت آرتیس که مبتلا به بیماری غیر قابل علاج است در مرکزی شبیه به ایستگاهی فضایی در جایی دورافتاده در کشور قزاقستان بستری است. مرکز مزبور حاصل پروژه ای به اسم تلاقی است که از جمله با سرمایه گذاری کلان راس راه اندازی شده و کار آن منجمد کردن بیماران غیر قابل علاج  در دمای بسیار نزدیک به صفر مطلق(کی صفر یا همان درجه ی صفر در مقیاس کلوین) به منظور خارج کردن آنها از انجماد در آینده ای است که علم قادر به علاج بیماری آنان و ای بسا پایان بخشیدن به مرگ باشد. خلاصه این که «یه مدت بمیر، تا ابد زندگی کن.»

راس که عاشق آرتیس است به رغم برخورداری از سلامت کامل جسمانی تصمیم گرفته به همراه او منجمد شود و از تنها فرزندش جفری خواسته تا در تشریفات انجماد او و همسرش حضور داشته باشد.

راس به آینده خوش بین است و باور دارد که در آینده ای روشن با درکی جدید از دنیا چشم خواهد گشود. جفری اما آدمی شکاک است. او معتقد است کل پروژه چیزی سودجویانه و مهمل است و پدرش مورد سوء استفاده قرار گرفته است و بر این باور است که اقدام پدرش گونه ای خودکشی به کمک دیگران است.

مرگ همانند دیگر آثار دلیلو از اندیشه های محوری کی صفر است. کتاب ترجمه ی سهیل سمی است و توسط نشر چترنگ به چاپ رسیده است.

خانه ای برای آقای بیسواس


خانه ای برای آقای بیسواس رمانی است از نویسنده ی نوبلیست هندی تبار اهل تریینیداد و توباکو، وی. اس. نایپل.

داستان شامل یک سرآغاز، یک سر انجام و دو بخش است که هرکدام شامل تعدادی فصل با نام  است. سر آغاز داستان حاوی سرانجام شخصیت اصلی آن، آقای موهون بیسواس است و بدنه ی اصلی آن یکسره فلاش بکی طولانی است که با تولد او شروع می شود و در سر انجام به نقطه ی سرآغاز باز می گردد.

آقای بیسواس که «آقا» بخشی از اسم اوست، همچون خود نویسنده، در جامعه ی هندی ترینیداد و توباگو متولد می شود و بلافاصله پس از تولد آدمی نحس شمرده می شود چرا که سر و ته پا به دنیا می گذارد و در هنگام تولد شش انگشتی است. پاندیت؛ مرد روحانی که برای مراسم تدهین او فراخوانده می شود، از روی تقویم نجومی خود سرنوشتی شوم را برای او پیش بینی و موکداً توصیه می کند او را از آب و درخت و به خصوص آب دور نگه دارند. پاندیت همچنین تجویز می کند تا به منظور کاهش آثار منحوس تولد آقای بیسواس، پدرش تا بیست و یک روز او را نبیند و پس از آن، در دیدار نخست تصویرش را در بشقابی برنجی که به خوبی صیقل داده می شود، ببیند.

آقای بیسواس به رغم تمام اقدامات پیش گیرانه و احتیاطی، در سنین نوجوانی ناخواسته باعث مرگ پدر خود می شود. در پی مرگ پدر، شیرازه ی خانواده از هم می پاشد و آقای بیسواس به همراه مادرش در کلبه ای محقر و فکسنی ساکن می شوند که به زحمت بتوان بر آن نام خانه گذاشت.عقده ی خانه ی آقای بیسواس که عنوان کتاب گویای آن است از همین زمان شروع  می شود. آقای بیسواس در جوانی در اقدامی بچه گانه به دام می افتد و مجبور به ازدواج با دختری از خانواده ای بزرگ و مادر سالار می شود که اعضای پر تعداد آن همگی در خانه ای بزرگ و پانسیون مانند و دارای اتاق های متعدد ساکن اند. او که آدمی باهوش، تند مزاج و تاحدودی مضحک است، سازش با بقیه ی اعضای خانواده ی همسرش کوک نیست و مثل همیشه بزرگترین رویای زندگی اش داشتن خانه ای مستقل است. او در این اثنا به ادبیات پناه می برد و از قضای روزگار به عنوان خبر نگار و نویسنده در روزنامه ای مشغول به کار می شود؛ اتفاقی که نه شأن او را در نظر خانواده ی همسرش بالا می برد و نه می تواند کمکی فوری به خانه دار شدن او بکند.

خانه ای برای آقای بیسواس داستانی جذاب، طنز آمیز و پرتنش است و در زمره ی آثار شاخص نایپل محسوب می شود که در کارنامه ی ادبی پربار خود بیش از سی رمان دارد.

کتاب ترجمه ی مهدی غبرایی است و توسط انتشارات نیلوفر به چاپ رسیده است.

هرگز رهایم مکن


هرگز رهایم مکن  رمان شاخصی است از کازوئو ایشی گورو.

راوی داستان پرستار زن سی و یک ساله ای است به اسم کتی اچ ملقب به کات. در شروع داستان بیش از یازده سال از آغاز به کار پرستاری او می گذرد و او بنا دارد چند ماه دیگر از کار دست بکشد. او به دلیل سوابق مثبت کاری خود از جمله پرستارانی است که حق دارد بیمار خود را انتخاب کند. کات از بچه های شبانه روزی معروفی به اسم هیلشم است.

داستان سه بخش و بیست و سه فصل دارد. بخش اول مربوط به دوره ی خردسالی تا  آستانه ی جوانی کات و دوستان اوست و در هیلشم می گذرد. صمیمی ترین دوستان کات، که ضمناً دو شخصیت محوری داستان اند، پسر و دختری اند که تومی و روت نام دارند و به اتفاق کات مثلثی عشقی را ترتیب می دهند. 

در ابتدای داستان، همه چیز عادی و مثل شبانه روزی های دیگر داستان های اروپایی به نظر می رسد جز این که گه گاه به عبارات سئوال برانگیز«اهدایی ها» بر می خوریم، تا این که معلوم می شود کات و دوستانش نه آدم هایی معمولی، بلکه افرادی شبیه سازی شده اند که آنها را برای استفاده از اعضای بدنشان شبیه سازی کرده اند و آن عبارت کذایی «اهدایی ها» به همین موضوع اشاره دارد. بچه ها در این دوره درس می خوانند، ورزش می کنند و آثار هنری از هر نوع پدید می آورند که با ارزش ترین آنها برای نگهداری در اختیار شخصیتی مرموز به اسم مادام قرار می گیرد. از بارزترین ویژگی های تومی این است که قادر نیست چیزی هنری در حد سن و سال خود خلق کند.

اهدایی ها ی هیلشم و دیگر مراکز مشابه  در جوانی به مکانی به اسم کلبه ها منتقل می شوند که به منزله ی ایستگاهی بین راهی است و پس از آن به دو گروه اهدایی و پرستار تقسیم می شوند. در آنجا کات و دوستانش شایعه ای را می شنوند که گویا عشق می تواند راهی برای گریز از سرنوشت شومی باشد که در انتظار آنهاست. آنان احتمال می دهند که اشیا ی هنری که دوره هیلشم پدید آورده اند به عنوان معیاری برای سنجش ظرفیت عاشق شدن آنها مورد استفاده قرار می گیرد. تومی که به شیوه ی خود عاشق روت است مایل است از این امکان استفاده کند اما مشکل این جاست که سابقه ی او از هرگونه اثر هنری تهی است.

در پایان این دوره کات پرستار می شود و تومی و روت به جمع اهدایی ها می پیوندد تا بعدها دو تن از بیمارانی شوند که کات آنها  را برای مراقبت بر خواهد گزید و بهانه ی او خواهند شد برای شرح و بیان خاطراتش.

در صفحه ی نخست کتاب، زمان داستان اواخر ده ی 1990 ذکر شده است؛ همان دهه ای که در اوایل نیمه ی دوم آن نخستین شبیه سازی موفق یک پستاندار صورت گرفت و حاصل آن گوسفند ماده ای شد به اسم دالی که تولدش بحث های اخلاقی و اجتماعی فراوانی را برانگیخت. از جمله نکات بارز هرگز رهایم مکن این است که به رغم موضوع تکان دهنده و به شدت قابل بحث آن، به یمن انتخاب درست و هوشمندانه ی راوی که از جنس خود اشخاص داستان و دارای ذهنی عاری از هرگونه داوری اخلاقی است، هرگز به دام سانتی مانتالیسمی نمی افتد که از داستانی با چنین درون مایه ای دور از انتظار نیست.

هرگز رهایم مکن اثری در در مرز بین داستان های واقع گرایانه و علمی تخلیلی است. نام داستان برگرفته از آوازی است از خواننده ای خیالی که نوار کاستی به همین نام از او از اشیای مورد علاقه ی کات در دوره ی هیلشم است.

_______________________________

مشخصات کتاب: هرگز رهایم مکن، کازوئو ایشی گورو، ترجمه سهیل سمی، انتشارات ققنوس.